ماما گفت از الان دیگه شاید دردات خیلی شدید بشه گفتم اپیدورال بزنن ولی از شانس من دکتر بیهوشی تو ترافیک مونده بود وخیلی دیر اومد  دهانه که 7 بود اومد رسید ولی دکترم گفت لازم نیست بزنی دیگه درداتو کشیدی ولی به درخواست خودم زدم چون فکر میکردم درد اصلی رو تخت زایمانه ، اونو که زد کلا دردام تموم شد البته قبلش هم قابل تحمل بود چون میگرفت و ول میکرد و دائم نبود و نفس های عمیق که میکشیدم خیلی آرومش میکرد تو همین فاصله  که اپیدورال زد یکم خوابیدم چون شبش اصلا نخوابیده بودم
بعدش مرحله زور زدن بود که درد نداشتم فقط بهم فشار میومد و زور میزدم ساعت 4عصر بردنم رو تخت زایمان و 5 دقیقه نشد و دخترگلم به دنیا اومد ، رو تخت زایمان هم که کلا هیچ دردی نداشتم فقط فشار و زور بود

فقط بعد زایمان یک هفته ای کمر درد داشتم که دکترم میگفت بخاطر اپیدورال هست ،شاید اگه نمیزدم بهتر بود....

انشاالله پسرمم طبیعی و همونجا و با همون دکتر زایمان میکنم  البته شنیدم زایمان دوم راحت تره از طرفی هم شنیدم زایمان پسر یکم سخت تره ولی میدونم که خدا باهامه و من میتونم ...

۱۱ پاسخ

انشالله ب راحتی زایمان میکنی 🙏🏼❤️

ان شاالله این یکی هم راحت باشه برات

نمیدونم چرا زایمان‌منم دردش قابل تحمل بود ولی وقتی یادم میاد استرس میگیرم اصلا نمیخوام ب مرحله زایمان فک کنم

اپیدورال امپوله تو کمر میزنن؟؟؟

خوشبحالت چقدر راحت انشالله اینم بسلامتی زایمان کنی ماراهم دعاکن کدوم بیمارستان رفتی من میخام ام البنین برم

من کلا از،امپول تو کمر،میترسم حاظرم درد و بکشم ولی امپول نزنم 😥گفتن گاز،خنده هم خوبه نمیدونم چجوریه

چند هفته زایمان کردی عزیزم وزن بچت چقد بود

۲۱هفته داری زایمان میکنی😲

دکترت کی بود

😍😍❤

جدییی خوبه؟
اپیدورال

سوال های مرتبط

مامان جانان و آیهان مامان جانان و آیهان هفته سی‌وهشتم بارداری
خیلی حوصلم سر رفته بود همش میپرسیدم دردش همینه ؟ پس  چرابه دنیا نمیاد،  همه ی این مراحل درد خیلی کمی داشتم و راه میرفتم و دکترم وقتی میدید هنوز میخندم و ریلکسم  میگفت من برم یکم بخوابم تو حالاها نمیزایی 😅
منتظر بودم تا ساعت 12 شب که دردای شدید پریودی شروع شد  ، خیلی خوشحال بودم چون ماما میگفت دردش همینه دیگه منتظر چه دردی هستی ؟؟

بعدش یک دستگاه بهم وصل کردن که انقباض ها رو با عدد نشون میداد و دردام که شروع میشد  فقط چشمم به اون عددها بود چون بالا که میرفت دردا زیاد میشد و یکدفعه باز پایین میومد و دردا کم میشد و استراحت میکردم ( نمیگم دردش کم بود ولی تو اوج درد بازم قابل تحمل بود.   شایدم به خاطر قرانی که میخوندم بود ، ۱۰۰۰ بار سوره ی والعصر و خوندم تو زایشگاه که خیلی آرومم میکرد و شنیده بودم زایمانو راحت میکنه   )

