آخرین پارت...
آمپول و بهم زدن و دیگ هیچی نفهمیدم کل دردام قطع شد و بدنم داغ شد فقد خوابم میومد دوس داشتم بعد از اون همه درد بگیرم بخوابم ...همراهمو صدا زدن داخل و من بهش گفتم ی لیوان آب میخام فقد و میخام بخوابم...همین موقعه ها بود ک اومدن گفتن ضربان قلب بچه اومده پایین و اومدن گفتن۶سانتم میخواستن کیسه ابم و پاره کنن هرکاری کردن دیدم کیسه آب نیست همون حال ورداشتن بردنم سونو و گفتن اصلا کیسه آب نبوده همون موقعه ک میرفتم پیاده روی و نوار بهداشتیم خیس. میشده همون نشتی کیسه ابم بوده...
خلاصه سری اومدیم زایشگاه و فقد ان اس تی وصل بود من ی لحظه حس کردم پاهام خیس شد بهشون گفتم و گفتن خونریزی دارم و معاینه کردن دیدن خیلی سری شدم۱۰سانت و دیگ نوبت زور بود داشتم از ذوق میمیردم ولی خوابم میومد خلاصه دیک‌دردا قطع شده بود و فقد میگفتن زور بده زورای خوبی ام میدادم ولی متاسفانه چون کیسه آب نبود بچه لیز نمی‌خورد بیاد خلاصه با چندتا زور دیگ بچم اومد و حس کردم تمام درد و غم و غصه و سنگینی و حال بدیام از بین رفت خیلی حس خوبی بود امیدوارم هرکی دلش نی نی میخاد خدا بهش بده و این لحظه های قشنگ و تجربه کنه♥️😍
دخترم۶:۳۰بدنیا اومد و تا ساعت۸ داشتن بخیه میزدن و هیچی نمی‌فهمیدم و سرم با دخترم گرم بود نفهمیدم چجوری تایم گذشت...
اینم از تجربه زایمان من...
برگردم عقب بازم طبیعی...چون کمک حال نداشتم و بعد از اومدن ب خونه کارامو کردم♥️♥️

۸ پاسخ

سلام ی سوال
وقتی بی‌حسی بزنن یعنی دیگه اون بخیه زدن ها رو حس نمیکنی؟

عزیرم‌یعنی اپیدورال برات زدن؟

خدا رحمت کرده بچه تو خشکی زیاد بمونه دور از جون خفه میشه الهی شکر که سالم بغل گرفتیش

به سلامتی ما ها که سزارین کردیم اون حس بعد زایمان رو تجربه نکردیم یا نص فو نیم تجربه کردیم حسودیم شد بهتون ولی خدا وکیلی خیلی سخته من ک تا نصف راه رفتم مردمو زنده شدم چ برسه ب این ک بخوایم همونجوریم زایمان کنم

میشه درخواست دوستی بدی داشته باشمت من درخواستام پره واسه امروز

بچه ات خدا نگه داشته بوده برات وگرنه بدون کیسه آب خدایی نکرده بچه خفه میشه. خدا حفظش کنه ❤️

چ ریسکی کردی نشتی کیسه اب و جذی نگرفتی میتونست خیلی خطرناک باشه خداروشکر ک صحیح و سالم بچتو بغل کردی خداحفظش کنه عزیزم

