سلام‌مامانا منم رفتم زایمان کردم
اصلا درد نداشتم دکترم گفت چون متفورمین میخوری
باید حتما زایمان کنی
سرم زدن داخل اون امپول فشار از ساعت ۱۱صبح تا ۱۱شب
اخر سرم دکتر گف باید تا فردا بمونی بعد دکتر گف بخاطر قند سریع بریم سزازین رفتیم اتاق عمل خیلی زود بچه به دنیا اومد
خیلی‌خیلی سختی کشیدم ولی ارزششو داش پسر کوچولو بغل کنم
1403/4/14
پسرمون اومد😍🌺بمونه برا یادگاری

۱۲ پاسخ

خداردشکرعزیزم انشالله همیشه سلامت باشه
میشه واسه منم دعاکنی فردا زایمانمه فقط پسرم سالم بیادبغلم

مبارکههه😍قدمش پر نور و پرکت

چه ربطی داره منم روزی دو تا متفورمین میخورم یعنی دیگه نخورم

قدمش مبارک

اره گف اونایی ک دیابت دارن ختم بارداری38هفتع اس من 38هفته 6روز بودم

اگه سوالی‌داشتین بپرسین راسی من بیمارستان دولتی رفتم‌
ماما همراه هم‌داش ولی اصلا بدرد نمیخوره
چون معلوم‌نیس دردات‌چجوری شروع بشه پیشرفت کنی یا نکنی
من 1ونیم هزینه کردم برا ماما همراه
چندبار زنگ زد بیمارستان ببینه دهانه رحمم چقد باز شده زودتر نیاد چون نوشته بود اگه از تایمش بیشتر بشه پول بیشتری میگیری
ولی اونایی ک‌اونجا زایمانش بود طبیعی
ماما ها خیلی خوب بودن تا کپسول اکسیژن ،عصارع اسطوقودوس ،توپ ورزش ها یاد میدادن

چون متفورمین میخوردی سزارین اورژانسیت کردن؟

مبارک باشه عزیزم قندت چند بود منم قند دارم ؟یعنی چند هفته بهت گفت باید زایمان کنی ؟

قربونت قشنگم

الههههههی....
بسلامتی خدا حفظش کنه قدمش پر خیر و برکت باشه عزیزم

مبارک باشه عزیزم

ای جان قدم نو رسیده مبارک چشمت روشن راحت شدی از این به بعد سختی ها جدید شروع میشه

مقالات مرتبط

آیا بخیه زدن در زایمان طبیعی درد دارد
آیا بخیه زدن در زایمان طبیعی درد دارد؟
زایمان طبیعی پس از سزارین
زایمان طبیعی پس از سزارین امکان دارد؟
درد زایمان طبیعی چند ساعت است
درد زایمان طبیعی چند ساعت است | طول مدت زایمان طبیعی
زمان زایمان در سزارین دوم
زمان زایمان در سزارین دوم

