پارت سوم#
من و برش دادن و باز داد ک زور بزن ی جیغی زد هرچی توان داشتم زور زدم بچم ب دنیا اومد وایییییی یهو همه دردام رفت خیلییییییی خوب بود خیلی
بچمو دیدم آوردن گذاشتن رو سینم وای خیلی خوب بود بهترین حس قربون صدقش میرفتم ماما هم گف نترس آمپول میزنم بخیه بزنم چون پوسته بی حس نمیشه یکم درد داره من انقد درد کشیده بودم این درد شوخی بود خلاصه بخیه رو زدن و تبریک اینا بهم گفتن رفتن بعدش گفتن چیزی بخورم بچمو شیر بدم بچمو شیر دادم ی پرستار اومد جیغ زدم و گریه تورو خدا دیگه منو معاینه نکن گف باید ببینم خون ریزی داری گف خون ریزی داری اخلاقشم خیلی بد شکممو فشار می‌آورد دستاشو گرفته بودم همش جیغ دیگه نمیخوام گف میبرمت اتاق عمل ها شکمتو می‌برن هاخیلی بیشعور بود ب زور شکممو فشار داد خون اومد رفت و من تمام از زایمان و آماده شدیم بریم بخش درسه خیلیییی اذییت شدم ولی دیدن پسرم خیلی بهم چسبید هزار بار خدارو شکر کردم واسه همه دعا کردم اون عزیزم ک گفته بود ماما ب چ دردی خورد خودمم واقعا گفتم من الکی چرا اینو گرفتم چون ماساژم ب مامانم میگف بکنه ک وسطا گفتم خانم فلانی خودت منو ماساژ بده نمی‌خوام مامانم بده ولی فهمیدم اگه نبود نمیتونسم تو ۴و نیم ساعت بزام چون ی لحظم نزاشت بشینم همش ورزش سرم بهم گفته بود یک و نیم بچتو بدنیا میاری من تو این ساعت بچتو تحویل میدم من ۹دردم شروع ۱۲/۴۰بچم ب دنیا اومد
این بود تجربم از زایمان ک حتی نمیتونم چشامو ببندم چون اون صحنه ها جلو چشمه ولی باز می ارزه ب داشتن پسرم😍😍خدارو صد هزار مرتبه شکر انشالله شماها زایمان بی نهایتت اسونی داشته باشید

۱۰ پاسخ

وای خدا چقدر درد کشیدی🥺

چقد جیغ زدی دختر

بسلامتی عزیز بچه چند کیلو بود؟

هزینه ماما همراه چقد شد

عزیزم مبارک باشه مامان شدنت ❤
شما هم خیلی اذیت شدی مث خودم با این تفاوت که حداقل مادرت و ماما همراه هم کنارت بودن ،من که اجازه نمیدادن مادرم بیاد .ماما همراه هم اشتباه کردم اون لحظه آخر بهش زنگ نزدم گفتم ببینم چی میشه اون وسطا هرچی بهشون میگفتم شما زنگ بزنید گفتن نمیشه.خداروشکر که سالم و سلامتید

وزن بچت چند یود گلم پرخیر باشه

عزیزم خدا بچتو برات حفظ کنه😍😍😍قدمش خیلیییییییی مبارک باشه 😍😍😍

مبارک باشه عزیزم
چقد سختی کشیدی ولی💔💔

به سلامتی عزیزم کدوم بیمارستان رفتی چقدر بد بودن
باور کن اذیت نمی شدی اگر پرستارا درست رفتار می کردن