بسلامتی عزیزم آفرین بهت ک انقد قوی بودی

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی
مامان دلارا❤️🌱 مامان دلارا❤️🌱 ۲ ماهگی
مامان فسقلی مامان فسقلی ۲ ماهگی
پارت ۳
دکترم دائم با بخش و پرستارادر تماس بود و گفتن چرا دیر کردم و زنگ زدن بهش و گفتن ک حالم خوبه، معاینه کردن و شده بودم دو فینگر، دیگه لباسامو عوض کردم اول لباس معمولی بهم دادن ولی بعد اومدن و لباس اتاق عمل بهم دادن انگار دکترم گفته بود ک من نمیتونم طبیعی زایمان کنم، چون هم بچه درشت بود هم لگنم کوچیک بود،ولی من طبیعی میخاستم ، دیگه دستشویی رفتم و روتخت دراز کشیدم و بهم سرم وصل کردن و گفتن بدون اطلاع بلند نشو و دستشویی هم تنهایی نرو، یک ساعت گذشته بود و من همچنان بدون درد بودم،ی خانومی بود ک مسئول پرستاراو بخش بود ولی خودش خیلی رسیدگی میکرد با دکترم درتماس بود، دوباره اومد معاینه کرد و همچنان دو فینگر بودم سرم بعدی رو وصل کردن و امپول فشارو داخل سرم زدن، شنیدم اون خانمه با دکترم صحبت میکرد و دکترم گفته بود کیسه ابمو پاره کنن، دکترم برای زایمان طبیعی گفته بود فقط برای زدن بخیه ها میاد ،ولی شنیدم ک خانم اسماعیلی می‌گفت من کیسه ابشو پاره میکنم ولی خودتم بلند شو بیا بیمارستان، دیگه اومد و دستشو تا آرنج کرد داخل و یهو ی حجم زیادی اب ازم خارج شد. ،وقتی کیسه ابمو پاره کرد فشارم افتاد و بدنم شروع کرد ب لرزیدن وحشتناک ک اصلا نمیتونستم کنترل کنم ،دوباره دستگاه ان اس تی وصل کردن و انقباضامم چک میکردن
مامان آیسل❤🤰🧿 مامان آیسل❤🤰🧿 ۲ ماهگی
پارت دو
یه چند ساعتیم با اون آمپول درد کشیدم انقد جیغ کشیده بودم گلوم گرفته بود پرستارمم یه سر نمیزد بهم ببینه مردم یا نه دیدم کسی نمیاد اون دستگاهه چرخ داشت با اون رفتم حمومی ک تو اتاق بود آب داغ رو باز کردم گرفتم رو شکمم دردم کمتر شده بود منو خواب گرفته بود یعنی وقتایی ک درد میرفت با کمک آب داغ حس بیهوش شدن داشتم خوابم میومد شدید دوشبم بی‌خوابی کشیده بود بخاطر دردام تو مرز افتادن بودم ک کیسه آبم ترکید زیر دوش آخ همین ک کیسه آبم ترکید دردام درحد مرگ شده بوداصلا خوده مرگ بود حس میکردم دونه ب دونه استخونام داره میشکنه یجوری آروم آروم رفتم بیرون پرستارو صدا کردم اومد دید کیسه آبم ترکیده معاینه ام کرد گفت تازه چهار سانتی داشتم میمردم بازم همونجوری با اون همه درد سرپا وایسادم انگاری شیر وصل کرده بودن بهم همونجوری ازم آب میرفت هی از ساعت میومدن معاینه میکردن میدیدن هنوز فول نشدم دیگ ساعت شد ۱۱ نیم اینا اگه اشتباه نکنم ک اومدن گفتن شدم ۹ سانت کم کم آماده شدن باز یه آمپول دیگ زدن ک هی زورم میومد یجوری ک چشام از کاسه داشت درمیومد دستگاه رو باز کردن خوابیدم رو تخت هی گفتن زر بزن وقتی دردت اومد انقد زور زدم انقد درد کشیدم تا ساعت شد یک ک شیفت پرستارم تموم شد منم نفسای آخرم بود هی اکسیژن و فشار اینجور چیزا ازم میگرفتن
مامان کارن مامان کارن ۹ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۲
من رفتم تو اتاق مخصوص خودم و دوتا ماما اومدن که سرکلاژ باز کنن برا باز کردن سرکلاژ اذیت شدم واقعا درد داشت برام و ضعف میکردم
سرکلاژ رو ک باز کردن ۴ سانت شدم و بعدش اومدن کیسه آبم رو پاره کردن بعد پاره کردن کیسه آب دردا منظم و شدت دار شده بود واقعا نمیشد تحمل کنم اونجا درخواست اپیدورال دادم متخصص بیهوشی اومد و اپیدورال زد برام دیگه هیچ دردی حس نمیکردم فقط از روی ان اس تی می‌فهمیدم انقباض دارم با مامای همراهم یسری پوزیشن و ورزش و نقاط فشاری برام انجام داد و خیلی سریع ۷ سانت شدم بعد از اون رفتم توی وان و آب گرم میگرفتم به خودم حس زور زدن داشتم ولی دردی حس نمیکردم حدودا نیم ساعت آب گرم گرفتم بعدش معاینه کردن و فول شده بودم گف موهای بچه دیده میشه دیگه روی تخت بودم متخصص بیهوشی اومد اپیدورال رو تمدید کرد برام دکتر و دوتا ماما دیگ بالاسرم بودن هربار حس زور زدن داشتم میگفتن زور بزنم تو یکی از همین زور زدنا صدای پسرم شنیدم🥺بدنیا اومد واقعا حس خوبی بود من ۴ و نیم بستری شدم و ساعت ۷ و نیم شب زایمان کردم کلا ۳ ساعت طول کشید از برش دادن هیچی متوجه نشدم از بخیه زدن هم همین طور خیلی زایمانم خوب بود

