سوال های مرتبط

مامان میران مامان میران ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
دیروز پنجشنبه حدودای ساعت یک بعدظهر بود یه دل درد خفیف داشتم میگرفت ول میکرد گفتم برم بیمارستان ان اس تی بدم خیالم راحت بشه چون دکتر بهم گفته بود اگ تاجمعه زایمان نکردی باید شنبه بستری بشی چون شنبه ۴۱هفته میشدم خلاصه ک دیروز ان اس تی دادم معاینه کردن یک سانت و نیم بودم این یک سانت رو من از هفته ۳۷ بودم تا ۴۰ هفته و پنج روز اصلا دهانه رحمم باز نشده بود بااین ک کلی ورزش و ماساژو اینا انجام میدادم برگشتم خونه تقریبا از بیمارستان تا خونه نیم ساعت راه رفتم خونه حس کردم بازم درد دارم گرفتم خابیدم زیاد توجه نکردم دوباره از دل درد بیدار شدم تا ساعت یک شب حس کردم که طبیعی حدود ساعت دو اینا بود دردم بیشتر شده بود باهمسرم رفتم بیمارستان معاینه کرد بازم گفت تعقیری نکردی 😐همون یک سانته برو دردت گرفت بیا بااین ک من دردام منظم بود و درد زایمان بود ولی خب دهانه رحم باز نبود خلاصه رفتم خونه دوباره حدودای ساعت سه و نیم بود که رسیده بودم خونه دردام انقدری زیاد شده بود ک فقط دور خودم میپیچیدم و گریه میکردم
مامان نیکان😍 مامان نیکان😍 ۱ ماهگی
تجربه زایمانم ۱۴۰۳/۷/۲۸
یه هفته بود رابطه بدون جلوگیری.پیاده روی حتی ب اندازه ۱۰دقیقه هرروز.استفاده از گل مغربی رو شروع کردم۲روز قبل زایمانم رفتیم سینما کلی بازار گردی کردیم درحدی ک من ۳الی۴ساعت راه رفتم تاصبح پاهام درد میکرد خلاصه روزبعدش از صبح یه کمر درد های ریزی داشتم درحد خیلی خیلی کم تا شب ادامه داشتم شب رابطه داشتیم بعدش رفتم حموم اومدم دیدم کمر دردم بیشتر شد اما جدی نگرفتم تا ساعتای ۱۲شب صبر کردم دیدم بیشتر شد و انقباضاتم منظم شدن تا اینکه رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت نزدیک ۲سانتی و انقباضاتت هر۴دقیقه و بستریت میکنیم منم چون دردم کم بود گفتم باشه بستری میشم اما الان ن میرم پایین پیش شوهرم دوسه ساعت دیگ میام خلاصه رفتم پایین تا ساعتای ۴برگشتم بستری شدم معاینه کرد دردام یکم بیشتر شد تا ساعتای ۷شدید شد دردم و کیسه آبمو زدن ک بدترررردردم غیرقابل تحمل شد تا ساعت نزدیک ۹ صبح دردم وحشتناک شد و بهم آمپول بی دردی زدن وای خدای من انگار وارد بهشت شدم تمام دردام از وجودم رفتن و آروم شدم تا ساعت ۱۰ معاینه کردن گفتن فول شدی بریم اتاق زایمان رفتیمو پسرم ساعت ۱۰:۴۵دقیقه صبح دنیا اومد 😍🥹
مامان تیام مامان تیام ۴ ماهگی
منم اومدم از تجربه زایمانم براتون بگم
روز یکشنبه ساعت 6عصر دردام شروع شد ولی خیلی خفیف در حد حس کردن بود زنگ دکترم زدم گفت درد زایمان هست وقتی زیاد تر شد بیا بیمارستان
ساعت حدود 3 بود رفتم بیمارستان ولی دردم همچنان خفیف بود بیمارستان گفت بستری نمیکنم دکترم از عمد کیسه آب ترکوند گفت این کیسه آبش ترکیده باید بستری بشه،دیگه منو با دوسانت بستری کردن تا ساعت 9ونیم دردام هنوزم میشد تحمل کرد از ساعت9و نیم صبح دردام بیشتر شد تا دوازده و بیست و پنج دقیقه که بچه دنیا اومد ،فوق العاده درد کشیدم خیلیییی زایمان سختی داشتم ماما همراه داشتم باهام ورزش میکردن ولی بخوام از تجربم بگم دیگه فکر بچه گذاشتم کنار بخاطر خاطره زایمان برام دو شبه شده کابوس ,شوهرم و مامانم تموم لحظه ها کنارم بودن با درد کشیدنای من گریه میکردن بچم هم وقتی دنیا اومد گفتن یکم سخت نفس می‌کشه یک شب بستری شد و امروز ظهر مرخصش کردم و صحیح و سالم الان کنارم خوابه سوالی داشتین بپرسین ازم
مامان ☄️خارپشت☄️ مامان ☄️خارپشت☄️ ۶ ماهگی
سلام مامانا من اومدم تجربه زایمانمو بزارم😂✨💔
پارت۱
من شب ۱۷ ام از ساعت ۱۱ درد پریودی داشتم
صب ساعتای ۵ رفتم سرویس دیدم لباس زیرم یکم خون اومده پبی فاصله دردام هر ی رب ۲۰ دیقه بود
دیگ ساعتای ۸ رفتم برا معاینه گفتن یه سانتی بستری نمیشی
اومدم خونه راه رفتم ورزش کردم دوش اب داغ گرفتم اسکات زدم و اینا دردام شده بود زیر ۵ دیقه و هی شدت دردامم بیشتر میشد ساعتای ۹ شب رفتم معاینه گفتن ۴ سانتی بستری کردن و کلی درد کشیدم هر یه رب ۲۰ دقیقه ام میومدن معاینه میکردن هم دکتر هم دانشجو🤦🏻‍♀️💔
دیگ ساعتای ۱۲ بود عربده میکشیدم و دردام نفسمو بند اورده بود بی حسی بهم زدن اپیدورال قک کنم نمدونم کلن یه ساعت دوساعت بی حس بودم باز دردام شروع شد
۸سانت شدم احساس دفع مدفوع بهم دست میداد دیک دکترع گفت هربار دردت گرفت زور بزن
دیگ ساعتای ۴ بود گفتن سر بچه دیده میشه
هی ساعتای ۴ و نیم بردنم تو ی اتاق دیگ برا زایمان کنم
برش دادن اصن نفهمیدم از بس درد داشتم نمدونم شاید بی حسی زدن بهم متوجه نشدم
دردامم شده بود هر یک دقیقه
هر بار دردم میگرفت داد میزدم و زور میزدم😂💔
.
