اینم از تجربه زایمان من😍
ساعت 3 راهی بیمارستان پارسا شدیم،کارای پذیرش رو انجام دادیم.
6 رفتم اتاق عمل. امپل بیحسی ک زدن نه تکون خوردم نه چیزی اصلا اذیت نشدم.
ولی همین ک دراز کشیدم یه حالت تهوع خیلی عجیبی گرفتم ک دوست داشتم کل هیکلمو بالا بیارم.
به بیچاره ها گفتم و 3 بار برام آمپول زدن ک قطع بشه این وضعم.
از طرفی هم حس میکنم مقصر خودم بودم ک بعد این ک امپول رو زدن خیلی کنجکاوانه اطراف و برانداز میکردم.این چرخش زیاد سر کار دستم داد، که اصلا توصیه نمیکنم ک هی این ور اونور و نگاه کنی.
عمل هم 10 دیقه طول نکشید که صدای جوجو اومد😍😍
یه پسر هزار ماشالله آروم که اصلا مامانشو تا اینجا اذیت نکرده.
ادامه اش و بعدا میگم❤️

۶ پاسخ

بسلامتی قدمش پر خیر برکت گلم به دنیای مامان شدن خوش اومدی چشم دلت روشن

مبارکه.چشمت روشن.

دردت چطوره قابل تحمل هس؟

عزیزم بسلامتی نامدارباشه

عزيزم راضي بودي از دكترت ؟هزينش جقد شد بيمارستان پارسا ؟

بسلامتی و دل خوش ان شاءالله

مقالات مرتبط

تجربه والدگری؛ روایت بدون فیلتر و خانوادگی
تجربه والدگری؛ روایت بدون فیلتر و خانوادگی
تجربه والدگری؛ فاصله بین روایت و واقعیت
تجربه والدگری؛ فاصله بین روایت و واقعیت
تجربه والدگری از زبان یک مادر مجرد روانشناس
تجربه والدگری از زبان یک مادر مجرد روانشناس
نظرات کسانی که کاشت مو انجام داده اند
نظرات کسانی که کاشت مو انجام داده اند

