۸ پاسخ

عزیز دلم ولش کن
بگو خداروشکر دوستت داره اخه تربیت من کردمش
خوبه قدر دون باشین

عزززیزم میدونم زخمای عمیقی توی قلبت داری😔ولی یادت باشه همه اتفاقای زندگی باب میل و خوشایند ما نیست فقط کاری که ما باید کنیم اینه که سعی کنیم تا جای ممکن شرایط رو بنفع خودمون کنیم اینم زمانی میتونی که خیییلی رو خودت کار کنی خییلی

بیخیال باش ولش کن

اینا بگم برات ک همسایمون این قدر طلا اسباب بازی برا نوش میخره ولی بچه آخرش میگه مامانم و مامان مامانم بچه مهر مادر رو ول نمیکنه الان بچه منم ک میره خونه مادرش اگ من یا باباش نباشیم پوستی میکنه ک میگه بیا ببرش

بچهات الان بنداز گردنش برو بگیر بخواب الان سختی داره بچه اون اول هر چه بود گذشته

بیخیال باش بچه رو هم بنداز سرش اونجا فقط استراحت کن بگو حالا نگه دار من برم یه چرت بزنم

بزارش پیشش برو پی استراحت و تفریحت و شک‌نکن اخرشم بچت تورو میخواد ولا کاش یکی بود بچه منو میچسبید

وایییی چی فکرای میکنی. خو نوه شون معلوم دوسش داره از بچع بودن تو کم نمیشه ک این چ فکرایی خودتو ازار میدی
اگرم اولا کمکی نداده هیچ مادرشوهری روز اول زاچی نمیاد کمک فقط میاد دیدن بچه

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق ۱ سالگی
سلام مامانا به نظرتون میشه بچه یک سال و چهار ماهه رو به پشت ببندی؟؟🥺🥺
پسرم چند روزه مریضه نمی‌ذاره دست به سیاه و سفید بزنم
البته که از اول همینطور بوده فقط دوست داره کنارش باشم یا بغلش کنم
نه می‌تونم براش غذای درست و حسابی بپزم نه کاراشو به موقع انجام بدم
به خدا اصلاً نمی‌دونم دیگه چیکار کنم انگار گیج و منگ شدم
تا میام بخوابونمش بیدار میشه باز دوباره گریه می‌کنه
کلاً یا دنبال من گریه می‌کنه یا بغلش کنم یا با داداشش دعواش می‌شه و می‌زنتش😭😭
الانم یه دقیقه رفتم براشون چیزی درست کنم اومد ظرفا رو برداشت انداخت رو سرامیکا شکست دستشم برید پر خون شد
حالا هرچی چسب زخم می‌زنم گریه می‌کنه که برام بکن باز دوباره خون میاد
غذام کلاً هیچی نمی‌خوره فقط چسبیده به من و شیر می‌خوره
به خدا دیشب از ساعت ۷ شب رفتیم دکتر ساعت ۱۱ شب برگشتیم
این چه ویروسیه افتاده به جون بچه‌ها
حالا معمولاً این داروها را که می‌خورن یکم گیج میشن بیشتر می‌خوابن باز پسر من اصلاً نمی‌خوابه تا من یکم کارا رو به راه کنم 😵‍💫😵‍💫😵‍💫😵‍💫🙁🙁
مامان امیرعلی ♥ مامان امیرعلی ♥ ۱ سالگی
باورتون میشه یک بچه یک سال و نیمه منو روانی کرده؟ واقعا روانی شدم.
این بچه از صبح تا شب نق میزنه گریه میکنه یعنی یک دقیقه از دستش آسایش نداره
همش بهونه میگیره از دستش هیچ کاری نمیتونم بکنم حتی نمیتونم غذا بخورم.
مگه من بچه دیگران رو ندیدم والا من بچه دیدم خودش با خودش بازی میکنه مامانشو اذیت نمیکنه
اما بچه من منو روانی کرده توقع داره صبح تا شب بشینم کنارش باهاش بازی کنه
خب اون بچه است از بازی کردن خسته نمیشه اما من چند ساعت مگه میتونم باهاش بازی کنم خب اصلا چه بازی کنم؟! اگه من باهاش بازی کنم بعد کی غذا درست میکنه کی ظرفا رو میشوره کی لباسا رو بشوره، بچه من در روز یک ساعت میخوابه من توی اون یک ساعت به کدوم کار برسم، حتی اگه هیچ کار نکنم کنارش بشینم بازم راضی نمیشه میگه بیکار نشین کنارم حتما باهام بازی کن در غیر این صورت گریه میکنه، تنها در یک حالت این بچه ساکته اونم وقتی که گوشی بدم کلیپ نگاه کنه خب من که صبح تا شب نمیتونم بهش گوشی بدم اونجوری مغزش آسیب میبینه من در روز نهایت یک ساعت بهش گوشی میدم اونم وقتی کار واجب دارم، بنده خدا مامان یا زن داداشم گاهی بهم زنگ میزنن باهام صحبت کنن بچه ام نمیزاره بعد‌ اونا میگن نشد ما یک بار به تو زنگ بزنیم صدا گریه بچه ات نیاد، نمی‌دونم واقعا از دستش چیکار کنم همش میچسبه به من همش غر میزنه
قبل بچه دار شدن واقعا تصور نمی‌کردم تبدیل بشم به یه مامان بی اعصاب، من قبلا اینجوری نبودم این بچه منو اینجوری کرد چند ماهه اینطوری شده جاییشم درد نمیکنه الکی فقط بهونه میگیره
مامان نفس مامان نفس ۱۶ ماهگی
خانوما سلام خوب هستید
میخواستم یه چیزی بپرسم ازتون
من با مادرشوهرم اینا که زندگی میکنم پدرشوهرم یچه های منو خیلی دوست داره از همین حالا داره به بچه های من میگه بزرگ که شدیم با خودم همه جا میبرمتون دامداری داره ظهر میره اونحا شبا هم اونحا میمونه به پسرم میگه یکم بزرگ شو با خودم میبرمت پیش خودم بمونی اونجا نمیدمت به اینا ولشون کن اینارو هم پدرت منم هم مادرت فقط یکم بزرگ شو