قدمش پر خیر و برکت باشه عزیزم ❤️🙏

سوال های مرتبط

مامان دیان😻 مامان دیان😻 ۳ ماهگی
پارت 4
من کلی زور میدادم اومدن نگا کردن گفتن افرین همینطور ادامه بده تا ی ساعت زایمان میکنی من همینطور ادامه دادم نیم ساعت نکشید ک زایمان کردم خیلی زور دادم اخرش ت تختی ک بستری بودم گف سرش دیده شد میتونی بری اتاق عمل گفتم اره پاشدیم رفتیم اتاق عمل ی چن دیقه زور دادم گفتن عالی هستی ادامه بده ادامه دادم و با ی فشار محکم زایمان کردم خیلی راحت ب دنیا اومد ینی 1ساعت نکشید ک درد زایمان بکشم ت بیمارستان همون دکتری ک بهم گف ت3سانتی بستری نمیکنمت منو زایمان کرد گف متوجهی ک چقد راحت و خوب زایمان کردی گفتم اره من هچ دردی زایمانی نداشتم بچه رو برداشتن از شکمم حالم خیلی خوب بود باهاشون حف میزدم گفتم وزن بچم چقدره گفتن۲۷٠٠بد ماما گف ت شوهرت انقد گریه کرده ک همسرم و مامانم فقد بیرون گریه میکردن من خوب بودم ولی
بعداش بخیه هامو زد خیلی کشید بخیه هامو بزنه درسته بی حسی زد حس نکردم ولی اخراش حس میکردم خیلی کشید برام تا بخیه رو بزنه خلاصه تم شد رفتیم بستری با بچم حالم خوب بود
پارت 5هم حس
مامان راستینم😍 مامان راستینم😍 ۶ ماهگی
#پارت دوم
بعد از دوش رو ی صندلی ورزش کردم ک تو بین همه این ورزشها معاینه میشدم 😥۶سانت شده بودم هعی سرم میزد بهم ماما و هعی باهام حرف میزد من دیگ اخرا جیغ میزدم فقط دلم میخواست ی لحظه آروم بخوابم بشدت خوابم میومد فقط خدارو صدا میزدم باز معاینه شدم ۷سانت بودم دیگه گفتم بخدا من نمیتونم بزار بمیرم واقعا دردش قابل گفتن نیس اونم هعی بهم امید میداد مامانمم گریه میکرد وسطش گفتم منو ببرید سزارین من نمی‌خوام گفتن نمیشه شدم ۸سانت یکم درجا زدم ۹بعد منو معاینه کردن
ریختن سرم ۵نفر بودن درد خیلی شدید بود و من بشدت خوابم میومد اینم یادم رفت بگم وسطا کیسه ابمو ماما پاره کرده بود هعی جیغ و داد خانم همکاری کن من بی حال میگفتم من توان ندارم مامای شیفت بچمو میخواس بگیره گفت زور بزن من بشدتتتتتت جیغ میزدم بجا فشار شکممو باد میکردم😂دیگه دیدن نمیتونم یکی از اون چن نفر از بالای شکمم فشار داد ماما پاییین خیلی جیغ زور بزن منم میزدم وسطا نمیتونسم اونم هعی جیغ بچه خفه میشه زود باش دردم دیگه قابل وصف نیست گف آمپول می‌زنیم نترس برش دادن من انقد درد داشتم برش چیزی نبود بقیشو پارت بعدی
مامان ˡⁱʸan💕🐣 مامان ˡⁱʸan💕🐣 ۵ ماهگی
مامانا من زایمان کردم دوروزه درد زایمان کشیدم خیلی ب سختی بود چون زایمانم طبیعی و خیلی سخت بود خدا از این پرستا نگذره ک پارم کردن با معاینهه کردن بعد ۴سانت شدم ماما گف بستری کیسه آبم پاره نشده بود دستشو کرد داخل پارش کرد نگم از درد واقعا مرگ جلو چشام دیدم بعد قسمت خیلی بدش میگف لگن و معاینت عالیه ولی همکاری نمیکنی واسه زور زدن من از بس این دوروز درد کشیده بودم اصلا قدرتی برام نمونده اخراش ک بچه میخاس بدنیا بیاد من نمیتونستم زور بدم اون لحظه تلخ ترینش بود چون هرکاری کردم نتونستم زور محکم بزنم ایقد رو شکمم زدن مقدع و رودم نابود کردن گفتن بچت خفه میشه همکاری نکنی ولی خلاصه هرکاری کردم نتونستم زور بدم بی حال و بی جون افتاده بودم رو تخت دیگ گفتم تموم میکنم همش بفکر بچه بودم چجوری میاد من قدرت زور زدن نداشتم اصلا جون نداشتم دیگه خلاصه نم چجوری زور زدم درحد توانم و. کمک خدا بود بچه بدنیا اومد ایقد گریع کردم😭خیلی زیاد بخیه خوردم خیلی زیاد درد کشیدم ولی خداروشکر بچم سالم بدنیا اومد ولی برام خیلی دردناک بود خیلی سخت خیلی حتی الان نمیتونم رو باسنم بشینم ایقد پارم کردم بخیه زیااد خوردم
مامان راستینم😍 مامان راستینم😍 ۶ ماهگی
#تجربه زایمان