سوال های مرتبط

مامان دخمل مامان دخمل روزهای ابتدایی تولد
سلام دیشب بالاخره زایمان کردم از ساعت ۶ صبح درد داشتم که ساعت ۱۱ آمپول فشار زدن تا شب ساعت ۸ زایمان کردم بعد کلی آمپول فشار و درد کشیدن بچم بالاخره به دنیا اومد
مشاهده ۲۳ پاسخ دیگر
مامان آراد مامان آراد ۶ ماهگی
بچه ها منم زایمان کردم دیشب ساعت ۲دردام شروع شد رفتم بیمارستان دیدم ۸سانت هستم سریع رفتم برای زایمان دکترم اومد ۵دقیقه بعد درد کشیدم بعدبچه به دنیااومد 😊
مشاهده ۳۱ پاسخ دیگر
مامان Noora🐥 مامان Noora🐥 ۴ ماهگی
زایمان 2
اصلا عین خیالشون نبود همسرم اومد پیشم تا منو دید گفت نمیزارم اینجا بمونی میرم رضا یت بدم بریم بیمارستان خصوصی رف هر چقد گف هر دقیقه یکی اومد توی اتاق و خواست قانع کنه که نه بمونه اینجا و اینا آخر همسرم با کلی دعوا رف شخصی رضایت داد اومدن گفتن باید چون میخوای بری دوباره معاینه بشی لحظه آخر که ما تو پرونده بنویسیم من نمیزاشتم بزور پاهامو کشیدن معاینم کردن متوجه شدم که پرستار به دکتر گف خطری نداره کیسه آبش هنوز سالم... ولی بعدش تا رفتن بیرون یهو ببخشید یه آبی از من ریخت گرم و مایل به صورتی بچه اومد خودشو سر دلم مثل توپ سفت مرد دیگه نتونستم نفس بکشم
تا همسرم اومد که حاضر بشم بریم گفتن نه باید بگین کدوم بیمارستان و دکتر قبولت ن کرده تا برین همسرمم نگف کار ترخیص ما 12 تموم شد ولی از قصد بعد از پاره کردن کیسه آبم دکتر تا ساعت 3 مارو نگهداشت نمیزاشت بریم
با کلی دعوا آخر رفتیم بیمارستان پارسا
اونجا همسرم هماهنگ کرده بود تا رسیدم معاینه شدم همون 2 سانت بودم ول یدکتر گف لگنت خیلی عالیه اگر از اول میومدی اینجا و آمپول فشار از همون اول میگرفتی با کپسول بی دردی تا 3 ساعت زایمان کردی ولی من بعد از 14 ساعت درد واقعا دیگه نای حرف زدن نداشتم
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان هدیه ماندگار 💙 مامان هدیه ماندگار 💙 روزهای ابتدایی تولد
رفتم برای معاینه دکتر گفت دهانه ی رحمت دوسانت بازه ولی من هیچ دردی ندارم دکتر گفت تا دوهفته وقت داری برای زایمان ولی اگه دردتم نگرفت برو بگو یه آمپول فشار بزنن بچه سریع به دنیا میاد کیا اینجا دهانه رحمشون دوسانت بازه درد ندارن ؟من سر دخترمم در نداشتم کیسه آبم پاره شد یه ساعت بعد دخترم به دنیا اومد
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان علیرضا مامان علیرضا ۸ ماهگی
منم اومدم از تجربه زایمانم بگم🤭
دوشنبه هفته ی چهلم کامل میشد دکترم با وجود فشار خون بالا اصرار داشت به طبیعی ولی من اصلا درد و انقباض نداشتم گفت ناشتا بیا شاید سزارین بشی..منم ناشتا رفتم بیمارستان و تا کارام انجام شه ساعت ۹ بستری شدم ساعت ۱۰ سرم زدن و امپول فشار...معاینه هم شدم کامل بسته بودم‌و بدون درد...تا ساعت ۱۲ یه سانت باز شدم دکتر گفت ابمیوه و خرما بخور که قوت داشته باشی...دو ساعت بعد دوباره اومد معاینه کرد گفت همون یک سانتی تا فردا طول میکشه زایمان کنی و راه برو اینجا...پاشدم راه رفتم و اومدم دراز کشیدم‌ان اس تی رو دوباره وصل کردن ده دقیقه گذشت پرستار اومد نوار رو نگاه کرد رنگش پرید بدو رفت دکترو صدا کرد و دوتایی رفتن بیرون از اتاق ...منم خیلی ریلکس داشتم نگاه میکردم😂🤦‍♀️پرستار با دوتا ماما اومدن یکی سوند وصل میکرد اون یکی سرم رو کشید یکی سرم جدید زد منو نشوندن رو ویلچر و گفتن باید سریع بریم اتاق عمل قلب بچه اومده زیر ۱۰۰ تا ....با این حال من خیلی ریلکس و اروم بودم رفتیم‌اتاق عمل و بی حسی زدن و شروع کردن ساعت ۳:۴۵ ظهر علیرضای من بدنیا اومد قدش ۵۰ سانت و وزنش ۳۱۸۰🤗
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان آریا مامان آریا ۷ ماهگی
سلام خانوما من میخواستم درباره زایمان طبیعی م براتون بگم
