اومدم قبل خواب واسه دخترم قصه تعریف کنم گفتم اولش در مورد مدرسه و مهد کودک یه کم براش بگم شاید جالب باشه دوست داشته باشه گفتم بزرگ بشی بری مدرسه کلی دوست پیدا کنی و فلان‌‌….:دیدم گفت مامان تو هم بیا گفتم باشه میبرم میرسونمت گفت نه تو هم بیا گفتم جای مامانا نیست جای بچه هاست با ذوق تعریف میکردم خوشش بیاد دیدم شروع کرد به گریه نه من تنها نمیرم و فلان مگه آروم می‌شد دیگه هر چی میگفتم😔اشتباه کردم اصلا نباید همچین چیزی رو الان تعریف میکردم😔

۴ پاسخ

حالا دختر من هر روز میگه میخوام برم مدرسه

برعکس پسر من هرروز میگه مامان کی بزرگ میشم برم مهد برم مدرسه برم کلاس نقاشی اینقدر ذوق داره میگه منو برسون و برو😁

دقیقااا پسر منم همین شرایطا داره
تا میام چیزی در مورد مهد بگم گریه میکنه دیگع

چند روز پیش منم داشتم کودکانه برا دخترم زمینه سازی میکردم ک باید بره مهد یا بزرگ شه بره مدرسه کلی چیزای خوب گفتم با هیجان گفت نه تو هم بیا1 بعد کلی ناراحت شد😥

مقالات مرتبط

چگونه کودک را از پوشک بگیریم
چگونه کودک را از پوشک بگیریم ؟+ فرآیند سه روزه
تزیین صبحانه کودک
تزیین صبحانه سلامت برای مدرسه کودک و مهد 1402 +عکس