سوال های مرتبط

مامان نِلیـــن🌈🩷 مامان نِلیـــن🌈🩷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
بعد تشکیل پرونده منو فرستادن برای نمونه ادرار و بعد اون گفتن بخاب انژیوکت وصل کردن بهم دوباره ان اس تی رو وصل کردن و گذاشتن موند تا خاستم ببرنم اتاق عمل اومدن سوند رو وصل کردن و اینو بگم ک من خیلی خودمو قبلش اذیت کردم و میترسیدم براش ولی برام لیدوکائین زدن بعد وصل کردن و هیچی متوجه نشدم من خلاصه بعد اون بردنم اتاق عمل ک ترس عجیبی داشتم و تا دکترمو دیدم فقد اشک ریختم . یکم باهام حرف زدن و اروم شدم. امپول بی حسی اصلا چیزی حس نکردم. بلافاصله دراز کشیدم بعدش دیگ عملو شروع کردن و تا صدای دخترم رو شنیدم و اروم شدم . بعد عمل هم ک بردنم ریکاوری لرز خیلی بدی داشتم برام وارمر گذاشتن و دارو زدن بهم . یساعت بعدش بردنم بخش . دوبار تو ریکاوری شکممو فشار دادن و....
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان نخودفرنگی مامان نخودفرنگی ۲ ماهگی
سلام مامانا. خواستم از زایمانم بگم که دردام شروع نشد ۴۰ هفته بستری شدم با آمپول فشار از ۱۰ صبح بستری شدم آمپول زدن یه ساعت بعد دردام شروع شد تا ۹ شب یعنی ۱۱ ساعت زایمانم طول کشید خیلی خیلی اذیت شدم خیلی درد کشیدم تا اپیدورال زدن بهم یعنی از همون اول نزدن بیمارستان خصوصی هم رفته بودم ،بعد ک مرخص شدم هم خیلی درد بخیه و کمر داشتم خلاصه که زایمان طبیعی واسه من یکی ک خیلی دردناک گذشت
مامان دلنیا مامان دلنیا ۳ ماهگی
تجربه سزارین،
اونجوری ک دوستان میگفتن خیلی سخت نبود،
دکترم گفته بودساعت۴/۳۰صبح بیمارستان باشم۶باید میرفتم اتاق عمل،
رفتم کارای پذیرش روانجام دادم،یسری آزمایش ازم گرفتم،
سوند و وصل کردن ک کاری نداشت خودتو نباید سفت کنی وگرنه اذیت میشی،
رفتم اتاق عمل بی حسی روزدن ک اصلا درد نداشت،
بی حس شدم خیلی طول نکشید ک دخترم بدنیا اومد حس خیلی خیلی خوبی انشالله قسمت همه این حس خوب بشه🥰
من پمپ درد گرفتم خدایی خیلی خوبه پیشنهاد میکنم اگر سزارین هستید حتما بگیرید،خیلی کمکه،
تاچندساعت تکون نخوردم وچیزی نخوردم،بعد۶/۷ساعت گفتن مایعات بخورم وکم کم راه برم،
خداروشکر زیاد اذیت نشدم
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان اَرسام وتودلی😍 مامان اَرسام وتودلی😍 هفته سی‌ونهم بارداری
سلام خوبین مامانا میگم من برا پسرم ک باردار بودم این هفته ها شکم داشتم چرا این دفعه اصلا شکمی ندارم ک باردارم ت ماه پنجم رفتم یه کوچولو شاید اومد بیرون ک اصلا بعضی وقتا خیلی مشخص نیس اصلا تکوناشو هم حس نمیکنم شما ت این هفته تکون خوردنارو حس میکنین
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان نویان مامان نویان ۱ ماهگی
تجربه سزارینم رو منم گفتم بذارم .
اصلا و ابدا سخت نبود ‌. خیلیییییییی خیلیییی سبکتر از اون چیزی ک فکرشو میکردم .
ن اتاق عمل ترسناک بود . ن سوند . ن انژیوکت .ن حتی ماساژ رحمی .و حتیییییی اولین بار بلند شدن و راه رفتن ک ازش کوه ساخته بودن همه ..
برای من سوند رو توی اتاق عمل قبل زدن بیحسی زدن . ک چون قبل بتادین زدن بهم یکم احساس سوزش کردم . شما میتونین بگین ک بدون بتادین براتون سوند رو بزنن .
امپول بیحسی ک اصلاااا حتی ی درصد درد نداشت و ترسناک نبود.
بیحسی ب شدت حس فوق العاده ای داشت 🤣 . اگ حسین عمل تهوع بهتون دست داد بگین سریع براتون امپول میزنن و از بین میره در لحظه .
ماساژ رحمی درد داشت ولی ن خیلی . من ک واسم چندین بار انجام دادن هم ریکاوی هم چندبار توی بخش . ک کاملا قابل تحمل بود . برای اولین بار بلند شدن هم قبلش مایعات شیرین بخورین و سوپ . واقعاااا واسه من ک من اصلاااااا سخت نبود . عالی بود در کل .