هشت فروردین باید میرفتم بیمارستان برای زایمان نرفتم به عوضش فردا صبح ش رفتم درد نداشتم دکتر معاینه کرد گفت چهار سانت بازی چرا درد نداری واقعا درد نداشتم ساعت دو بعد ظهر اومدن آمپول فشار زدن چون شش سانت باز بودم تا هفت عصر درد نداشتم آخر سر اومدن کیسه آبم رو پاره کردن بعده چند دیگه دردم شروع شد ساعت هشت و ربع بود بردن اتاق زایمان ساعت هشت و نیم نی نی م به دنیا اومد طبیعی خیلی راحته استرس نداشته باشی هیچی نمی‌فهمی و سعی کنی جیغ نزنی اصلا نمی‌فهمی که زایمان کردی آرزو میکنم همه ی شماها هم زایمان طبیعی مثل من داشته باشید
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان آرمان🩵 مامان آرمان🩵 ۴ ماهگی
تجربه سزارین من
سلام دوستان عزیزم من ۰۳/۰۴/۰۶ زایمان کردم
یکشنبه ۳تیر نوبت دکتر داشتم هفته قبلش ک رفتم دکتر بچه عرضی بود گف ک اگ نچرخه سزارین میشی ی هفته دیگ صبر میکنیم ک بچرخه چون لکه بینیم داشتم دکتر گف دیگ باید درش بیاریم چ طبیعی چ سزارین دیگ استراحت مطلق شدم و امپول ضد انقباض میزدم تا ی هفته چون درد داشتم (دکترم خیلی سخت گیره هرجوری بود میخاست طبیعی بیارم) سونو هم برام نوشت ک ببینه چرخیده یا ن همون روز سونو رفتم بچه بریچ شده بود دکتر گف فردا برو یبار دیگ سونو بده چون بیمه قبول نمیکنه هرچی ب زایمانت نزدیک باشه بهتره بری سونو
نامه بستریم داد بهم برای چهارشنبه گف سه شنبه شب برو بستری شو
رفتیم بیمارستان و بستری شدیم گفتن از ۱۲شب به بعد چیزی نخور من اصلا تحمل گشنگیو نداشتم تو بارداری خیلی سختم بود 😂😫 خلاصه صب شد و منم هی استرسام بیشتر میشد ساعت ۸ونیم بود ک دکتر اومد به پرسنار بخش گف ببریدش سونو اگ نچرخیده بود بچه بیاریدش اتاق عمل😐 ینی تا لحظه اخرم منو بردن سونو
بعد از سونو رفتیم اتاق عمل پرسنل اتاق عمل مث فرشته ها بودن اینقده ک مهربون و خوب بودن واقعا اخلاقشون خوب بود بهم سوند وصل کردن و امپول بیحسی زدن
موقع عمل خیلی سردرد داشتم و حالت تهوع در حدی ک میخاستم بالا بیازم بهم دارو زدن و اکسیژن وصل کردن خیلی بهتر شدم
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان مو طلایی نفس مامان مو طلایی نفس ۸ ماهگی
تجربه زایمان
جمعه ۱۸ اسفند رفتم بیمارستان nst بگیرم بستریم کردن گفتن ۴۰هفته هستی موقع زایمانته هیچ دردی هم نداشتم ساعت ۱ظهر بستری شدم دوبار بهم قرص زیر زبونی فشار دادن بالا اوردم و اخرش یه واژینال زدن تا شب شد یکم دردام شروع شد ولی خیلی کم بود صبحش ساعت ۹ اومدن معاینه۳سانت بودم و کیشه ابم پاره کردن گفتن زودتر زایمان کنی از ساعت ۱۰صبح درد شدید کشیدم تا ۶ عصر واقعا خیلی درد کشیدم همشم توی کمرم بود هر ۲دقیقه یبار میگفت بگیر که اومد ساعت ۶ دکتر اومد و من خیلی تاکید داشتم برای زایمان طبیعی اصلا نمیخواستم سزارین کنم
دکتر معاینم کفت گفت تا ۶سانت باز شدی لگنم معاینه کرد و رفت
بعد از ۵ دقیقه اومد گفت وزن بچت چقدر بوده گفتم ۳/۷۰۰توی ۳۸هفته گفت الان ۴۰هفته ایی وزنش ۴/۵شده تو لگنت اصلا مناسب طبیعی نیست امکان خفگی بچه هست باید ببرمت اتاق عمل الان ...
از من اصرار که نه و اونا که میگفتن جون بچه در خطره چون کیشه ابم نداشتم بچه افتاده بوده توی خشکی ساعت ۶/۵ رفتم اتاق عمل اول بیحسی از کمر زدن برام دکتر شروع کرد هر برشی که میزد میفهمیدم تا لایه ۴ شکم برید گفتم لایه ۴ هستی و بیهوشم کردن و ساعت ۷ دختر من بدنیا اومد
واقعا خیلی سختی و درد کشیدم همین الانم کمر درد دارم وحشتناک و جای بخیه هام درد شدید اما تحمل میکنم
امیدوارم شما زایمانتون اسون باشه
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان مهراد💙 مامان مهراد💙 ۶ ماهگی
بالاخره پسر منم به دنیا اومد😅
ولی خیلی زایمان سختی داشتم!! و دردم زیاد بود
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان کوچولو مامان کوچولو ۳ ماهگی
پارت ۲
