تجربه زایمان پارت ۷
خلاصه من ۳۱ام ساعت ۲ونیم سزارین شدم بلافاصله بعد سزارین تا صبح دوم داخل ای سیو بودم و بچمو ندیده بودم صبح رزیدنت اومد بیدار کرد سوند هارو جدا کرد که بلند شیم راه بریم یکم سخت بود زیر شکم درد داشت اما ن اندازه انقباض های طبیعی اونا درداشون دیوونه کننده بود اومدم پایین دستمو گرفت رزیدنت راه رفتم دستشویی رفتم دوباره رفتم رو تخت اینم بگم خودشون شیاف اینا میذاشتن خدا خیرشون بده بخش ای سیو بهترین بخش بود بعد صبحانه اوردن صبحانه خوردن شدید گرسنم بود از ۲۹ام بجز سرم هیچی ندیده بودم بازم راه رفتم گفتن چایی ابجوش اینا بخور باید دستشویی شماره ۲بری تا ببرنت بخش چون شوهرم شبی ۶تومن پول میریخت هزینه ازاد نمیخواستم بیشتر پول بده فقط میخواستم مرخص بشم گفتم من کی میرم بخش گفتن بعد دفع دکترت بیاد میری منم خودمو بستم به ابجوش و اینا که دفع کنم بعدش دکترم ساعت ۲ظهر اومد رفتم بخش یک ساعت طول کشید تا بچم بیارن شوهرم گوشی اینامو اورد گفت لیلا کی مرخصی گفتم اینجا گفتن تا ۴۸ساعت بعد ای سیو مرخص نمیکنیم من تماااااام دستام پاهام ورم بود جوری که تو بارداری اصلا فشارم از ۱۱بالا تر نرفته بود بلای سگ سرم اوردن

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان روشا مامان روشا ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۶
بعد اسپاینال گفت دراز کش منم دراز کشیدم گفتن پاهات بیار بالا تا ی جاهایی اوردم بعد چند ثانیه بازم گفتم بیار بالا پاهاتو ک دیگ نتونستم فهمیدن بی حس شروع کردن حس میکرددم کشیده شدن وسایل رو پوستمو اما اصلا اصلا اصلا درد نداشت از اون انقباض رحمی راحت شده بودم و خوشحال بودم من شکممو بریدنی بیهوش شدم بچمو گذاشتن کنارر سرم بهوش اومدم دوباره بچمو بردن بیهوش شدم چشامو باز کردم دیدم تو ی اتاقم بهم کلی دستگاه وصل هی میگفتم دخترم دخترم ی پرستار اومد گفت اینجا بخش ای سیو اروم همه خوابن دخترم ۳۱ام ساعت ۲ونیم بدنیا اومد بردنش منم چون بیهوش بودم بخاطر سرم های فشار انقدر حالم بد بود و هوشیاری نداشتم ی شب موندم ای سیو نصف شب روز یکم بود که من تو ای سیو یکم خیلی کم حالم خوب بود میتونستم تکون اینا بخورم دوباره مادرشوهرم اومد ملاقات من نمیدونم چرا مادرمو نمیذاشتن ایشونو میذاشتن اومد بهم گفت مادر شدن همینه دیگه خوبی دخترم منم دستام بخاطر امپول فشار ورم شدید درد کمر اینم چون پسرش منو دوسداره همه جا پشتمه هوامو داره حرصشو اینجوری خالی میکنه جای دلداری همش میگه مادر شدن همینه گفت بهتری گفتم اره ممنون ی جرعه اب نریخت تو گلوم رفت بعد دکتر ای سیو بهم گفت هر چی گفتم بیدارش نکن مریضم بد حال میشه ب زور حالش جا اومده فشارش اومده پایین گوش‌ نکرد گفتم عیب نداره فقط خیلی تشنمه بهم یکم اب دادن گفت چون معدت خالیه نخوری بهتره دوباره گرفتم خوابیدم تا صبح سزارینم شد۱۵تومم ی شب ای سیو شد ۶تومن چون شوهرم ازاد میریخت و نوشته بود و امضا کرده بود
مامان پناه مامان پناه ۱ ماهگی
تجربه زایمان ۵