راستی اتاق دردم دقیقا کنار اتاق زایمان بود و همه ی جیغ و دادا رو میشنیدم ولی وقتی خانوما زایمان میکردن از اتاقم رد میشدن  میپرسیدم همه میگفتن  راحت بود و این خیلی دلگرمم کرده بود و کلا دیگه ترسی نداشتم
مامان سیدمیثم سیدمهدی مامان سیدمیثم سیدمهدی هفته سی‌ودوم بارداری
خاطره ی من از زایمان طبیعی
قسمت نهم
بچه یکم تو شکمم کج بود و اشتباه من این بود که اینو به دکتر نگفته بودم
شاید اگر کلاسها رو زودتر ثبت‌نام میکردم و زودتر ورزش رو شروع میکردم این مشکل پیش نمیومد
مثانمو با سوند خالی کردن که سر بچه بیاد پایین تر
چند تا ورزش هم کردیم که سرش کامل سر جای خودش بیاد و اینجا بود که حرکت در حین دردها برای من خیلی سخت شده بود.
ماما گفت وای مثل خودت مو مشکیه.
تو اون درد که به اوج خودش رسیده بود خندم گرفت و به این فکر کردم که حالا مگه باباش بوره 😂 شایدم به اون رفته.
ماما گفت خوشگلم پاشو بریم رو تخت زایمان و خنده دار بود که من گفتم خوابم میاد🤣 تاثیر وان و یک شب بیخوابی بود.
به سختی رفتم رو تخت که دکتر متخصص تیم هم وارد شدن
رو تخت زایمان گفتن باید شروع کنی به زور زدن ... نحوه زور زدن رو توضیح دادن که بعد از چند زور قلق کار دستم اومده بود یجوری انگار باعرض پوزش میخوای دستشویی کنی زور متمرکز به سمت پایین باید باشه.
من فقط یکبار صدام بلند شد اما باور کنید جیغ یا داد هیچ کمکی نمیکنه که هیچ انرژی زیادی هم ازتون میگیره بجاش باید رو تنفس و زور زدن تمرکز کنی.
یه نفس یه زور و دوباره ... ماما همراه کنارم بهم کمپوت میداد و یادآوری میکرد که دسته های تخت رو بگیرم و زور بزنم
مامای دیگه و دکتر یادآوری میکردن موقع دردها یاعلی بگم
چقدر این همراهی خوب و دوستانه بود
بعد از هر درد پاهام می‌لرزید که ماما گفت بخاطر هورمون های زایمانه و عادیه
متاسفانه من ماساژ پرینه رو انجام نداده بودم که باعث شد برش کوچکی در حد دو سه تا بخیه بخورم و بخاطر بی حسی که زدن باور کنید اصلا نفهمیدم کی برش انجام شد
مامان جانان و آیهان مامان جانان و آیهان هفته سی‌وهشتم بارداری
🌟تجربه ی زایمان طبیعی 🌟

خواهری اگه ترس و اضطراب داری بخون ، خوندنش شاید آرومت کنه 😊

کلاس های آمادگی رو شرکت کرده بودم و ماه آخر  پیاده روی و پله و ورزشا رو خیلی انجام دادم   خونمون ۵ طبقه بود و روزی چند بار پله ها رو بالا و پایین میرفتم ،37 هفته بودم که سونو انجام دادم و اب بچه کم شده بود من  بیمه تکمیلی داشتم و دکترمم بیمارستان رضوی بود  همونجا بستری شدم ،خیلی ترسو بودم و وقتی میخواستم وارد بلوک زایمان بشم گریه میکردم ، مامانم و همسرم به زور فرستادنم داخل 😂 ولی چون زایمانم خیلی طول کشید تمام استرس و ترسم ریخت