خیلی دلهره میگیرم از این حرفاش چون پسرمم بیرون خیلی دوست داره از همین حالا برا بیرون رفتن گریه می‌کنه خیلی میترسم وابسته خانواده شوهرم بشن هر دوتاشون دیگه نفهمن من مادرشونم میترسم به من وابسته نباشن و پسرم بره و اصلا نزدیک من نیاد از الان داره تو گوش بچه ها من میخونه که یکم بزرگ بشید همه چی در اختیارتون میزارم فقط پیش من باشید
نوه پسری هم یدونه داره که پسر منه همشون دخترن
دلهره شدیدی افتاده به جونم پسرم خیلی وابسته منه بیشتر از پدرش ولی میترسم بزرگ که شد بره طرف اونا و دیگه به من نزدیک نشه
پدرشوهرمم که عاشق پسره
۲ و سال نیم مونده تا خونمونو بدن بریم از این خونه ۷ ساله دارم باهاشون زندگی میکنم خودم نزاشتم بچه دار شم
میترسم بعد خونه دار شدنمون بچه هام خونه نیان همش بمونن اینجا
چیکار کنم این فکرا نیاد سراغم چیکار کنم اروم بگیرم 😭😭😭خیلی کلافم
مامان نیکا مامان نیکا ۱ سالگی
دختر من خیلی آروم و وابسته منه ! نمیدونم چیکارش کنم
درواقع میشه گفت ترسوء. مثلا بارون میاد میریم بیرون که بازی کنیم اصلا تو اب نمیره 😕 گریه میکنه که منو بغل کن . بعد امروز یهویی یه بچه دیدم از دخترم خیلی کوچیکتتر بود یهو از بغل باباش اومد پایین بدو بدو رفت تو اب بپربپر میکرد !
از عصر ذهن منو مشغول کرده
دخترم حتی تنهایی تو اتاقش یا جایی نمیره حتی تنهایی اصلا بازی نمیکنه. بهش بکی به فلان چیز دست نزن یا نخور دیگه سمتش نمیره البته که اون لحظه که بگی گریه میکنه ولی دیگه بهش دست نمیرنه!
من همیشه تشویقش کردم که برداره بریزه خراب کنه ولی همسرم و خانوادم که مدام باهاشون درتماسیم برعکس منن .همش میگن نکن نریز خراب شد وووو😑
اونا روش تاثیر گذاشتن ولی خب احساس میکنم شخصیتش اینجوری آرومه چون بچه دوستم هم خودش و هم تمام اطرافیانش بشدت بچه رو دعوا میکنن که دست نزن اون بچه بدتر لج میکنه محکمتر میزنه حتی دستاشو میگیرن با لگد میزنه ! این تصویرو یک سالگی اون بچه دیدم!
الان ذهنم درگیر شده که این حجم از وابستگی و آروم بودن طبیعیه عایا؟ بچه های شما شیطونن یا آروم؟
مثلا گاهی میبینم مامانا عکس بچه هاشونو گذاشتن که رفتن تو اتاق خوابشون و کل اتاقو بهم ریختن ولی دخترمن اصلا تنهایی تو اتاق نمیره حتی من واسش کشو لباسارو باز میکنم اصلا براش جذاب نیست ولی سه تا کشو اکسسوری دارم اونارو دوست داره یکم باهاشون سرگرم میشه ولی اینا همش درصورتیکه خودم پیشش باشم 😑
نگرانم نگراااان
هر روز یه نگرانی جدید برای خودم اضافه میکنم😕