۱۰ پاسخ

بنظرم کارت درست بوده
اگه ناراحت هم میشه مهم نیست
بهرحال یا خودش باید بگه یا بقیه میگن

این آدمایی که اینطورین شانسم دارن بقیه از اینکه اینا ناراحت بشن میرن تو فکر ما ناراحت بشیم بچمون اذیت می شه چی پس؟
بسیار کار خوبی بود من بودم می بردمش تو اتاق یکی می زدمش 😄😄😄😄(شوخی)

ن خوب کاری کردی تااون مادر خجالت بکش خودش جلو بچشو بگیره

نه خیلیم کار درستی کردید بچه که زبون نداره شما باید مدافع و مواظبش باشی

خوب کاری کردی اگه من بودم دعواش میکردم

بنظرم کارت درسته منم دیروز خونه داییم مهمون بودم نوه هاش هی میومدن به سامین گیرمیدادن جلوشو میگرفتن میگفتم بزارین خودش بازی کنه چون سامین دوست نداره کسی کنارش باشه هروقتم نوه هاش میرفتن قشنگ میگفتم فلانی اینکارو نکن سامین گریه میکنه اذیت میشه

بنظرم کارت درسته منم دیروز خونه داییم مهمون بودم نوه هاش هی میومدن به سامین گیرمیدادن جلوشو میگرفتن میگفتم بزارین خودش بازی کنه چون سامین دوست نداره کسی کنارش باشه هروقتم نوه هاش میرفتن قشنگ میگفتم فلانی اینکارو نکن سامین گریه میکنه اذیت میشه

این آدمایی که اینطورین شانسم دارن بقیه از اینکه اینا ناراحت بشن میرن تو فکر ما ناراحت بشیم بچمون اذیت می شه چی پس؟
بسیار کار خوبی بود من بودم می بردمش تو اتاق یکی می زدمش 😄😄😄😄(شوخی)

کار درستی کردی وگرنه اون بچه به خودش اجازه میده هربار بچتو اذیت کنه با بزنه چون هیشکی طرفدار بچت نیست

بچع اشو جم کنه تا بقیه ناراحتش نکنن

سوال های مرتبط

مامان امیر مامان امیر ۱ سالگی
من شدیدا فویبای سرماخوردگی بچمو دارم همش میترسم ویروس بگیره بخاطر همین یکم محدودش کردم حس میکنم خوش نمیگذره بهش،مثلا گاهی میبرم جلوی در بازی کنه میره نزدیک بچه ها نمیزارم چون میبینم اکثرا سرما خوردن یا دست به جایی میزنه جلوش رو میگیرم اگه گوش نده میارمش خونه،یا اینکه خودم سرما خوردم انقد استرس دارم بچم بگیره ک اعصابم بهم میریزه پارسال شوهرم هی مریض میشد رعایت نمیکرد هی تذکر میدادم اونم گوش نمیداد حرص میخوردم از الان نگرانم شوهرم مریض شه به بچم بده چون شغلش جوریه با بچه ها سرکار داره پارسال چندبار بچمو مریض کرد از الان غصه میخورم زندگی با وجود حساس بودن خوش نمیگذره،چون بچم چندبار ک مریض شده تبش بالای ۴۰ درجه شده و من خیلی ترسیدم کنترل نمیشد خلاصه همش نگرانم و اذیتم خیلی،یا خانواده همسرم ک مریض میشن اصلا رعایت نمیکنن اصلا حالیشون نیست ک منتقل میشه و بچه رو خیلی بوس و بغل میکنن منم سعی میکنم دیر به دیر برم ولی گلایه میکنن و شوهرمم ناراحته ک چرا نمیرم،شما چطوری حساس هستین یا نه
مامان پاییز🍁 مامان پاییز🍁 ۱ سالگی
بعضی وقتا حس میکنم اصن مادر خوبی نیستم....
حس میکنم بچمو دارم داغون میکنم...
خسته ام از کارهای ناتموم خونه،نق زدن های دائم بچم نخوابیدن غذا نخوردن جیغ زدن هاش بخاطر دندون هاش و تنهایی همه کار ها رو کردن .
بعضی وقتا از فشار روانی بچمو دعوا میکنم سرش داد میزنم کل هفته تو خونه با بچه ایی که همش نق میزنه بازی نمیکنه و همش میخواد دراز بکشه تلویزیون ببینه حس عذاب وجدان که نکنه بچم دیگه بازی نکنه و وابسته تلویزیون بشه اینقد خسته مبشم که توان بازی کردن با بچم رو ندارم حوصله هیچی رو ندارم هوا سرده با این مریضی ها هیچجا نمیتونم برم نه پارکی نه بیرونی نه جایی همش تو خونه حس میکنم بچمو دارم داغون میکنم بقیه رو میبینم همش بچهاشون بیرونن بازی میکنن جایی میرن یجوری حوصله دارن انگار فقط منم که از کارهای ناتمومم خسته ام نمیدونم ولی حس میکنم مادر خوبی نیستم هیچوقت نمیخوایتم بچمو اینجوری بزرگ کنم که مجبور لشم دعواش کنم سرش داد بزنم که بخوابه که جیغ نزنه که گریع نکنه ولی توانم تموم شده نمیدونم چی درسته چی غلطه فقط دلم میخوایت منم مث بقیه بچمو تو آرامش بزرگ کنم تو شرایط خوب که بتونه بره بیرون همش بازی کنه مسافرت بره نه که همش تو خونه بی حوصله و نق نقو با یه مادر خسته و دست تنها که روزای هفته رو هم یادش میره کی اخر هفته میشه کی اول هفته....دلم میسوزه وایه بچم که نکنه مث بچگی های خودمون با ترس و ناامیدی و حسرت بزرگ بشه .یا من دیوانه ام یا بقیه مادری کردن بلدن و منم که فقط مث روانی ها رفتار میکنم.....خسته شدم از خودم از این همه مسئولیت از اینهمه درک نشدن و دیدن بقیه که چجور راحت بچهاشون رو بزرگ میکنن و من دارم بچمو داغون میکنم...