۶ پاسخ

عزیزم منم همینطور بودم یه وقتایی که بچه گریه میکرد دلم میخواست بزنمش ازش خوشم نمیومد حالت جنون بهم دست داده بود همش شوهرمو دعوا میکرد خیلی مراعاتمو میکرد تا یهو به خودم اومدم این بچه چه گناهیی داره شوهرم چه گناهی داره از سرکار میاد منم میشینم سرش داد و بیداد میکنم یهو وابسته بچه شدم نازش کردم بوسش کردم بوی تنشو استشمام کردم دیدم وای خدا چه موجود دوست داشتنیه
این نعمت زندگی منه
پاداش کارای خوبمه دلخوشی زندگیمه
درکل عزیزم الان خودت باید به خودت بیای با مرور زمان همه چی درست میشه

اصلا ب افسردگی فکر نکن چون باعث یه حس تلقین کاذب هم میشه ک ب خودت بدی.ب کوچولوت فکر کن ک تو الان بزرگترین حامی اون باید باشی و فکر های مثبت فقط داشته باش با همسرت صحبت کن تا بیشتر محبت کنه بهت چون بعد زایمان ادم بیشتر دلش محبت میخواد و چون اقایون باید همه چیز رو بهشون توضیح بدی باید بهش بگی ک چه حسی داری.
اهنگ شاد بزار توی خونه.عصرها عود روشن کن انرژی منفی رو از خودت دور کن.بچتو بو کن بغلش کن باهاش حرف بزن کلا هرکاری ک فکر میکنی حالتو خوب میکنه انجام بده این دوران زود میگذره♥️

من نگران تمایلات جنسی ام کلا صفر شدم سر بچه اولم یادمه بعد زایمان همچنان ادامه داشت دکتر می‌گفت تو شیردهی هم طبیعیه ینی تا کی قراره اینطوری باشه

به این فک کن اون بچه غیر از تو هیچکسو نداره ک واقعا بخوادش حتی پدرش
حق داری خسته ای درد کشیدی خپابتم بهم ریخته اینا علایم افسردگیه بعد از زایمانه اگه تونستی با تراپیست حرف بزن برات لازمه
ولی خودتو سرزنش نکن خیالیا این حسو دارن

عزیزم عامل هاش زیاده، بیخوابی، بهم ریختن هورمون ها..جای زخم عمل، این ها طبیعیه..ب خودت زمان بده...یکی دو ماه اول اینطوری هستی، بعد میفتی رو غلتک زندگی خیلی عالی میشه🥰

شیر خشک میدی به بچه؟
حس میکنم وقتی از سینه به بچه شیر بدی وابستگی بیشتری بهش پیدا میکنی
با این حال طبیعیه که هنوز حسی بهش نداری
یه چیز جدیده
بعدم کای اذیت شدی سر زایمان
حالا هر مدلی که بوده
بی خوابی هم هست
بدنتم یه هو تغییر کرده باز
خون ریزی هم هست
کلا کسلی
فکر میکنی به خاطر بچست این همه دردسر
ولی درست میشه به مرور انشاالله

سوال های مرتبط