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان kaya مامان kaya ۲ ماهگی
سلام و شب بخیر مامانا خیلی دوست داشتم از تجربه زایمانم براتون بنویسم اما وقت نمیکردم تا الان گفتم یکمی بگم براتون تا اونایی ک نزدیک زایمان هستن و سزارین یکم آرامش بگیرن
روز ۲۶ شهریور نوبت زایمانم بود صبح ساعت ۱۰ گفتن بیمارستان باشم با مامانم و همسرم و دوستم و وسایل بچه رفتیم بیمارستان اونا نشستن تو لابی من رفتم بالا تا کارا بستری انجام بشه طبق روال کارا انجام شد و منو آماده کردن برای اتاق عمل یه سرم زدن و نوار قلب و یه آزمایش ادرار و در آخر هم سوند وصل کردن قبل بی حسب ک اصلا اصلا درد نداشت و منو بردن سمت اتاق عمل خانم دکترم ک اومد بالا سرم ک کلی نازم داد و بهم گفت نگران نباشم و میخواد دکتر بیهوشی بی حسم کنه ک من نشته حالت خم شدم و آمپول رو زدن تو کرم پاهام گز گز کرد و خیلی سریع بی حس شد و پارچه سبز گذاشتن جلو و یه پرستار پیش من بود دکتر و دستیار ....کارشون شروع کردن بکم استرس گرفتم و گفتم میترسم دارم خفه میشم ک ماسک اکسیژن گذاشتن برام و ۱۱ دقیقه بعد عمل تموم شد نی نی ب دنیا اومد و صدای گریه محکمش پیچید تو فضای اتاق عمل و بعدش گذاشتن بوسش کنم و بچه رو بردن تمیز کردن و بعدش منو بچه رو با هم بردن ریکاوری تا اینجا نه دردی بود نه چیز ترسناکی
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان یاسین❤️ مامان یاسین❤️ ۵ ماهگی
پارت دوم تجربه زایمان.
ساعت 6:50 صبح، روز 3/3/20 پسر نازم دنیا اومد😍❤️😍❤️
بعد از تموم شدن عملم منو بردن ریکاوری، اونجا پسرم و اوردن گذاشتن رو سینه ام و لباسم و یه کمی پاره کردن ک بشه شیر داد.
ولی چون من بیحس بودم و حال نداشتم خودشون نوک سینه ام رو گذاشتن دهن یاسین، اونجا بود ک واقعا حس عجیبی بهم دست داد🤩🤩
دوست داشتم همون لحظه بخورمش، با اون طرز میک زدن و سر صدایی ک ایجاد کرده بود.
بعدش ازم جداش کردن بردن لباس بپوشونن و واکسن زدن و رفت واسه قد و وزن❤️منم همچنان تو ریکاوری تماشا میکردم.
بعد از اینکه لباس پوشیدن. رفتن شوهرمو صدا زدن ک ببینه یاسینو.
بعد از دیدن همدیگه اومدن منو آماده کنن منو ببرن.
داشتن منو میبردن بخش ک دیدم شوهرم با یه لبخندی بالا سرم داره منو همراهی میکنه و خیلی خوشحاله .
رفتم بخش گفتن 7،8 ساعت باید ناشتا باشی.
از شانس منی ک رو گرما حساسم بعد جایی از اتاق افتاده بودم که اصلا اون قسمت باد کولر نمیومد
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان حامی مامان حامی ۴ ماهگی
سلام خوشگلا من اومدم ک تجربه زایمانمو بگم کسایی ک منو دنبال می‌کنند میدونستن ک چقد استرس دارم صبح روز شنبه ساعت 5ونیم بیمارستان رفتم اول ان اس تی ازم گرفتن بعد اومدن سوند وصل کردن ک من اصلا دوس نداشتم چون یه حس سوزش داشتم و دوس داشتم درش بیارم خلاصه طولی نکشید ک رفتم اتاق عمل لحظه ای ک امپول بی حسی و زدم اروم اروم شدم پاهام داغ شد و خیلی لذت بخش بود واسم چون حسش سوزشو نداشتم حدود 10دیقه بعدش دکترم گفت ک نینیت بدنیا اومد و صداشو شنیدممم واقعاا بهترین حس دنیا بود واسم دیگه تمیزش کردن و اوردنش پیشم بوسش کردم 🥰من زایمانم سزارین بود ک اون دردی حس نکردم تو زایمان فقط حالت تهوع داشتم یخورده ک امپول ریختن تو سرمم و بعدش لرز داشتم ک تا چن دیقه بعدش رفع شد پمپ دردم گرفتم خلاصه راضی بودم فقط موقع اولین بار ک میخوای بلند شی راه بری یخورده سخته همین درکل کسانی ک زایمان نکردن اصلا نگران نباشن خدا خودش جوری کمک میکنه ک خود ادم میمونه انشالله ک همه بسلامتی زایمان کنن و این حس خوب و تجربه کنن دعاگوی همگی بودم تو اتاق عمل💝💝💝
مشاهده ۱۴ پاسخ دیگر
مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی ٢