بعدش بردنش و منم بعد بخیه رفتم ریکاوری ماما اومد بالا سرم گفت سعی کن بخوای که منم چون منگ بودم همچنان سریع غش کردم😁🤣
فکر کنم یک ساعت شد که دوباره ماما اومد بالا سرم منم چند دقیقه قبلش بیدار شده بودم باهام حرف زد گفت بچتو بردن پیش خانوادت نیازی به دستگاه هم پیدا نکرد خداروشکر بعدش هم گفت که چیکارا کنم سرمو تکون ندم فقط آروم چپ و راستش کنم و کار با پمپ درد و زمان استفاده یکم حرف زدیم که اسممو خوندن منو بردن بخش دخترمم بعدش آوردن پیشم 🥹
ساعت ۱۱ زایمانم بود که گفتن ۱۲ ساعت بعد یعنی ۱۱ شب باید بلند شم و قبلش کم کم مایعات بخورم
ساعت ۱۱ سوند رو در آوردن کم کم بلند شدم اولش یکم سخت بود درد داشت ولی من بیشتر انگار احساس سنگینی و تنگی نفس داشتم آروم آروم راه رفتم
رفتم سرویس پاهامو شستم و دوباره دراز کشیدم و هی چند وقت که شد بلند میشدم راه میرفتم دیگه عادی شد واسم شکمم همون شب کار کرد و فرداش مرخص شدم رفتم خونه مامانم

به طور کل این تجربه زایمانم بود امیدوارم همه مامانا بچه هاشونو سالم بغل بگیرن این لحظات قشنگ رو تجربه کنن🥹🩵
مامان رز🧚🏻‍♀️🩷 مامان رز🧚🏻‍♀️🩷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه من از سزارین
از شب قبل بستری بودم ساعت 8صبح رفتم اتاق عمل
تو سالن انتظار منتظر موندم تا 9بود که رفتم بر ا عمل
سوند وصل کردن که یکی از ترس های من بود با فوت کردن و نفس عمیق کشیدن رد شد و اصلا اونقدر ترسناک نبود
رسید به سوزن بی حسی دومین ترس من که اونم با شل گرفتن و نفس عمیق حل شد و دردش اندازه امپول معمولی بود
خوابودندن منو و پرده کشیدن ساعت 9:15بود ساعت 9:25صدا بچه اومد و بدنیا اومد نشونم داد و بردنش تا بخیه زدن و اینا من رفتم ریکاوری 10بود یکساعت اونجا موندم هنوز بی حس بودم ساعت11بردن بخش و گفتن اصلا چیزی نخور راست راست رو تخت بودم تا ساعت10شب و این سخت بود🥲یکم اب خوردم تهوع نداشتم سوند در اوردن و راه رفتم که درد نداشت فقط سوزش بخیه و درد دل پریودی یکم راه رفتم صبح هم باز راه رفتم 10صبحم مرخص شدم تنها چیزیم که الان اذیت میکنه بخیه درد انچنان وحشتناکی رو‌تجربه نکردم شیاف مسکنم فقط یکبار استفاده کردم موقع از بی حسی در اومدم خودشون گذاشتن
در کل زایمان خوب و راحتی بود
اونقدرا که میگفتن و مین برای من حداقلش اونطور نبود
مامان •هلن|Helen• مامان •هلن|Helen• ۵ ماهگی
تجربه زایمان

🌸پارت «۴»🌸

بعد ریکاوری منو بردن بخش دیگه اونجا مامانم بود کلی گریه کرد و من بهش میگفتم درد ندارم مامان بهترین زایمان سزارین🤣🤣🤣

رفتم رو تخت و پرستاره اومد سرم وصل کرد و گفت نباید غذا بخوری تا ۱٠ ساعت 🥹
ضعف کرده بودم خیلی بعد چند دقیقه که گذشت دردم شروع شد شدید درد داشتم 🥲🥲🥲 مامانم هم به همراه من گریه میکرد یکم به دخترم شیر دادم ولی واقعا بهش نگاه میکردم یه لحضه دردم و یادم میرفت 😍🥹
بعد دوباره اومد پرستاره شکمم و فشار بده و من همش خاهش میکردم فشار نده ولی اخرش کارشو کرد و من از ته دلم گریه میکردم 🥲 همه مامانای بخش هم باهام گریه میکردن🤣😭 خیلی جو احساسی بود