بیمارستان عسکریه رفتم قبلش بیمارستان میلاد و خانواده رفته بودم هیچکدوم به تمیزی و خوبی عسکریه نبودن دیگه همونجارو انتخاب کردم خیلی ام خداییش راضی ام

تجربه زایمان طبیعی
مامان گندم🧚‍♀️👼 مامان گندم🧚‍♀️👼 ۴ ماهگی
باز امپول جواب نداد دردام درد داشتم خیلی زیاد وحشتناک دستگاه نشون نمی‌داد اینا فکر میکردن الکی میگم درد دارم خلاصه معاینه کردن تا شدم ۴سانت و سر بچه اومده پشت سرویکس همش هم ادرار داشتم هی میرفتم ای میخوابیدم خلاصه رفتم دوش آب گرم گرفتم ولی خیلی درد داشتم اصلا حالیم نبود ک آب گرمه خلاصه خوابیدم رو تخت گفتن دیگه باید زور بزنی ک بیاد پایین خلاصه تو زور زدن میگفتم دستشویی دارم هی میرفتم از ۳ سانت ک شدم بالا می‌آوردم همینجور دکتر میگفت داره پیشرفت میکنه ک بالا میاره از بس بالا آوردم ک گلوم زخم شد خلاصه معاینه کردن بعد کلی زور زدن مردمو زنده شدم شده بودم ۶ سانت دکتر گفت یه زور بده دارم موهاشو میبینم شدی ۸ سانت سریع بردنم اتاق زایمان یه زور زدم دکتر بی حسی زد برش داد بچه اومد وقتی اومد اینقد زیره میزه بود ک نگو ولی همون لحظه تمام دردا رفت دکتر گفت چندتا سرفه کن ک جفتم در بیاد جفت در اومد دکتر گفت چقد جفتش کوچیکه خیلی کوچیکه بند نافش هم خیلی نازک بود خلاصه بخاطر مسمومیت ک داشتم یه روز بیشتر نگهم داشتن دیگه خون بهم وصل کردن کلی آزمایش و اینا دیگه مرخصم کردن سخت بود ولی گذشت
مامان یاشار مامان یاشار ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
کسایی که میخان طبیعی بیارن نخونن🙂
پارت ۱
شب جمعه بود ۱۵ تیر ساعت ۱۰ رفتم پیاده روی تا ۱۲ امدم خونه یه حسی بهم میگفت تا فردا دردام شروع میشه تمام کارام رو کردم ساعت یک بود نشستم رو توپ جیم بال یکم ورزش کردم یهو کیسه آبم پاره شد زنگ زدم با زایشگاه گفتن پد بزار اگر یک ساعت بعد خیس شد بیا منم گذاشتمو همچنان خیس شد ساعت حدود دو ونیم بود رفتم زایشگاه بدون هیچ دردی چون کیسه آبم پاره شده بود با یک سانت بستریم کردن خیلی اصرار کردم که سوزن فشار بهم بزنن اما میگفتن سوزن فشار رو فقط روزا میزنن بهم آنتی بیوتیک وصل کردن گفتن وقتی کیسه آب پاره شد باشه تا دو ساعت بعد دردا شروع میشه صبح شد ساعت حدودا نه من تا اون موقعه یه درداری خفیف پریودی داشتم اما همون یک سانت بودم دکتر آمد بهم آمپول فشار زدن کم کم دردارم شدید شد خانوادم چون از شب رفته بودم تو زایشگاه در زایشگاه رو ول نمیکردن از طرفی خیلی نگران بودن منم تا ساعت ۱۲ ظهر دیگ تحمل دردام رو نداشتم و بلند بلند داد میزدم اما بلند میشدم ورزش میکردم راه میرفتم اینقدر دردام شدید شد که تحملش سخت بود بهم یه آمپولی زدن که دیگ من تو حال خودم نبودم و لرز شدید گرفته بودم تا ساعت ۷ شب درد کشیدم اما به زور ۲ سانت شده بودم
خانوادم هی میومدن دکترا رو تحدید میکردن که سزاریننش کنین اگر بلایی سرش آمد اینجا رو رو سرتون خراب میکنیم و ........
بقیش پارت دو میزارم
مامان رادمهر💫 مامان رادمهر💫 ۳ ماهگی
پارت دوم

