۱۰ پاسخ

من حس میکنم هنوز بی حسی کامل روت اثر نکرده بوده که متوجه برش و درآوردن بچه شده بودی

منم سوند رو نفهمیدم چون بعد بی حسی زدن درد فشار شکم هم متوجه نشدم چون بی حس بی حس بودم تا۱۰ شب چه طور شما درد حس کردی مگه بی حس نبودی؟!🤔🤔🤔من فقط ازتخت پایین اومدن دردش بد بود برام

شما کامل بی حس نشده بودی باید همونجا داد میزد تا بی هوش میکردن، بعد ماساژ رحم هم باید به دکترت بگی همون تو ریکاوری که بی حس هستی انحام بدن درد حس نکنی،

یعنی چی؟؟بی حسی و درد آخه🤔؟؟؟شما خوب بی حس نشده بودی،بعد چرا بهشون نگفتی؟؟؟؟؟؟

الان تاپیکاتو خوندم
بگردم چقدر اذیت شدییی موقع زایمان😢
بعده بیحسی تهوع نگرفتی؟؟
چون من درجا تهوع شدید گرفتم بهشون گفتم گفتن ک خب بیحسی کامل اثرکرده و ماسک اکسیژن گذاشتن برام و شروع کردن ب عمل و هیچی متوجه نشدم فقط قفسه ی سینه مو فشار دادن ک بچه بیاد پایین درش بیارن درد داشت اخ و اوخ کردم ک اونم چندثانیه بود

دردتوی هفته های من عادیه؟

سلام دوستان

عزیزم فشار شکم رو مگه اتاق عمل و ریکاوری ندادن؟؟؟؟
تو بخش شکمتو فشار دادن ک دردت گرفت؟