سوال های مرتبط

مامان حامی 🎶 مامان حامی 🎶 ۳ سالگی
صبح که داشتم پسرمو میبردم مهد… گفتم مامان میخوای برات ابمیوه و خوراکی بگیرم ( ترجیم اینه ندم ولی چون دست بچه های دیگه دیده بودم گفتم شاید دلش بخواد)
گفت برای بقیه هم میگیری گفتم نه مامان ، من مادر توام برای تو میگیرم.. گفت نه نمیخوام ، اون روز که ابمیوه داشتم هانا گریه کرده بود…
از صبح قلبم اکلیلیه💖
خدایا شکرت واسه شعور و مهربونیش♥️
مشاهده ۱۴ پاسخ دیگر
مامان ليان مامان ليان ۳ سالگی
سلام
مادرهای عزیز،دخترم رو به اصرار خودش تقریباً دو هفته قبل بردم مهد کودک ثبت نام کردم از چهارشنبه میگه من نمیخوام برم مهد،گفتم شاید چون خوابش میاد بهونه میگیره بردمش مهد و به سختی ازم جدا شد.
امشب هم با کلی گریه خوابید که من نمیخوام برم مهد و آخر که دید میگه باید مهد بری گفت من رو ببر ی مهد دیگه من می‌خوام جای دیگه درس بخونم.
الان واقعا دو دلم باهاش چیکار کنم اگر مبرم و یا ببرم جای دیگه میترسم عادت کنه و بخواد خواسته هاش رو با گریه پیش ببره
اما اگر ببرمش مهد دل نگرانش هستم که نکنه بچه ام اذیت بشه و تو روحیه اش اثر بذاره و یا چیزی شده که اصرار داره مهد نمیره.
اگر تجربه ای تو این زمینه دارید لطفاً کمکم کنید.
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان ترنم مامان ترنم ۳ سالگی
سلام خوبین میخوام راجبه مهد دخترم تایپیک بذارم چون خیلیا ازم پرسیدن من ب اندازه یک ماه پیش دخترم موندم دو سه روز داخل کلاس رفتم ولی بعدش گفتم فقط مخصوص بچه هاست اصلن صندلیش کوچیکه من نمیتونم بعدش رفتم سالن تا چندوز بعدش گفتم تو سالن گرمه میخوام برم تو اتاق مدیر خلاصه هرزگاهی بهم سرمیزد بغلش میگرفتم من هستم خلاصه خونه هم براش غصه میگفتم یا پیش پدرش بهش میگفتم خیلی قویه خیلی معلمشو دوست داره دخترم در کلاس نمیبست گریه میکرد منو نمیدید یا تو جمع بچه ها نمیرفت یه معلم فقط با سدنا بود یه روز یعنی بعد یک ماه خلاصه بیست دقیقه آخر رفتم تو حیاط کلاس تموم شد گفتن مامانت اومد دم در سریع اومد دم در بهش گفتم تو حواست نبود گاز روشن بود رفتم خاموش کنم تو حواست نبود من بهت گفتم بعدش تو راه برات آدامس خریدم کلی خوشحال منم کلی بهش اب وتاب دادم تو چقد قوی آفرین مثلن داشت بازی میکرد با گوشی حرف میزدم ب همه میگفتم من رفتم گاز خاموش کنم تنها بود تو مهد گریه نکرد کلی اعتماد بنفس کلی تشویق همین روند ادامه دادم الان خودش میره تو. کلاسش بدون من میمونه ب زور هم باید بیارمش اگ تعطیلات باشه گریه مهد داره بریم مهد واقعن صبوری کردم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان دخترکم😘 مامان دخترکم😘 ۳ سالگی
امشب شام مهمان داشتم خواهرشوهرم بچش هفت روز از دخترم بزرگتر اون پسره بچش...دوبار دخترمو زد بعد دخترم انقد گریه کرد عصبی شدم گفتم خب مامان هروقت زدتت تو هم بزنش اعصابم خورد شد رک ب بچه اینطو گفتم بعد دخترم جلو همه گفت مامانم گفت هروقت سورنا تورو زد تو هم بزنش حالا مگه میشد جمع کنم🙄
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان علی مامان علی ۳ سالگی
کاش یکی میگفت معنی خدا بزرگه ینی چی من نفهمیدم
از یکسالگی علی شروع کرد یه بچه بیاریم ولی گفتم نه علی کوچیکه گفت خدابزرگه گفتم اذیت میشم گفت خدابزرگه
تا الان قرص خوردم نزاشتم
تا الان هی گفت چرا بچه دار نمیشیم نکنه مشکل داریم فلان اینا
یروز یهو خودم شل کرد گذاشتم بشه وقتی بی بی چک مثبت شد خیلی گریه کردم گفتم زوده بازم گفت خدابزرگه گفتم چجور ببرمش دسشویی گفت خدابزرگه
و حالا که به بوها حساس شدم نمیتونه یه تخم مرغ رو نخوره که بو راه نیوفته تو خونه.اصلا بوش به جهنم لااقل ظرفشو می‌شست من اذیت نشم
یا واسه شستن علی هی نمی‌گفت خستم هی نمی‌گفت حال ندارم هی نمی‌گفت خودت برو