خب طولانیش نکنم دردم بعد ۲۴ ساعت کمتر شد راه رفتنم خیلی سخت بود
فرداش مرخص شدم و آروم آروم بهتر شدم و تونستنم راحت دخترمو بگیرم بهش شیر بدم 😍🥹
مامانا مرسی که همیشه کنارم بودین عاشقتونم 😘😘🫂

اینم از تجربه زایمانم با تمام سختیش بازم بنظرم سزارین بهتر از طبیعی هست البته نظر شخصیمه🙃
مامان رونیکا💗محمد مامان رونیکا💗محمد روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم
توی ریکاوری پسرم اوردن گفتن بهش شیر بده پرستار گذاشتش رو سینه ام شیر خورددیگه ساعت سه منو اوردن بخش حالم خوب بود ولی هنوز بی حس بود پاهام اومدم بخش همه توی اتاقم منتظرم بودن منو بچه را دیدن پرستار بیرونشون کرد مامانم همراه موند حدود ساعت 6 بود بی حسی رفت خیلی درد غیر قابل تحملی نداشتم اومدن زیرم عوض کردن دوتا شیاف گذاشتن برام حالم بهتر شد هر چند ساعت خودشون مسکن میزدن و شیاف میزاشتن ساعت 10 شب بود پرستارم اومد یه مسکن زد گفت نیم ساعت دیگه شروع کن ب خوردن مایعات تا بیایم از تخت بلندت کنیم همه چی خوب بود مایعات خوردم اومد سوند جدا کرد دستمو گرفت خیلی آروم شاید نیم ساعت طول کشید تا تونستم بلند شدم راه رفتم ولی اونقدر سخت نبود قابل تحمل بود تا فردا صبحش همه چیزم خوب بود حدود ساعت 9 بود درد عجیبی پیچید توی شونه هام که فقط داد میزدم و گریه میکردم که پرستار برام کیسه آب گرم اورد مسکن زد بعد ده دیقه آروم شدم کل درد شدید من اون عوارض بی حسی بود که زد به شونه هام دیگه همه چیز خوب بود ساعت 7 غروب هم مرخص شدم
سوالی داشتید در خدمتم
مامان zeinab🩷 مامان zeinab🩷 ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین ۳

مرحله ای که من یخورده اذیت شدم ریکاوری بود منو که بردن کم کم لرزم‌ شروع شد با اینکه سردم نبود میلرزیدم‌ یجور تحمل کردم و کمتر شد بردن بخش و اونجا شیاف گزاشتن برام و دردام قابل تحمل بود
اونجور که بعضیا میگن دردش خیلی سخت بود و اینا و منم با حرف اونا ترسیده بودم
ولی اینم هست بدن با بدن فرق میکنه
تحمل آدما فرق میکنه
ولی اینم هست که خودتو هرچقدر بترسونی واست سخت میگذره
و من ساعت ۸ صبح که اومدم بخش تا ساعت ۳ بعدظهر هیچی نخوردم و بعدش کم کم گفتن مایعات‌ میتونم بخورم
و بعدش اومدن سوند کشیدن که اصن درد نداشت در حد یه گاز مورچه
که بعدش شروع به راه رفتن کردم
راه رفتن اولش برام سخت بود تا وقتی که پاهامو روزمین گزاشتم چند قدم راه رفتم دیگ اوکی شدم😂
حالا خودم نمیخواستم بشینم چون راه رفتنی خیلی بهتر تر میشدم
و خداروشکر کم کم بهتر شدم و فردا صبح مرخص شدم خداروشکر میکنم که برام راحت گذشت زایمانم
ووووو
اینم بگم که بیمارستان حتما شیاف ببرید چون اونا ۶ ساعت یبار میزارن خودتون ۱ ساعت یا ۲ ساعت یبار بزارید خیلی تاثیر داره رو درداتون
امیدوارم همه مامانا به سلامتی زایمان کنن خاطره خوبی براشون بمونه💖