سلامم .روز پنجشنبه شب خونه مامانم شب مهمون بودیم رفتیم دیدم پام قسمت چپش باد کرده مامای همراه هم چن روزی بود گرفته بودم مامانم گفت بهش ز بزن ز زدم ایشونم گفتن زود برو بیمارستان حتی گف ثانیه ای واینسا ماهم شام نخورده سریع رفتیم زایشگاه اونجا گفتن پات زیاد ورم نداره راسم میگف ورمش خوابیده بود گفتن باید معاینه بشی و من در ۳۹هفته و ۴روز معاینه شدم ۲سانت بودم دوتا کار آموز معاینه کردن خیلی درد داشت بعدش ب خون ریزی افتادم بعد دکتر شیفت اومد بستری کرد و باز معاینه😫قرار بود فرداش مرخص بشم ساعت ۳صب معاینه شدم ۳سانت شده بودم و باز ۶صب😭😭خیلی بد بود معاینه دیگه گفتن پیشرفت داری ب مامات ز بزن ماما هم گفته بود ۴سانت شدی ز بزن بیام و باز دکتر شیفت معاینه کرد گف ۴سانتی تا ۴سانت هیچ دردی نداشتم ز زدم مامای همراهم اومد و باز معاینه ی آمپول بهم زد گفتم چیه گف ک درد نکشی الکی گف می‌دونم بعدش هر چند دقه درد شدید داشتم از ۹صب دردام شروع شد خیلی درد داشتم خیلی هعی ماما میگف راه برو بعد رو توپ حال منم بی حاللل بشدت خوابم میومد هعی قسمش میدادم بزار یکم بخوابم ولی درد نمیزاشت خیلی درد بود بعد زیر دوش نیم ساعت کمرمو ب گفته ماما مامان خودم ماساژ داد ک هروقت دردم میگرف باید میشستم چهار دست و پا ب پایین زور میدادم بقیشو پارت بعدی میگم
مامان میکائیل مامان میکائیل ۲ ماهگی
مامان کنجد مامان کنجد ۲ ماهگی
قسمت پایانی
دیگه ساعت ۶ بود ب ماما گفتم مگه نگفتی ۶ اپیدورال میکنن پس چی شذ؟ گف دهانه رحم ب واسطه توی اب بودن نرم شده اما همون ۳ سانتی ... ی چیزی توی اون وسطا فهمیدم ک اگر دستمو جوری بگیرم ک سرم نره دردام کم میشه و قابل تحمل
ساغت ۶.۳۰ دیگع رسما جیغ میزدم و دردام کلا از ساعت ۵ هر ۴ دقیقه بود دیگه گفتم نمیتونم و واقعا نمیتونستم چون بازم بچع پایین نیومده بود
من طرفدار پر و پاقرص ماما همراه بودم اما گفتن تا ۴ سانت نشی نمیاد و من چندین ساعت بود ک همون ۳ سانت استپ کرده بودم
زنگ زدن دکتر ک میای یا ادامه بدبم... اونم گف ی دکتر معاینه کنه شرح حال بده ولی من از شدت درد حتی نمیتونم بزارم معاینه کنه انقد وضعیتم داغون بود
دیگه ی مسکنم زدن ک دردم یکم کم شد و فرستادنم سزارین
بی حسی رو ک زد حس کردم پاهام ی جوری شد بعد گف پاتو تکون بده نتونستم
دختر نازم بدنیا اومد بعدش پاهای من بی تاب شد و حس بد داشتم ک دارپی خواب اور زدن
راستی از بسس ک تو طبیعی درد کشیدم موقع ورود ب اتاق گفتن پمپ درد میخای گفتم هرچی ک نزاره درد بکشم رو میخام😂
بعد عمل خیلی سردم بود و تو ریکاوری میلرزیدم ک پرستار گف ی بخاری گذاشتم اونو بزا کنار خودت سردت نشع
و من بعد نیم ساعت رفتم بخش
پمپ درد وحشتناک خواب اور بود و من حین شیر دادن ب بچه میخوابیدم
اولین راه رفتن من ب واسطه پمپ درد خیلی اسون بود ولی بعدش باید خیلی استزاحت کنین