خلاصه ساعت ٩ صبح با دوسانت رحم باز بستری شدم،و بهم ان اس تی و سرم و اینا بهم وصل کردن،من دردهام شروع شده بود ولی رحمم باز نمیشد تا ساعت سه بعدازظهر ب زور شدم چهارسانت ک برام اپیدورال زدن،قبل زدن اپیدورال هم کیسه آب رو پاره کردن ،اون لحظه زدن آمپول و اصلا دوست نداشتم یه حس بدی بود🥴
اون موقع ک دردهام همه بی حس شدن گذاشتن همسرم نیم ساعت اومد پیشم ،وبعد یک ساعت اومدن معاینه دیدن ک من پیشرفت ندارم چون زایمان دومم بود خیلی تعجب کردن ک چرا باز نمیشم،خلاصه مشورت کردن و اپیدورال رو قطع کردن ک من هم مشارکت کنم موقع دردها،و سختی ها شروع شد،،،
دردها زیاد ولی باز نمیشدم😰دکتر خودم اومد و معاینه کرد ک شش سانت بودم تازه ولی دستش سبک بود و داشتم پیشرفت میکردم،من درررد می‌کشیدم و دیگه خبری از بیحسی نبود و برام نمیزدن،خلاصه کم کم دردها پشت هم شد و حس مدفوع داشتم ک ماما دکترمو صدا زد،دکتر اومد ،،،
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان کوروش مامان کوروش ۹ ماهگی
قسمت دو🤣
دیگه سریع ساک دادن دستم گفتن برو لباست و در بیار عوض کن برو رو تخت سوند وصل کنم😫من و اینقدررر از سوند ترسونده بودن ک همونجا حس کردم فشارم افتاد😐😐دیگ خلاصه سریع رفتم رو تخت دراز کشیدم
شنیده بودم باید خودت و شل بگیری دیگ خودم و شل گرفتم و سوند وو وصل کردن خیلی هم راحت😐اصلا اذیت نشدم فقط ی کم اذیت بووم ک ی دقیقه هم طول نکشید رفع شد ، دیگ اومدم پایین از تخت از استرس فشارم افتاد دیگ سریع برام ویلچر آوردن راهی تا اتتاق عمل نبود ولی من حالم خوب نبود خیلی هم ناشتا بودم از یه طرفم استرس زایمان و بخیه و‌....😑دیگ رفتم توو اتتاق عمل و گگفت برو رو تخت دراز بکش یه کم فضاش دلهره اوره ولی فقط صلوات میفرستادم و ب فکر بچم بوودم دیگ سریع دراز کشیدم دکتر بی حس اومد گفت بی حس یا بیهوش گگفتم بی حس
دیگ پاشدم نشستم لباسمو زدن بالا دستام و ب پاهام تککیه دادم چونه امم ب سینه ام هی دکتر باهام حرف اصلا متوجه زدن آمپول نشدم😂یهو گقت الان پاهات داغ میشه ک سریع پاهام داغ شد و دراز کشیدم جلوم ک پرده بود ولی میفهمیدم دارن شکمم و ضد عفونی میکنن
مامان سیده نورا مامان سیده نورا ۱ سالگی
خانما کسایی ک امپول رگام رو زدن بعدش حالت تهوع داشتین یا نه؟
من تازه امروز زدم و حالت تهوع گرفتم عادیه؟
آواتار مامان محنا مامان محنا محنا ۳ سالگی
سلام،
منم تو بارداری زدم ولی هیچ علائم خاصی نداشت ... ادامه پاسخ
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان بردیا مامان بردیا ۱ ماهگی
سلام.مامانایی که دردتون شروع نشد رفتید بیمارستان آمپول فشار زدن چقد طول کشید ک دیگه بچه بدنیا اومد ایا اذیت شدید؟
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان شاهان مامان شاهان روزهای ابتدایی تولد
منم گفتم مثل بقیه بیام تجربه زایمانم رو بگم
من دردم گرفت با دکترم صحبت کردم رفتم بیمارستان معاینه شدم سه سانت دهانه رحمم باز بود ولی چون من سزارین اختیاری بودم دکترم کارامو کرد ک برم اتاق عمل