واقعا خدا بزرگه؟
حالا که 5 ماهم ولی کم آوردم
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان رایان مامان رایان ۳ سالگی
بچه ها شاید بخندین ولی من قشنگ هنگم اومدم صورتشو دستمال کشیدم تو سوال قبل هست اسپایدر من براش تو پارک کشیده بودن اولش هیچی نگفت بعد که صورتش پاک شد رفت جلو آیینه تازه فهمید قضیه چیه امقدر گریه کرد انقدر گریه کرد هی گفت دیگه دوست ندارم من اصلا دوست ندارم بعدم قهر کرده رفته تو اتاقش منو راه نمیده صدای هق هقش میاد میرم تو آشتی یه جیغایی میزنه این چقدر کینه ایه حداقل صد دفعه گفت دوست ندارم هرچی میگم بیا خودم برات بکشم میگه تورو دوست ندارم خانومه بگو بیاد اینجا
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان آیلین و تودلی مامان آیلین و تودلی هفته دوازدهم بارداری
سلام مامانا دخترم یکدفعه ای امشب گفت لپم درد می‌کنه اون موقع خورد به مبل.آخه چند ماه پیش خورد به مبل .گفتم مامان اون واسه قبلا هست الان خوب شده دیدم چند بار دیگه هم گفت درد دارم گفتم دندونت درد می‌کنه گفت آره منم بهش استامینوفن دادم تازه خوابش برد .دندوناش رو از همون اول مسواک زدم اهل شکلات هم نیست دندوناش هم اصلا خرابی نداره تو ظاهر سالمه سالمه .یعنی راست گفته دندون درد داره ؟
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان محمد و ماهلین مامان محمد و ماهلین ۳ سالگی
سلام به مادرای عزیز
بازم بی مقدمه یه چیز تعریف کنم واستون
روزی که رفتم بیمارستان ماهلین به دنیا بیاد خیلی استرس داشتم نفر اولم واسه عمل دکترم من بودم لباسامو پوشیدم نشستم تو ویلچر مامانم لباسای ماهلین رو گذاشت تو بغلم دستامو فشار داد و گفت انشالله به سلامتی بری و دوتایی برگردین و خانمه من و برد تو اتاق عمل و کمکم کرد که بشینم رو تخت و من داشتم اشک می‌ریختم چون الکی ترسیده بودم بار اولمم نبود ولی سر پسرم هیچی نفهمیدم و سراین یکی بی اندازه استرس داشتم همینجور بی صدا اشکام میومد که چشمم افتاد به دکترم زدم زیرگریه( یه خورده دلتنگ پسرمم بودم کلا ناراحت بودم واسه پسر یکسال و ده ماهم که تنهاش گذاشته بودم ) گفتم خانم دکتر خیلی میترسم گفت وااای چه مامانی چه نازی داره ترس نداره که عزیزم تا ده دقیقه دیگه دخترتو میذارم تو بغلت خلاصه آروم شدم و این دکتر بیهوشی رفت پشت سرم که آمپول بزنه به کمرم یهو یه خانمه که تو اتاق عمل بود اومد گفت خوب خانمی بچه دومته گفتم آره گفت اسم اولی چیه ؟ گفتم محمد و نگاه میکردم پشت سرم که ببینم دکتر بیهوشی چیکار میکنه این خانمه هم میخواست حواسمو پرت کنه قشنگ مشخص بود گفت خب اسم این یکیو چی میذاری گفتم ماهلین گفت واااا ماهلین ؟ محمد و ماهلین ؟؟؟؟ دختر باید بذاری محنا ،به محمد محنا میاد نه ماهلین منم اومدم بگم نه من ماهلین دوست دارم
دیگه آمپوله رفت و یکی دیگه ام پشت بندش رفت دوتا واسم زدن .
فقط یاد اون زنه میوفتم که سریع یه اسم که به محمد بیاد رو پیشنهاد داد خندم میگیره
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان آوا جون مامان آوا جون ۳ سالگی
سلام مامانا کسی بوده که به بچه اش تخمه کدو بده بدنش متورم بشه وخارش پیدا کنه؟؟؟حساسیت داشته باشه به تخمه کدو؟؟من دیشب به دخترم تخمه کدو دادم أسیاب کردم سه تا قاشق کوچیک دادم یه ساعت بعدش کل بدنش شروع کرد به خارش ومتورم شد صورتش حتی سرشو کلی میخاروند حالا نمیدونم ازتخمه کدوبوده یان آخه جلوی درکوچه پیش بچه هابود گفتم نکنه از کسی مریضی چیزی گرفتی اولش که دیدم سرشو میخارونه گفتم وای نکنه شپش گرفته سریع بردمش حموم بعدش دیدم کل بدنش متوررم شده سریع بردمش دکتر
مامان مامان نخودی ها مامان مامان نخودی ها ۳ سالگی