ادامش تاپیک بعد✨🌺
مامان فندوق مامان فندوق ۶ ماهگی
دیروز ۱۴۰۳/۳/۲ ساعت ۵ صبح از خواب پریدم دل درد کمردرد داشتم اما منظم نبود تا ساعت ۹ بود که دیدم دردم ۵ دقیقه منظم شدم و رفتم سرویس با ادرارم خون اومد نشونی رو دیدم دیگه اماده شدم ساعت ۱۰ شد تا رسیدم بیمارستان ۱۱ بود معاینه شدم ۲ سانت بودم رفتم تا ساعت ۱ پیاده روی دوباره رفتم معاینه گفت نزدیک س سانت رفتم پیاده روی دوباره تا ساعت ۳ نیم شدم ۴ سانت دیگه بستری کردن دردام خیلی شدید هر ۳ دقیقه میگرفت ول میکرد با معاینه اخری کیسه ابم سوراخ شد وقتی رفتم داخل دوباره معاینه شدم ۵ سانت شده بودم دیگ کیسه اب ترکید بردن اتاق زایمان منو دردام خیلی شدید بود بهم گفتن برات اکسیژن وصل میکنیم ۲۰۰ تومن هزینه جدا میگیریم و دردت کم میشه منم قبول کردم اکسیژن اوردن بجای ک دردام کمتر بشه بیشتر شد سه بار مدفوع کردم از زور زیاد دیگه جیغ دادم شروع شد از ساعت ۶ زور میزدم دیگ ۱۰ سانت شده بودم زور زدم ماما گفت دارم سرش با موهاش میبینم زور زیاد میزدم خیلی خیلی درد هم داشتم اصلا تخت مناسبی برای زایمان نبود بنظرم برام خودم دستام
مامان لیمو مامان لیمو ۱ ماهگی
مامان داداشی کوچولو و مامان داداشی کوچولو و ۲ ماهگی
پارت دو:تجربه زایمان عراق:
کم کم خونریزیم بیشتر شد دوباره بعد از ظهر رفتم گفت یک و نیم سانت باز شده و... برو سونو بیرون بیمارستان ماهم چند جا رفتیم بسته بود و چون آخرین سونوم ۳۸هفته بود گفتم ولش اومدم خونه😁
و همچنان دردم مثل پریودی بود که اونشبم خوابیدم خسته و. فرداش ک میشد شنبه یکم خلط های خونی پررنگ و زیاد شده بودن دوباره رفتم بیمارستان ک بعد از معاینه گفت سه سانتی بستری نمیشی برو ساعت سه و نیم بعد از ظهر بیا هواهم گررم منم خسته شده بودم واسه دوستم ماشین گرفتیم دربست خودم از بیمارستان تا خونه پیاده اومدم با همسر ک یک سانت و خورده ای طول کشید تا خونه اومدم خونه حموم آب داغ کردم دوباره گل گاو زبان خوردم و ناهار ساعت های پنج بود دوستم اومد با همسر رفتیم وسایل هامونم بردیم ک بدون معاینه گفت برو اتاق زایمان پرونده درست کردم و رفتم اتاق زایمان آزمایش ها هم ک صبح گرفته بودن داخل اتاق زایمان بهم انژیوکت وصل کردن و بعد اومد معاینه کرد
مامان جوجو ممد💜🤰🏻 مامان جوجو ممد💜🤰🏻 ۲ ماهگی
#زایمان طبیعی پارت اول


روز چهار شنبه ساعت ۱۱صبح از کلاس آمادگی زایمان اومدم تا اومدم خونه بخوابم حس کمر درد داشتم گفتم هیچی نیس و خوابیدم ساعت ۴بعد از ظهر شد دیدم داره بیشتر میشه گفتم بزار برم بیمارستان یه دوش گرفتم و رفتیم معاینه کردن گفتن ۲فینگر ولی درد داشتمااا بعد ان اس تی گرفتن خوب بود بعد بهم تا ۶سانت بستری میکنیم برو پیاده روی دردت بیشتر شد بیا منم ۳ساعت پیاده روی رفتم دردم دیگه زیاد شد رفتم معاینه گفتن ۴فینگری برو خونه دوش آب گرم و پیاده روی منم اومدم خونه دوش آب گرم و پیاده روی کردم خیلیاااا زیر دوش آب گرم کمرمو ماساژ میداد زن عموم که هم دردو کمتر میکنه هم دهانه رحمو باز میکنه واقعا عالی بودم دردام اونقدر زیاد شده که نمیتونستم راه برم رفتم معاینه گفتم ۹فینگری زود بستری کردن منم فول شدم بعد گفتن هرموقه درد داشتی زور بده نداری زور نده تا خودتو خسته نکنی بعدش من درد داشتم خرما میخوردم تا ضعف نکنم اینم خوب بود.... ادامه دارد 🥲