خلاصه تجربه من
مامان محمد ایلیا مامان محمد ایلیا ۴ ماهگی
پارت دو تا ساعت هشت صبح درد میکشیدم ولی قابل تحمل بود بد بزور مامانم رفتم بد معاینه شدم گفت چهارسانت بازی رحمتم خیلی نرم شده بستری بشو تا کارا بستریم کردم رفتم اتاق زایمان شد ساعت نو گفتن نیاز ب امپول فشار نداری یگ سرم تقویتی زد بهم گفت راه برو نیم ساعتی را رفتم بد اومد کیسه ابمو پاره کرد ولی درد نداشتم زیاد هی ول میکرد میگرفت بد دوبار اومد معاینه کرد گفت شدی شیش باز یکم راه رفتم دوبار معاینه کرد گفت شدی هفت هشت وقتی درد داری زور بزن من بازم دردام قابل تحمل بود باز معاینه کرد گفت نو شدی زور بزن از نو سانت ب بد دردام خیلی شد دیگ هرچی زور میزدم رحمم تنگ بود باز نمیشد پارع کرد باز گفت زور بزن منم چون بی دردی بهم زده بودن گیج بودم و زیر اکسیژن بودم بد میگفت سرش دیده میشه زور بزن منم نمیتونستم بد یکی اومد شکممو فشار میداد یکی از پاین رحممو باز میکرد بد بچه اومد بیرون ک ساعت یک نیم بود کلن من چهار ساعت درد کشیدم اونم قابل تحمل بود فقط اخرش درد داشت و الان بخیه هام درد میکنه و خیلی ب دردش ارزش داشت اینم از ترحبه من ایشالا همه مثل من زایمان راحتی داشته باشین
مامان نیکان مامان نیکان ۶ ماهگی
ساعت ۹ آمپول فشار بهم زدن..ساعت ۱۱ شدم ۶ سانت ک آوردن بهم بی حسی وریدی زدن ینی ب سرمم آمپول بی حسی میزدن ک تو هر انقباض خودش وارد بدنم‌میشد..ی دکمه ام داشت ک اگه خودم دردم بیشتر شد دوز دارو رو بیشتر میکردم..خیلی خوب بود تحمل درد و برام خیلی آسون کرد..ولی من کل تایم انقباض و باز شدن دهانه رحم درد زیادی نداشتم‌قابل تحمل بود برام
ساعت ۱۲ مامای همراه دوباره معاینه کرد ۸ سانت شده بودم خودش تحریک کرد شدم ۹ سانت گف ۱ میریم اتاق زایمان
دوباره ساعت ۱ اومد یه معاینه کرد ک اون‌معاینه خیلیییییی درد داشت دوس داشتم‌بمیرم
بعد اون معاینه من معنی درد و فهمیدم دیگ داشتم میمردم ..سریع گف بریم اتاق زایمان از اونورم‌زنگ زد ب دکترم ک بیا مریضت فول شده و سر جنینو دارم‌میبینم
رفتیم اتاق زایمان و بمن گفتن زور بزن ..چجوری زور بزنم وقتی هیچ زوری نداشتم..میگفتن زور بزن انگار‌معنی زورو نمیفهمیدم چیزی ب اسم‌زور وجود نداشت..اصلا نمیتونستم زور بزنم..خلاصه با هر بدبختی از گوشه های تخت میگرفتم‌و صدامو مینداختم ته گلوم اصلا داد نمیزدم زور میدادم ..من‌زور واقعی هنوز نیومده بود بهم بخدا خودم داشتم زور میزدم..۳تا یا ۴ تا زور زدم‌ و پسرم دنیا اومد..۴ تا بخیه خوردم ک دکترم‌گف اگ خوب زور میزدی اونم‌نمیخوردی..