ساعت حدود 6 عصر بود همون اول  وقتی معاینم کردن 3سانت باز بودم و بچه قشنگ پایین بود ، تا ساعت 12 شب فقط دو بار شیاف واژینال گذاشتن برام و هیچ دردی هم نداشتم از 12 شب اومدن سرم زدن که فکر کنم آمپولای فشار هم باهاش بود چون از اون موقع دل درد کمردردام شروع شد که خیلی درد کمی بود مثل دردایی که ماه اخر داشتم و طبیعی بود برام 
مامای همراهم کم کم  اومد که خیلی کمکم کرد ، ورزشای توپ و پروانه و.... انجام دادم
مامان سیدمیثم سیدمهدی مامان سیدمیثم سیدمهدی هفته سی‌ودوم بارداری
خاطره من از زایمان طبیعی
قسمت دوم
هفته ۳۶ وارد مطب دکتر شدم و زمان معاینه لگن بود تا ببینن شرایط زایمان طبیعی رو دارم یا نه
ترسیده بودم و دکتر هم ندیدم ‌که از ژل استفاده کنه. فقط این رو بگم که درد بدی داشت و وقتی از مطب اومدم بیرون با بغض به همسرم گفتم دیگه پیش این دکتر برنمیگردم
دکتر خیلی خوبی بود ولی بعد از این تجربه و اینکه از خانم دیگه ای شنیدم بخاطر اینکه به زایمان بعدیش برسه با معاینه های بیش از حد سعی کرده بچه ایشون رو یک ساعته به دنیا بیاره و باعث شده ایشون درد بیشتری بکشه تصمیم گرفتم دکترمو عوض کنم
دوباره مخالفت ها شروع شد اما من گوشم بدهکار نبود
اینبار گشتم دنبال یه ماماهمراه خوب و دو تا رو انتخاب کردم وقت گرفتم تا همون هفته باهاشون آشنا بشم. در نهایت بخاطر برخورد خوب و تخصص یکیشون تصمیم گرفتم بجای دکتر متخصص پیش همین ماما زایمان کنم
حالا سوالات شروع شده بود که چرا با وجود دکتر متخصص میخوای پیش ماما زایمان کنی؟؟ دیوونه ای؟؟
اما تفاوت این ماما با دکتر قبل و جواب سوالات رو تو قسمت بعد میگم
همینطور راجب معاینه ی اصولی که هیییچ دردی نداشت...
مامان سیدمیثم سیدمهدی مامان سیدمیثم سیدمهدی هفته سی‌ودوم بارداری
خاطره ی من از زایمان طبیعی
قسمت ششم
روز دوم دردا ۱۰ تا ۱۵ دقیقه یکبار بود و یه کوچولو شدیدتر
ظهر ماما گفت برو بیمارستان ان اس تی و معاینه. اونجا هم حین معاینه تکنیک تنفس باعث شد درد نکشم. گفتن ۳ سانتی و ان اس تی نشون میده اینا انقباضات زایمانه
همچنان فقط دردا تو کمرم بود و خفیف (بخاطر ورزشا و ابزن و شیاف انقدر راحت دهانه رحمم باز شده بود، در حالی که دردا هنوز شدت نداشت)
برگشتم خونه یه چرت خوابیدم، دوش آب گرم رو دل و کمرم گرفتم، ابزن استفاده کردم و ورزشا رو تکرار کردم. موقع دردا طبق آموزش های کلاس بارداری رو تنفس درست تمرکز میکردم و پوزیشن های درستی میگرفتم تا بیشتر دهانه رحم باز بشه
عصر با همسرم به پیاده روی رفتم و بعد از یک ساعت به خونه برگشتم ... خیلی تاثیرگذار بود و فاصله دردها رو به زیر ۸ یا ۹ دقیقه رسوند. هنوز کاملا قابل تحمل بود.
شب شد که به بیمارستان رفتم گفتن هنوز ۳ سانتی، تعجب کردم. تو فاز نهفته زایمان بودم.
به خونه برگشتم و خوابیدم ولی اینبار نتونستم خواب راحتی داشته باشم چون خسته بودم.
صبح روز سوم کمرم از انقباض خسته بود و حس میکردم مچاله شده شدت دردا بیشتر ولی باز قابل تحمل بود. فقط من خسته و بودم چون نمی‌دونستم پیشرفتی کردم یا نه و چقدر طول میکشه تا زایمان کنم.
خانوادم خیلی مضطرب و عصبی شده بودن چون زایمان طبیعی رو به چشم ندیدن و فکر میکردن بیمارستان به حال من اهمیت نمیده که بستریم نمیکنه حتی داشتن به آمپول فشار و یا سزارین فکر میکردن اما من طبق آموزش هایی که دیده بودم میدونستم فقط باید صبور باشم و به توصیه های ماما ادامه بدم پس اونها رو هم به صبر دعوت کردم. تو این مدت هم چندباری با ماما تلفنی صحبت کرده بودم
تا اینکه ...