قبل از اتاق عمل بهم لوله ادرار وصل کردن درد نداشت اما حس میکردی دسشویی داری من فکر میکردم خودم متوجه میشم و میتونم ادرارمو کنترل کنم اما نه اینجوری نبود دکترم صدام زد و ماما اومد منو ببره خیلی استرس داشتم ب حدی ک پاهام توان راه رفتن نداشت اما رفتم باهام صحبت کردن بی حسی رو زدن و زود منو خابوندن ولی چون استرس شدید داشتم حالم بد شد انگار بی حال بودم زبونم سریع سنگین شد فشارم اومد پایین بهم دارو زدن و ماسک اسکیژن گذاشتن بهتر شدم البته من آسم هم دارم اصلا متوجه برش زدن و اینا نشدم این ک میگن میفهمی دست میکنن تو شکمت من اصلا نفهمیدم توی ۶دقیقه بچم ب دنیا اومد و بعدش شکممو فشار دادن ک خون ها تخلیه بشه یکم حس کردم ک دارن فشار میدن بازم درد نداشتم بخیه زدن کلا ۴۵دقیقع شد تا از اتاق عمل اومدم و رفتم بخش بی حس بودم ساعت ۱۲عمل شدم تا ساعت ۹صبح هیچی نخوردم خودشون گفتن مایعات بخور و پاشو بشین یکم ک نشستم گفتن بیا لب تخت پاهاتو آویزون کن باز بعد چند دقیقه گفتن پاشو یکم راه برو درضمن صبح اول وقت لوله ادرار رو کشیدن ازم
در کل اذیت نشدم فکر نمی‌کردم انقدر آسون بگذره اگه استرس نداشتم همون اتاق عمل هم حالم بد نمیشد همون روز اوکی بودم تا عصرش ک مرخص شدم اومدم خونه فرداش یکم درد داشتم ک ی شیاف گذاشتم و آروم شدم از همون شب اول خودم کارای خودم و بچمو میتونم انجام بدم نه ک اصلا درد ندارم دارم اما کمه ک شیاف هم استفاده نمیکنم ...
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان حامی مامان حامی ۸ ماهگی
خانوما یه تجربه میگم بهتون برای واکسن
تا واکسن زدین اوردین خونه اطراف جای واکسن پماد ویکس بزنین اونجایی ک آمپول زدن نه فقط اطرافش
بعد که هربار استا میدین اینم تکرار کنین بچه اصلا دردشو متوجه نمیشه
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان آریانم مامان آریانم ۲ ماهگی
سوم
رفتم اتاق عمل خیلی از امپول بیحسی ترس داشتم از سون خیلی ترس داشتم و بقیه ترسا ک همه داشتن ساعت هشت وارد اتاق عمل شدم تا پرونده تشکیل بدن و برم تو اتاق بخوابم رو تخت ی ربی زمان برد بعد امپول بیحسی خواستن بزنن ک گفتم من خیلی میترسم درد امپول بیحسی رو بخوام براتون بگم در حد ی نیشگون بود یعنی بهم گفت دراز بکش من باورم نشد امپول زده اصلا سون هم تو بیحسی وصل کردن هیچی متوجه نشدم دراز کشیدم ی پرده کشیدن جلوم و هشتو نیم پسرم ب دنیا اومد ک بهترین لحظه بود انشاالله همتون ب سلامتی تجربش کنید بعدش تا برم بخش شد ساعت ده شب ک چون بیحس بودم دردی نداشتم فقط موقع عمل چون من برای طبیعی بستری بودم کلی خرما و ابمیوه خوردم حالت تهوع داشتم ک سریع با ی امپول تو سرمم رفع شد تو ریکاوریم لرز داشتم ک طبیعی بود بعد رفتم بخش تا شیش ساعت چیزی نباید میخوردم کم کم ک بیحسی رفت اومدن سون رو کشیدن ک اونم در حد سی ثانیه ی سوزش بود بعدش کمکم کردن تا برم سرویس و دستو پامو بشورم و راه برم کلی چای و نسکافه خوردم ک سر درد نگیرم وقتی اومدن شکممو ماساژ دادن درد داشت ولی چ طبیعی چ سزارین ماساژ شکمیو انجام میدن دیگه باید تحمل کرد فقط بهتون بگم اگه زایمان سزارین هستین حتما پمپ درد بگیرین خیلی خوبه خیلی از درداتون کم میکنه
مشاهده ۴ پاسخ دیگر