دوش آب گرم گرفتم یکم دردا بهتر شد که ماما اومد و گف برگرد سر تخت ب حالت سجده و کمرت قوس بده تا نیم ساعت منم همینکارو کردم ولی زیاد درد داشتم نتونستم دیگه ساعت ۲ شب شده بود که اومد گف هر موقع دردت گرفت زور بده تا ببرمت اون اتاق برا زایمان منم برا اینکه زودتر از این دردا راحت شم با هر دردی که تو کمر و دلم میپیچید زور میزدم محکم بدون تنفس ولی با درد زیاد تا ساعت ۳ونیم هی میومد چکم میکرد که گفت خوبه بریم اون اتاق تا رفتیم رو تخت نشستم پاهام گذاشتم رو میله بهم آمپول بی حسی زد گف زور بزن محکم اصلا ول نکن منم هر محکم زود میزدم اصلا ول نمیکردم حس میکردم همه استخونام دارن میشکنن از زور دیگه برش داد بچه رو دراورد یه نفس راحت کشیدم ولی انقد بیحال شده بودم نمیتونستم حتی حرف بزنم فقط به بچه ام نگاه میکردم و میلرزیدم
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان آسنا و سورنا 💕 مامان آسنا و سورنا 💕 هفته چهلم بارداری
تجربه زایمان طبیعیم
با نشتی کیسه آب رفتم زایشگاه اونجا معاینه کردن گفتن دهانه رحم دو فینگر ۳۰درصد بازه باید بستری شی تا کار های پذیرش انجام داد همسرم ساعت ۱۱شب رفتم زایشگاه اتاق انتظار زایمان سریع بهم آمپول فشار زد و نیم ساعت بعد کیسه آبم پاره کردن یک ساعت نشده اومد دوباره معاینه کرد ۶سانت دهانه رحمم باز شد البته از ساعت ۱۱شب که رفتم اتاق انتظار مامام خیلی خوش اخلاق و مهربونم بود با اینکه برای زایشگاه اونجا بود مثل یه ماما خصوصی کمکم میکرد و ورزش های لگنی انجام میدادم به ۶سانت ک رسیدم دردم زیاد شد درخواست اپیدورال کردم گفت چون بی حسی هس و باید به کمر بزنی عوارض داره نزن اکسیژن بدون درد بهتر منم اوکی دادم همین ک اکسیژن زد اصلا نفهمیدم چی شد و دردام از بین رفت دو ساعت نگذشته بود ک یه لحظه متوجه شدم زیر بغلم گرفتن میبرن اتاق زایمان تا نشوندنم رو تخت مخصوص زایمان بچه اومد سریع زایمان کردم خدارو شکر زایمانم خیلی خوب بود زمانشم به سه ساعت نکشید درد هم داشتم ولی خیلی کم ولی
مشاهده ۱۴ پاسخ دیگر
مامان ترنم مامان ترنم ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت دوم
اما رفتن بیرون اتاق شروع کردن به حرف زدن و خندیدن دیگه هرچی داد زدم جواب نمیدادن که بعد از ده دقیقه اومد گفت که دکتر دستور سزارین داده که اومدن دوباره معاینه و و فقط من ۴ سانت بودم که گفتم همه چیش خوبه تا خوده دکتر اومد دید گفت سریع بفرستین داخل اتاق عمل و کمر به پایین بی حس شدم دخترم دنیا اومد
الانم که خداروشکر مرخص شدم ولی من مرگو به چشام دیدم خیلی تجربه سختی بود که هم درد طبیعی کشیدم و هم سزارین
الهی هرکی زایمان داره راحت باشه آسون و هرکی هم بچه نداره خدا دامنش رو سبز کنی الهی
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان ویهان👶🏻💙 مامان ویهان👶🏻💙 روزهای ابتدایی تولد
پارت ۳ تجربه زایمان
بعدش ماما رفت یه توپ اورد گف بشین روش ورزش کن با اینکه خیلی سختم ولی ورزش میکردم روی توپ بالا پایین میشدم تا سر بچه بیاد پایین خیلی احساس فشار و احساس دفع داشتم بهش گفتم گف تا میتونی زور بزن منم زور میزدم ۴.۵ بار زور زدم حس کردم سرش داره میاد بیرون صداشون کردم همون ماما مهربونه اسمشو نپرسیدم اومد برد با چند تا زور محکم سرش اومد بیرون موقع اومدنش زیاد درد نکشیدم خیلی خیلی اون لحظه حس خوبی داشتم باورم نمیشد مادر شده باشم با چند تا سرفه جفت هم اومد بیرون بعدش شکممو محکم فشار داد هر چی بود ریخت بیرون برا برش و بخیه بی حس کردن و چون حواسم به نی نی بود درد نکشیدم اینم داستان زایمان من
یه نصیحت خیلی خیلی ورزش کنید ماه آخر زود زود حمام آبگرم برید و بدن همه یکی نیس هرکسی یه جوره مثلا بغل من یکی بود سرم فشار زدن یه ساعته زایید درسته خیلی درد کشیدم ولی ارزششو داشت چون الان خیلی راحت کارای شخصیمو میکنم فقط بخیه هام درد میکنه امیدوارم همه ی مامانای باردار زایمان راحتی داشته باشن ثمره زحمتو عشقشونو بسلامتی بغل کنن🤲🏻❤️
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان افرا مامان افرا ۸ ماهگی
سلام
بلخره منم زایمان کردم اونم طبیعی
پنچ شنبه عصر بود که رفتم بیمارستان تا ببینم وضعیتم چطوره دکترم نامعه سزارین داره بود اونم بردم وقتی رسیدم ومعاینه شدم دکتر گفت سه سانت بازی و میتونی طبیعی زایمان کنی منم چون دیگه حسته شده بودم قبول کردم ولی کاش قبول نمیکردم چون دو روز تم

