خاطره ی من از زایمان طبیعی
قسمت ششم
روز دوم دردا ۱۰ تا ۱۵ دقیقه یکبار بود و یه کوچولو شدیدتر
ظهر ماما گفت برو بیمارستان ان اس تی و معاینه. اونجا هم حین معاینه تکنیک تنفس باعث شد درد نکشم. گفتن ۳ سانتی و ان اس تی نشون میده اینا انقباضات زایمانه
همچنان فقط دردا تو کمرم بود و خفیف (بخاطر ورزشا و ابزن و شیاف انقدر راحت دهانه رحمم باز شده بود، در حالی که دردا هنوز شدت نداشت)
برگشتم خونه یه چرت خوابیدم، دوش آب گرم رو دل و کمرم گرفتم، ابزن استفاده کردم و ورزشا رو تکرار کردم. موقع دردا طبق آموزش های کلاس بارداری رو تنفس درست تمرکز میکردم و پوزیشن های درستی میگرفتم تا بیشتر دهانه رحم باز بشه
عصر با همسرم به پیاده روی رفتم و بعد از یک ساعت به خونه برگشتم ... خیلی تاثیرگذار بود و فاصله دردها رو به زیر ۸ یا ۹ دقیقه رسوند. هنوز کاملا قابل تحمل بود.
شب شد که به بیمارستان رفتم گفتن هنوز ۳ سانتی، تعجب کردم. تو فاز نهفته زایمان بودم.
به خونه برگشتم و خوابیدم ولی اینبار نتونستم خواب راحتی داشته باشم چون خسته بودم.
صبح روز سوم کمرم از انقباض خسته بود و حس میکردم مچاله شده شدت دردا بیشتر ولی باز قابل تحمل بود. فقط من خسته و بودم چون نمی‌دونستم پیشرفتی کردم یا نه و چقدر طول میکشه تا زایمان کنم.
خانوادم خیلی مضطرب و عصبی شده بودن چون زایمان طبیعی رو به چشم ندیدن و فکر میکردن بیمارستان به حال من اهمیت نمیده که بستریم نمیکنه حتی داشتن به آمپول فشار و یا سزارین فکر میکردن اما من طبق آموزش هایی که دیده بودم میدونستم فقط باید صبور باشم و به توصیه های ماما ادامه بدم پس اونها رو هم به صبر دعوت کردم. تو این مدت هم چندباری با ماما تلفنی صحبت کرده بودم
تا اینکه ...

۸ پاسخ

خیلی قلمت خوبه.افرین👍👍
مثه این سریالا تمومش میکنی آدم منتظر قسمت بعدشه

بقیش😥

و ی سوال دیگ دکتر خود آدم توی زایمان طبیعی میاد؟ یا از دکترای شیفت بیمارستان استفاده میشه؟؟

شیاف چی گذاشتی!؟

چ حالی داری🤣

ممنون‌میشم‌ماما همراهت رو معرفی کنی❤️❤️

ببخشید پس باید کلاس هارو حتما رف ؟
و ماما خوب رو زودتر انتخاب کرد باهاش در تماس بود ک راهنمای کنه؟
هزینش چقد شد؟

لطفا نزارید
ما ترس تو وجودمون همینجوریشم هس
اینجا برای سوالاته ن ترس و استرس بدید
هر طور زایمان کردید
دیگ گذشته و رفته ما برامو مث صحنه سازی شده
نکنید,اینکارا
مخصرصا اونایی ک اولین بارداریشونه بدجور میترسن

سوال های مرتبط

مامان عسلی مامان عسلی هفته سی‌وششم بارداری
یادمه پارسال همچین وقتایی بود که گهواره رو نصب کردم
اونموقع ی هفته‌ای بود پریودم عقب افتاده بود و من به خیال اینکه باردارم همش اینجا مطالب بارداری میخوندم و حتی به جا اینکه بزنم قصد بارداری هفته بارداریمم خودم مشخص کرده بودم
چون من اصلا سابقه عقب افتادن پریود رو نداشتم و دفعه اولم بود که این اتفاق برام می‌افتاد
ی چند روزی گذشت و با این خیال بارداری و ی شوق خاصی رفتم ازمایش
ازمایش رو که دادم دل تو دلم نبود تا نتیجه‌اش بیاد اون موقع هم من به کسی نگفتم که ازمایش رفتم فقط مامانبزرگم میدونست مامانم اینا میدونستن عقب انداختم ولی اینکه دارم میرم ازمایش و... نمیدونست چون هنوز ی ماه بود که از عروسیمون گذشته بود و من روم نمیشد بگم(به خیال اینکه باردارم)
خلاصه گذشت تا جواب ازمایش اومد دیدم منفیه تازه تو فاصله‌ای که جواب ازمایشم اماده بشه کلی اهنگای دختر و پسر و مادر و بچگونه گوش میکردم.
سریع خورد تو ذوقم نمیدونستم چیکار کنم فکر میکردم اشتباه شده
از همون منشی پرسیدم گفتم امکان خطا داره؟ گفت بستگی به لقاح داره که دیر گرفته باشه یا زود و میخوای برو و ی ۵ روز دیگه بیا.
بازم صبر کردم چون علائمایی که داشتم همش شبیه بارداری بود و فکر میکردم حتما لقاحه دیر گرفته و پنج روز دیگه بیام مثبته ازمایشم
۵ روز با کلی دلشوره و استرس گذشت در حالی که از ی طرف میگفتم شاید پریود بشم از ی طرف دیگم میگفتم من اصلا سابقه عقب افتادن پریود رو ندارم.
رفتم مجدد ازمایش دادم و باز دیدم که .... منفی شده....

مابقی تاپیک بعد..
مامان 🌹رز مامان 🌹رز هفته بیست‌وششم بارداری
خانوم های قشنگ طبق روال هر شب برنامه غذایی ام رو نمیزارم
به چند دلیل
من به واسطه شغلم ( روان درمانگرم و دکترای روانشناسی دارم) وقتی اومدم تو گهواره تلاش کردم سهم خودم رو به جا بیارم و مهمترینش که تو کارم زیاد باهاش برخورد کرده بودم عدم توجه به تغذیه درست تو خانوم های باردار بود پس شروع کردم با نوشتن برنامه غذایی ام به بقیه انگیزه دادن تا درست و سالم غذا بخورن و از تکنیک تنظیم تماشاگر که توش به طور خلاصه میگه از برنامه غذایی ات عکس درست کن تا بیشتر آگاه بشی رو تغذیه ات استفاده کردم اما یا بهم انتقاد شد که چقدر کم میخوری حتما یه بلایی سرت میاد یا وای چقدر میخوری اندازه یک ماهه یه آدم نرمال یا چرا عکس میزاری و در کمال ناباوری مسیج های توهین آمیز
بعد به این نتیجه رسیدم که احتمالا من بیش از اندازه تلاش بر اثر گذاری مثبت داشتم بهتره هروقت نگران چیزی بودم فقط بیام بنویسم
اینم برای گلایه ننوشتم فقط نوشتم که کسایی که منتظر بودن هر شب بدونن چرا دیگه پستی نمیزارم