به سلامتی عزیزم خوش قدم باشه کی شکم رو فشار میدن بلافاصله بعد عمل؟

طبیعی بودی

سوال های مرتبط

مامان نخود مامان نخود ۷ ماهگی
تجربه زایمان
من پریروز سونو بیوفیزیکال دادم تنفس نمره نگرفت بردم زایشگاه گفتن ان اس تی خوبه چیزی نیست ولی گفتم زنگ بزن دکترم زنگ زدن دکتر گفت براش تکرار سونو بنویسید بفرستید اینسری زد حرکت نمره نگرفت برگشتم زایشگاه دکتر گفت بستری کنید برا زایمان بستری شدم گفتن سزارین اصلا نداریم اختیاری قبول نمی‌کنیم
دیگه بستری شدم معاینه کردن کاملا بسته بود
سروم زدن و آمپول فشار نزدیک دوساعتی موندن نه درد داشتم نه باز شدم گفتن ببرن سزارین که من گفتم با دکتر شیفت عمل نمیشم با دکتر خودم عمل شدم و موقع زایمان متوجه بندناف دور گردن بچه شد
خلاصه ساعت سه و چهلدوپپنج دقیقه ظهر پسرم به دنیا اومد خداروشکرر و من تو اتاق عمل فقط گریه میکردم و خداروشکر میکردم
از سوند براتون بگم درد آنچنان بدی ندارد و یه لحظس
تو اتاق عمل هیچ دردی متوجه نمیشین من تا چهار پنج ساعت بعدش هم هیچ دردی نداشتم و بعد هم باز جای عمل درد نمی‌کرد به خاطر زیاد به پشت خوابیدن کمردرد خیلی شدیدی گرفتم و کمردرد اذیتم کرد که با اولین راه رفتن از بین رفت ولی خب بعدش درد جای عمل یه مقدار داشتم که با شیاف خوب بود قابل تحمل بود فقط یکم راه رفتن درد داره الان هم بیشتر سوزش جای عمل دارم تا درد
و از فشار دادن شکم بگم که شکم منو سه بار فشار دادن که یه بار تو اتاق عمل و دوبار تو‌ریکاوری که هرسه بار بی حس بودم و متوجه نشدم
همینا فعلا تو‌ ذهنم بود
مامان نی نی 🩵 مامان نی نی 🩵 ۱ ماهگی
تجربه زایمان
#سزارین
#نیکان_اقدسیه
دوشنبه نوبت عمل سزارین داشتم اما از شنبه شب دردای پریودی اومد سراغم که فکر میکردم طبیعیه چون تو کل بارداریم‌درد پریودی داشتم.
یه شیاف گذاشتم و استراحت کردم اما متوجه میشدم که این دردا سر یه تایم مشخصی میاد و قطع میشه ولی نمیخواستم باور کنم که درد زایمان اومده سراغم.
تا صبح تو تایم دردا از خواب میپریدم و ناله میکردم تا اینکه به خودم اومدم و دیدم بهتره بریم بیمارستان.
۶ صبح بلوک زایمان بودیم. منو خوابوندن ازم ان اس تی گرفتن اما دردی نشون نمیداد (این قسمت برام خیلی عجیبه که چرا نشون نداد)
ماما گفت پس باید معاینت کنم تا با توجه به شرایطت تصمیم بگیریم که اورژانسی هستی یا نه.
منم اینجا بود که داشتم سکته میکردم چون اصلا تصور نمیکردم برای سزارین بخوام معاینه بشم.
خلاصه معاینم کرد و گفت ۴ سانت باز شدی و شروع کرد به نصیحت که طبیعی بیار🤢
من اینجاها دیگه اصلا تو حال خودم نبودم‌ و فقط گفتم زنگ بزنید دکترم بیاد. بهش زنگ زدن و گفت ببریدش اتاق عمل تا من خودمو برسونم.
شوهرمو فرستادن پذیرش و منم بردن برام آنژیوکت زدن که اصلا درد نداشت و سوند وصل کردن که خیلی احساس سوزش داشت ولی وحشتناک نبود.
نشوندنم رو ویلچر و بردن اتاق عمل
مامان محمدامین🐻 مامان محمدامین🐻 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین
سلام،شبتون بخیر،به عنوان کسی که همش استرس و ترس زایمان داشتم اومدم بگم خیلی زایمان راحت و خوبی داشتم.
من ۱۶ ابان در ۳۸هفته ۵ روز سزارین اختیاری شدم.اینقدر ترس و استرس سوند و امپول بی حسی داشتم همش خواب میدیدم😁سوند اصلا درد نداشت همون حس ناخوشایندی که همه میگفتن نه سوزش داشتم نه چیز دیگه ای...وقتی بردنم اتاق عمل از وحشت زیاد پاهام میلرزید و خداروشکر پرسنل اتاق عمل اینقدر خوش اخلاق بودن باهام حرف میزدن تا اروم بشم. موقع زدن امپل بی حسی از ترس چون پاهام لرزش داشت صاف نمیشد و دکتر میگفت صافش کن😂یه پرستار اومد دستم گرفتم تا ارامشم به دست بیارم اصلا درد نداشت و خیلی راحت بود و سریع پاهام گرم و سنگین شد و گفت سریع دراز بکشم و تکون نخورم، دکترمم وقتی دید اضطراب دارم باهام صحبت میکرد تا متوجه کاراش نشم ولی متاسفانه بخاطر همون ترس فشارم افتاد و به دکتر گفتم حالم خوب نیست و قلبم درد میکنه و نمی تونم خوب نفس بکشم و بهم اکسیژن وصل کردن و چند ثانیه بعد بچم دنیا اومد از شروع عمل تا به دنیا اومدنش کلا پنج دقیقه زمان برد،خداروشکر دردهام قابل تحمل بود و چون دکترم اجازه پمپ درد نمیداد فقط دو تا شیاف استفاده ام شد که اونم دومی شیاف گفتم نمیخوام درد ندارم خودشون به زور گذاشتن😂فقط اولین باری گه میخوای بلند بشی خیلی درد وحشتناکی داره ولی هرچی بیشتر راه بری خودت راحت تری....و چون تو اتاق عمل سرم تکون نداده بودم خداروشکر مثل بقیه دچار سردرد و کمر درد و گردن درد نشدم در صورتی که تخت بغلی من دچار این عوارض شده بود چون سرش تکون داده بود.
الهی همه مثل من زایمان راحتی داشته باشن😍
مامان دوقلوها ❤️❤️
❤️❤️ مامان دوقلوها ❤️❤️ ❤️❤️ ۷ ماهگی
پارت سوم