طرفای ظهر بود ک دوباره لکه دیدم فرستادنم سونو گفتن سر بچه کلا تو کانال زایمانه
ساعت دو  دوباره بردنم زایشگاه و از ۳ونیم آمپول فشار و شروع کردن
فاصله دردام زیاد بود
تا ۷ همون روند پیش رفت دکتر گف بفرسینش سزارین (کاش اونموقع رضایت داده بودم و رفته بودم😔)خودم گفتم نه من اینهمه ورزش کردم راه رفتم تاالانم درد کشیدم نمیرم سزارین
دیگ اومدن کیسه ابمو پاره کردن ساعت ۷و نیم
تا ساعت ۱۱و نیم مرگ و با چشم دیدم ولی تکنیک های تنفس خیلی کمکم کرد ک تحمل کنم... هیچ رسیدگی درستی نداشتن فقط هر یکساعت میومدن معاینه
دیگ خودم از تخت اومدم پایین تا ورزش کنم چندتا اسکات زدم یهو ادرار و مدفوع و خون بود ک ازم ریخت 😔شروع کردم جیغ و داد
اومدن تو اتاق معاینه  کردن گفتن فولی
دیگ‌آماده شدن دوتا سرم وصل کردن و شروع شد
دردش اصلااااا قابل توصیف نیس من روند زایمانم بااون همه درد خیلی خوب پیش رفت و با چارتا زور بچه بدنیا اومد و اون لحظه که بچه رو میزارن بغلت دیگ خبر از دردای قبل نیس و لحظه ی شیرینیه🥲
مامان گندم🧚‍♀️👼 مامان گندم🧚‍♀️👼 ۴ ماهگی
مرخص شدم و شد شنبه ۹ تیر آقا ما ۷ صبح رفتیم بیمارستان شوهرم کارای بستری رو انجام داد و پرونده تشکیل داد منو بستری کردن خلاصه تا کارام انجام شد ساعت شد ۱۰ صبح بهم امپول فشار زدن نیم ساعت بعدش دردام شروع شد هی می‌گرفت ول میکرد دستگاه گذاشته بودن واسه چک کردن انقباض هام و قلب بچه خلاصه درد داشتم تا ساعت شد ۵ عصر سِرُم رو قطع کردن دکتر گفت یه سرم معمولی بزنید بهش تا بلند شه ورزش کنه وقتی سرم قطع کردن دردام هم قطع شد چون هنوز وقتش نبود یه یک ساعتی من ورزش کردم باز برام سرم فشار شروع کردن باز نیم ساعت بعدش دردام شروع شد تا ۱۲ شب چند بار هم معاینه کردن ۲سانت بودم و سر بچه پایین نیومده بود گذشت ساعت شد ۱۲ شب سرم رو قطع کردن باز دردام قطع شد گفتن بخواب باز صبح سرم رو شروع کنیم خلاصه گفتن میخای خانواده ات رو ببینی میتونی بری رفتم پشت در مامانم بود با شوهرم دیدمشون یکم باهاشون حرف زدم رفتم خوابیدم شد یکشنبه ساعت صبح باز