ادامه پارت بعدی
مامان پناه مامان پناه ۸ ماهگی
تجربه زایمان :
پارت سه :
ساعت سه بستری شدم و دردام رسیده بود ب سه دقیقه یکبار
(سه دقیقه اروم بودم یک دقیقه درد )
دردام هم طوری بود ک تو مقعدم و رحمم همزمان درد میگرفت
و وقتی هم دردم میگرفت ایت الکرسی میخوندم و صلوات یک وقتا هم ک دردم شدید تر بود ب خودم دلداری میدادم میگفتم تا شصت بشماری دردت تمومه
و همونجور هم بود اصلا هم جیغ نمیزدم و داد و هوار نمیکشیدم
ساعتا چهار . نیم بود ک حس مدفوع داشتم و خود ب خود زور میزدم و دست خودم نبود ک ماما اومد معاینه کرد تا معاینه کرد ب پرستار گفت زنگ بزن دکتر بیاد و خودشم شروع کرد وسایل زایمان و اماده کرد اولش میگفت زور بزن بلد نبودم همراه زور جیغ میزدم یکی دوتا جیغ ک زدم افتادم رو روال یک نفس عمیق میکشیدم یک زور میزدم و جیغ نمیزدم ک بچه بدنیا اومد و حتی دکترم نرسید
با اینکه دکترم کمتر از ده دقیقه خودشو رسوند ولی من زایمان کرده بودم ماما خیلی ازم راضی بود میگفت خیلی زایمان خوبی داشته لگنش کاملا اماده بوده ک دکترم گفت لگنش بخاطر ورزشایی انجام داده اماده بوده
ولی سر بخیه هام اذیت شدم چون بیحسی پریده بود
سه تا بخیه از بیرون خورده بودم دیگه داخل نمیدونم
مامان دخملی مامان دخملی ۳ ماهگی
پارت ۲
بعدش شکممو ماساز دادن جفت بیرون اومد و بخیه زدن دخترمم اوردن پیشم و من گفتم اخیش چقد چشاشش شبیه شوهرمه
چون شوهرم چشاشش درشت و کشیدس
خلاصه هر طور بود زایمان کردم ولی مشکلاتم از این ب بعد شروع شد
بردنم تو ی اتاق دیگه مامانم و‌مادر شوهرم اومدن پیشم.من بیچاره فک کردم زایمان کردم و‌ راحت شدم ولی خدا سر دشمنم نیاره.دو ساعت بعد زایمان ی درد عجیبی تو مقعدم احساس کردم ک لحظه ب لحظه بیشتر میشد ب ماما گفتم گفت بخاطر فشار زایمان یکم استراحت کن خوب میشی .یک ساعت دیگه گذشت ولی درد من ب طرز وحشتناکی داشت زیاد میشد و طوری ک درد زایمانم در مقابلش هیچ بود .فقط جیغ و هوار بود ک میکشیدم و اومدن معاینم کردن گفتن ی چیزی تو واژنته .اینجاها دیگه طبق گفته‌مامانم نیمه بیهوش بودم و زود بردنم سونوگرافی گفتن ک واژنم هماتوم اورده.بر اثر فشار زایمان ی رگ تو واژنم پاره شده و اندازه ی پرتقال باد کرده ک دردش کشنده بود.اینجاها دیگه خانوادم و همراهام ب جیغ و دادن افتادن ک ای داد دخترمون داره از دس‌میره و تمام فامیل میان بیمارستان 😭😭😭😭😭تجربه مرگ بود برام
مامان نورا مامان نورا ۱ ماهگی