سلام مامانا پدر بچه ها ظهر داشتیم حرف میزدیم بچه ها چای ریختن و آبمیوه رو فرش خلاصه گفتم بشینید دیگه من نباشم کی اخه بزرگتون میکنه همسرم گفت سامی خواهر بزرگم صوفیا رو خواهر کوچیکم
گفتم تو چی گفت من زن میگیرم بعد از ظهر هم که از کار برگشتم میبرمشون مهد شبم که باهمیم بعدش بچه دهرهم میشم از زن جدیدم
انگار کل دنیا ریخت رو سرم میدونم زندگیم هوب نیست ولی تصور کردن دوری از بچه هام منو روانی کرد
در جوابش گفتم ۱ چهارم حقوق تو میگیرم ماشینتم توقیف میکنم گفت میزنم به اسم داداشم گفتم تامین دلیل میکنم تا بفهمی ماشین توقیف میکنم
مدارک اورد دیدم زده به اسم بابتش ☹
مشاهده ۱۵ پاسخ دیگر
مامان همتاوتو راهی مامان همتاوتو راهی ۳ سالگی
سلام مامانا دخترم چکاپ داده بعد امروز دکتر عمومی نگاش کرد جوابشو گفت تو مدفوعش خون بوده خیلی نگرانم یعنی چی بعد گفت به پروتیین گاوی حساسیت نداشته منم گفتم نمیدونم یبار دیگه چکاب داده همچین چیزی نبوده
مامان عشق مامان عشق ۳ سالگی
برا چکاب ۳ سالگی دخترم رو بردم متخصص چشم معاینه کرد گفت خوبه ولی گفت باید ۴ سالگی بیاری ک بزرگ تر بشه جون الان نمیتونه علامت ها رو بگه گفتم تنبلی نداره گفت فعلا مشخص نیست باید علامتا رو بلد باشه دیگه برگشتم ولی گفت چشاش مشکلی نداره
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان آروین مامان آروین ۳ سالگی
روز اول مهد کودک
بذارم گریه کنه یا نبرمش؟!
سلام مامانا
من پسرم رو مهد ثبت نام کردم دو روز در هفته بره. روزی ۳ساعته
روز اول رفت من دم در نشستم هی میومد چک میکرد من هستم
روز دوم بردمش مربی گفت نشینی بهتره ، خودشم اروم بود و رفت داخل. منم نموندم
هی بهم میگه چرا نموندی چرا رفتی؟ من دنبالت میگشتم گریه کردم
تو نرو همونجا بشین
بهش گفتم اگه دوست نداری نریم. ولی میگه دوست داری فقط تو هم بمون
منم قول دادم میمونم ، ولی همینکه فرستادمش بره داخل شروع کرد گریه کردن که من نمیرم.
مربی گفت توجه نکن تو بذارش داخل برو ما حواسمون هست اروم میشه عادت میکنه
ولی من دلم نمیاد نشستم تا ساکت بشه. اروم شد. لی همون پشت در نشسته بود. دو ساعت موندم اینم از پشت در تکون نخورد.
هر چی مربی گفت بچه ها اومدن دنبالش همون پشت در نشسته بود بازی میکرد
اخر آوردمش خونه اعصابم خورد شد که من اینجا موندم تو دم در بشینی بازی کنی!!!
نمیدونم به حرف مربی گوش بدم ببرم بذارمش برم. یا به حرف دلم گوش بدم و اصلا دیگه نبرمش...🥺
مشاهده ۱۲ پاسخ دیگر
مامان نفس مامان نفس ۳ سالگی
چ جمعه ی دلگیری 🫠 هیچکی خونه نیس مادرشوهرم و اینا رفتن شهرستان جاریم اینا خونه مامانشن دخترم با مامانم و اینا رفته بیرون شوهرمم دانشگاست منم تو خونه تنها کلی کار دارم ولی حوصله ندارم وقتی تو خونه هیکی نیس دلم میگیره مخصوصا اگه جمعه باشه شما در چ حالین.؟ دیشب تو خواب دخترم جیش کرده فکر کنم سردش شده بعد صبح دیدم شلوارش نم داره بیدار ش کردم گفتم برو شلوار بیار از اتاقت رفت اورد و هی قربون صدقم رفت خودش خیلی ناراحت بود من دعواش نکردم بعد مامانم گفت بیا بریم بیرون یواشکی اروم گفتم تبسم جیش کرده باید برم حموم و پتو بشورم دخترم یه نگاه کرد و سرش و انداخت پایین بمیرم لال شم بچم خجالت کشید ...‌واقعا بعضی وقتها میگم کی انقدر بزرگ شد که همه چی سرش بشه🥲🥹
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان مهراد جون مامان مهراد جون ۳ سالگی
مامانا سلام پسرم وقتی ناراحت میشه میزنه کلا چه باباش باشه چه من چه بچه ها ی همسن خودش اگه لجش دربیاد یا چیزی خلاف میلش باشه میزندشون اطرافیانم هی میگن چرامیزنه و فلان میگم خب سنش سن لجبازیه طبیعیه میگذره خودمم بهش میگم کاربدیه نباید بزنی ولی بخرجش نمیره چیکارکنم گفتم دیگه جایی نمیبرمش یا کمتر میبرم
مشاهده ۶ پاسخ دیگر