خواهش میکنم خواهرنه جوابمو بدین ما طبیقه پایین مادر شوهرم زندگی میکنیم خواهر شوهرم دانشجو بود راه دور تازه امتحاناش تموم شد امده پسرم هر روز صبح چشام باز میکنه میره بالا پیششون هرچی میگم نرو گریه و زاری اخر میره بعد دم ظهر یهو دیدم جیغ جیغ بچم از بالا میاد نگو داستان شد اینکه پدر شوهرم دوتا گوشی داره یکی دست پسر من بود اشت بازی میکرد خواهر شوهرم ازش میگیره پسرم گریه ک بهم بده دارم بازی میکنم مبگه ن خراب میشه کاری نکن ببرم قایم کنم پسرم با گریه گفت نمیشه من همیشه با گوشیمامانم بازی میکنم اونم گفت برو با گوشی مامانت بازی کن این گوشی بابمه نمیدم بچه با گریه از پله امد پایین انقدر اعصابم خورد شد بعد ک ارومش کردم باز میگفت برم بالا دیگه بزور گریه نزاشتم بره خواهش میکنم بگید چ برخوردی کنم خواهر شوهرم بچه نیست ک 21 سالشه خیلی بهم ریختم یه گوشی ک دیگه ارزش گریه کردن بچمو نداره ک چ برخوردی کنم ک خودشون جا برن

۱۰ پاسخ

کارشون اشتباه بوده ، دو تا کار به ذهنم میرسه
اول این که تماس بگیری خونه مادر شوهرت خیلی با آرامش بهشون بگو این که پسرم گریه میکرد مگه مشکلی پیش اومده ؟خراب کاری چیزی کرده ؟ببین خودشون چی میگن بعد که صحبتشون تمام شد ، بگو من خودم خیلی تلاش میکنم خونه خودمون بمونه که مزاحم شما نباشه ولی چون علاقه داره میاد بالا پیشتون ، یه جوری خیلی آروم و با احترام بهشون بفهمون چون فکر میکنم خواهر شوهرت تصور می‌کنه شما میخوای بچه رو از سر خودت باز کنی میفرستیش اونجا ، اونم لجش گرفته این رفتارو کرده

یکی هم این که از این به بعد وقتی پسرت میگه می‌خوام برم بهش نگو نرو چون بد تر لج می‌کنه سعی کن یه جوری مشغولش کنی ، مثلا خودت باهاش بازی کنی ، براش کارتون مورد علاقه پخش کنی ، با هم دیگه کارایی مثل کیک درست کردن و آب میوه گرفتن و اینا انجام بده بچه ها خوششون میاد ،مشغولش کن که کمتر بره بعدا اگر ازت پرسیدن بگو خودم مشغولش میکنم نمی‌خوام مزاحم شما باشه بالاخره فلانی (خواهر شوهرت )از دانشگاه بعد از مدت ها برگشته میخواد استراحت کنه ، وقتیم می‌ره براش تایم مشخص کن بهش بگو مثلا یک ساعت دیگه میام دنبالت یا خودت بیا پایین

گوشی گرون ممکنه خراب بشه پس حق ناراحتی کردن نداری.دوم اینکه اصلا نزار بره درو قفل کن بگو اجازه نیست بری هر وقت خواستی با پدرت یا مامان میری و باهم برمیگردیم خونه تمام

ب هرقیمتی شده نزار بره اگه سراغشو گرفتن بگو اون روز اومدبالا خیلی گریه کرد منم نمیزارم بیاد مزاحمتون بشه

احتمالا پدر شوهرتم دوست نداشته وگرنه میگفت بچس گوشیو ازش نگیر. به هر حال اینا از چالش های زندگی جمعیه. تا جایی که میتونی خونه رو براش مفرح کن نره

به روی خودت نیاربچه روهم نزاربره بالا

گلم تا وقتی طبقه پایین مادرشوهر زندگی میکنی از این جور داستانا خواهی داشت پس خودت و اذیت نکن وبزن ب بیخیالی،کاری نمیتونی بکنی چون توعروسی هرچی ک بگی اونا بدشون میاد😊

دبگه عزیزم نباید ناراحت بشی گوشی شخصی هست بعدم وسیله گرون از دست بچه خراب بشه باز کلی هزینه تعمیر باید بدی بهتره همون گوشی خودتو بهش بدی وقت رفت بالا بهشم بگو به گوشی بقیه دست نزنه منم بچه خواهرم دیت بزنه گوشبم دعواش میکنم دختر خودمم چاره ندارم وگرنه میدم

اتفاق خاصی نبوده . حساس نباش بالاخره بچه اونام هست دشمنش که نیستن . نمیشه هرچی بچه بخواد همیشه دراختیارش بذاریم

اولا ک خواهر شوهرت بچه نیس اگه ازدواج کرده بود الان دوتا بچه داشت بعدم پس پدر شوهر مادر شوهرت اونجا چیکاره بودن ک نزارن نی نی کوچولو پسرت رو اذیت کنه و گوشی رو ازش بگیرن

سوال های مرتبط

مامان آرشا و آیهان مامان آرشا و آیهان ۴ سالگی
دوستان غصه داره منو میکشه خیلی ناراحتم از وقتی زایمان کردم کارام زیاد شده خودم دست تنهام اینا هیچی بخاطر آرشا ناراحتم هرشب میگیرمش توبغلم و گریه میکنم
قبلا ازساعت۴تا۱۰شب فقط باهم وقت میگذروندیم بیرون میرفتیم بازی میکردیم حالا گیر داداششم گریه میکنه همش نمیتونم زیاد باهاش بازی کنم کلییییییی بغل و بوسش میکنم ولی خس میکنم کافی نیس خیلی دلتنگشم بدون من وارد اتاقش نمیشد حالا همش تو اتاقش تنها بازی میکنه اخ قلبمممم غذامیدم داداشش گریه میکنه میبرم خموم باز داداشش اصلا نمیتونم وقت بگذرونم بچم وزن کم کرده مرتب ازش کمک میخوام چون کسی نیس کمکم کنه دلم میسوزه صبح ک میشه تا میخوام باهاش وقت بگذرونم داداشش بیدارمیشه شیر و رسیدگی میخواد
متاسفانه هیچکی نیس کمکم کنه شوهرم۳ظهرمیره تا۳شب صبحهاهم یا بیرون کارداره یا خوابه
خیلی آرشارو دوسش دارم دلم نمیاد بخاطر کاراش اذیتاش تذکربدم میترسم روحی اسیب ببینه خس میکنم کم گذاشتم ولی بیشتراز این درتوانم نیس
بعدازظهرا میگم بیا بازی وسط بازی میره سراغ داداشش هی باید تذکر بدم ک نرو بیدارش نکن یا صدام میکنه میگم نمیتونم بیام دستم بنده و دیرترمیرم چندبار تو حموم یا دستشویی مونده جون داداشش توبغلم گریه میکرد اخ امشب چقد گریه کردم هرشب واسش کتاب میخوندم ولی خالا نمیتونم بخدا بیهوش میشم شبا
خیلی دلم گرفته خیلی