پارت سوم ،خیلی درد داشتم و همش مامانمو صدا میکردم و مامانم هم شنید صدای منو پشت در زایشگاه و مامانم هم داشته گریه می‌کرده ک از قضا ی خانمی ب مامانم میگه چرا ماما همراه نگرفتی و مامانم هم از خود بیمارستان برام ماما همراه میگیره و منم چون جیغ و داد زیاد میکردم ی آمپول دیگه بهم زدن و دوباره خاب رفتم ک وقتی بیدار شدم ی خانمی گفت من ماما همراهتم و یادمم نیست ک داشت کمرمو ماساژ میداد ولی من وحشتناک درد داشتم و هی میگفتم منو ببرین سزارین کنین ک گفتن نه تو لکنت خوبه و این دردا طبیعیه،یهو حس مدفوع کردن اومد سراغم و ماما هم گفت اگه میخای زور بزنی بزن و منم ماسک اکسیژن برام گذاشتم و هی زور زدم و نفس کشیدم و جیغم میزدم ک گفت موهاشو دارم میبینم و اینا اونجا دردام قابل تحمل نبود ک کم کم بردنم تو ی اتاق دیگه دکتر اومد رو سرم و من زور میزدم ماما هم کمکم میکرد بچه ک بدنیا اومد گذاشتنش رو بغلم و منم براش دعا کردم ،خلاصه ماما همراه برای من با اینکه دیر تر برام گرفتن ولی برام مثل فرشته نجات بود چون در دام فول شده بود و خیلی احساس خوبی همراهشون داشتم
مامان قلب مامان🥺😍 مامان قلب مامان🥺😍 ۴ ماهگی
خاطره زایمان طبیعی
گفت اگه به خورده درد و تحمل کنی یه کاری میکنم نیم ساعت دیگ زایمان کنی..خلاصه قبول کردم ک باز گفت پاهاتو باز کن هروقت درد شرو شد بگو معاینه کنم...سه بار پشت سر هم این کارو کرد بار آخر دهانه رحمممو از ۵ سانت آوورد رو ۸ سانت با دست باز کرد خیلی درد داشت ولی ارزششو داشت..دیدم دیگه جیغ زدن فایده نداره با هر انقباض نفس عمیق می‌کشیدم البته تند تند..چن بار رفدم دسشویی رو‌توالت با آب گرم خودمو شستم اومدم رو‌تخت و باز همین کارو تکرار کردم تا چهل دقیقه گذشت دیگ دیگ از نفس افتاده بودم ک یهو دکترو ماما اومدن وسایل آووردن گفتن آماده شید برا زایمان خیلی خوشحال شدم...خیلی درد داشتم باز ازم خواستن ک بزارم تو دردام معاینم کنن همزمان زور بزنم ک خیلییییییی برام درد آور بود ولی باز انجام دادم ..داشتم جیغ میزدم میگفدم فقط دارم کنید😂ک یهو ماما با قیچی پاره کرد ک اصلاااااا دردشو حس نکردم ..یه دکتر دیگه هم از بالا شکممو فشار داد پسرم ب دنیا اومد🥺ک باهاش همه دردام یادم رفت😍بهترین حس بود..من راستش از زایمانم اصلااا راضی نیستم با اینکه فقط سه ساعت و نیم درد کشیدم ولی راضی نیستم چون انقد زور زدم مقعدم ورم کرده الان جای بخیه هام درد می‌کنه حتی نمیتونم خوب ب بچم شیر بدم..بازم بدن هرکس فرق می‌کنه ولی خب اونجا همه ب من میگفتن عالی زایمان کردی من خودم راضی نبودم😁اینم از تجربه من