سرم فشار رو شروع کردن باز دردام شروع شد ساعت ۹ قطع کردن دردام قطع بلند شدم ورزش کردم واینا اینم بگم از رو شنبه من چیزی نخوردم نمیزاشتن چیزی بخورم فقط اب خلاصه دکتر اومد معاینه کرد دیدن همون ۲سانته پیشرفت نداشتم دکتر گفت اینجوری نمیشه واسه بچه خطرناکه ضربان قلب هم نامنظمه گفت میخام کیسه آب رو بزنم خلاصه کیسه آب رو پاره کرد یکم درد داشت باز گفت سرم فشار رو شروع کنید باز شروع کردن تا اینجا ۴ تا امپول فشار بهم زدن وقتی زدن دیگه رو بدنم جواب نمی‌داد ساعت ۱۰ونیم بود دردام شروع شد دردای واقعی خلاصه ساعت شد ۱ ظهر دردام بیشتر شد معاینه کردن شده بودم ۳سانت گفتن بلند شو ورزش کن و اینا تا باز امپول فشار شروع کنیم
مامان دوقلوها مامان دوقلوها ۵ ماهگی
تجربه عمل
خب سلام دوستان منم خواستم تجربه عملمو باهاتون ب اشتراک بزارم
۲۴خرداد ماه ۶صب از خواب بیدارشدم دیدم شورتم خیلی خیسه گفتم ینی ترشحه اخه ترشح اینقدرخیس نمیکنه ک از تخت پاشدم برم سرویس یهو دیدم کلی اب ازم ریخت اونقد ترسیدم داد زدم همسرم پرید فقط گفتم خدایا ب داد برس سریع ی نوار گذاشتم لباس پوشیدم رفتیم بیمارستان کل شلوارم خیس اب بود بردنم زایشگاه دیدن بله کیسه اب خالی شده وضعیت اورژانسی آماده هیچی نبودم ۱۷روز بچها زودتر بدنیامیومدن اومدن بهم دستگاه اینا وصل کردن برا ضربان قلب بچها بد سوند اومدن وصل کنن ک دروغ نگم درد داشت ولی قابل تحمل بود خلاصه دکتر خودمم رفته بودتهران برا کنگره نبود ی دکتر دیگه اومد اورژانسی بردنم اتاق عمل ک کادرشون واقعا خوش اخلاق بودن من خیلی ترس اتاق عملو داشتم ک خداروشکر اونقد گفتن خندیدن ترسه یادم رف بدم ک امپول بی حسیو زدنی قشنگ حس میکردم زدنشو خیلی حس بدی داشت هیچ دردیم حین عمل نفهمیدم بچها بدنیا اومدن بدم ریکاوری بردن و بخش یبارم شکممو فشار دادن ت بی حسی ک درد شکمم شرو شد چندتا مسکن زدن وشیاف میدادن ساعت۶ونیمم گفتن بیا ازتخت پایین شکم بندم بد عمل برام بستن ک با شکم بند راحت تر تونسم بیام پایین من تحمل دردم بالاس ولی خداروشکر بخیر گذشت همه چی😁