وقتی اومدم از ریکاوری چندین بار ماساژ رحم شدم و قبلش تا زمانی که بیحس بودم اصلا اون فشار نمیفهمیدم ،
ولیییییی بعد اینکه بیحسی رفت اینقدر درد میگرفت که جیغ میزدم ، واقعا نفسم میموند از درد .چقدر وحستناک بود ،
بلاخره بیحسی رفت سوند و سرم هارو قطع کردن گفتن پاشو راه برو ، خیلی بد بود نمیشد بلند شد با هر ضرب و ضوربی بودبلند شدم ، احساس کردم روده هام یهو ریخت کف شکمم و درد شدیدی داشت و راه رفتن واقعا سهل بود ولی قدمهامو برداشتم ، چون حین بی حسی سرمو زیاد تکون دادم فرداش درد کل بدنمو گرفته بود، درمورد پمپ درد بگم :::که به من گفتن بیمارستان داره ولی زمانی که زایمان کردم به هرکی گفتم گفتن نداریم بعد از کلی شکایت گفتن باید قبل عمل هماهنگ میکردین درنهایت جواب درستی ندادن متاسفانه ، و اخرش ساعت ۳ مرخص شدمو با نی نی ها اومدم خونه ، و چالش های بعد عمل که بلندشدن و نشستن که همش با درده .

اینا تجربیات من بود و میدونم مادرشدن بی درد و گرفتاری و استرس نیست ،
ولی از جایی که من طبیعی هم تجربه کردم واقعا طبیعی تو زایمان بیشتر پیشنهاد میدم ،
جمله اخر انشالله هر مدل زایمان کنین بعد کلی سختی فقط سالمو سلامت باشین هم خودتون هم بچتون .
مامان مهدیار مامان مهدیار ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۵
خیلی سریعتر از چیزی که فکرشو میکردم شروع کردن از بریدن شکمم چیزی نفهمیدم
اما وسطاش احساس میکردم دارن دل و روده مو بیرون میکشن که آه و ناله کردم گفتم درد دارم
فکر کنم بهم باز یک چیزی زدن یا نزدن دقیقا نمی‌دونم اما یک لحظه که چشمامو باز کردم پرستار مهدیارمو آورده بود جلوی صورتم برای چند ثانیه و بعد بردش
در همون حین که داشتن بخیه میزدن من داشتم از سینه درد می مردم هر دوتا سینه هام به طرز فجیعی درد میکرد که باز از درد سینه هام افتادم به آه و ناله
خیلی آه و ناله کردم که انگار یک نفر اونجا اعصابش خورد شده بود گفت یه چیزی بهش بزنید چقدر ناله کرد
منم آدم ناله ای نیستم اما واقعا درد داشتم
خلاصه بعدش باز که چشامو باز کردم توی یک اتاق دیگه بودم که بهم دستگاه اندازه گیری فشار خون و ضربان قلب وصل بود
به شدت داشتم می لرزیدم حس میکردم دارم یخ میزنم
دندونام از شدت سرما بهم میخورد
که گفتم بهم پتو بدین من خیلی سردمه
یک پتو آوردن روم انداختن باز هم ولی سردم بود
بعد از حدود دوساعت از اون اتاق بردنم بیرون و اونجا باز بیرون اتاق عمل مامان و همسرمو دیدم و مامانم همراه من اومد توی بخش