درد کشیدم از ساعت ۵ عصر بستری شدم آمپول فشار زدن تا ساعت ۲شب درد ها درد داشتم ولی نه انقدر که سه سانتم فرق کنه بعد باز اومدن ۵ صبح باز آمپول زدن واین دفعه دردهام شروع شد که خدا میدونه چی کشیدم هی داد میزدم میگفتم تورو خدا بیاید منو ببرین عمل ولی قبول نمیکردن میگفتم چون بچه سرش پایینه باید طبیعی زایمان کنی حلاصه تا ساعت یک ناهار درد های وخشت ناکی داشتم که تو اون شرایت دکتر ها هم هی معاینه میکردن که خیلی بد بود بعد اخرین معاینه شدم ۸ سانت که کیسه آب رو پاره کردن وبعد شدم ۱۰ سانت وبردن اتاق زایمان وساعت دو نیم دختر نازم به دونیا اومد و همه دردهام تموم شد .
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان آنید 🫀 مامان آنید 🫀 ۵ ماهگی
تجربه زایمان

سزاین ۲

دگ بیمارستان وزن ۴ ب بالا رو سزارین میکنن. دگ دکتر و دستیارش چن دفه هی سونوم کردن ک مطمین شن ک وزن بچه بالاس ک بیمارستان یوقت گیر نده بهشون تا ساعت ۱۱ من سونو شدم دکتر گف پاشو برو. منم از حرفاشون متوجه شدم ک قرار سزارین شم ولی نمیدونسم ک نیم ساعت بعد😭
ب دکتر گفتم اگ قرار زایمان کنم ب خونوادم اطلاع بدم گف برو بچه ها بت اطلاع میدن. من از سونو رفتم اتاقم. اونشب بیمارستان تو اتاقمم تنها بودم برقارو خاموش کردم و رو تخت دراز کشیدم و پر از استرس. یهو دیدم یکی از پرستارا اومد تو گف اسمو فامیلمو گف، گف آماده باش تا ۱۲باید بری اتاق عمل سزارین شی. من هیچکیییی کنارم نبود😭 همسرمم دور بود ازم مامانمم اینا شهرستان. خیلییی مطلومانه رفتم اتاق عمل☹️😭
مشاهده ۴ پاسخ دیگر