۱۱ پاسخ

وای منم مثل شما شدم سر پسرم حرکاتش کم شده بود رفتم دکتر و چکاپ شدم دیدن حرکت نداره دقیقا دو روز بستری بودم ک شاید دردم شروع شه با آمپول فشار و ....۴سانت باز شد و درد داشتم دیگ خدایی داشتم میمردم از درد و افت شدید فشار داشتم ک گفتن ضربان قلب جنین کنده و باید سزارین شم بدون اجازه همسرم و اضطراری سزارین شدم بعد دوروز

اسم نی‌ نی تو چی گذاشتی؟

دقیقا منم مثل شما شدم سز کردم دومین بچه ام رو

بیهوش ک شدی فشار های بعدش ک دادن متوجه شدی یا نه؟

قدم نینیت مبارک باشه عزیزم❤️
دکتر افتخار زاده کدوم بیمارستان ها میرن؟

خداروشکر که الان خودت و بچت سالمین.
و خدا رو شکر کن دکتر خوبی انتخاب کردی.
افتخارزاده و فرشجیان تجربه شون زیاده و وجدان کاری بالایی دارن .
خوش قدم و خوش روزی باشه

وای اصلا اعصابم خورد میشه،چرا اخه اینقدر میزارن تا مادر و بچه تا دم آخر برن بعد میبرن عمل،ادم میترسه،خدا خودش بهت رحم کرده خدا حفظ کنه بچتو،الان مشکل تنفسی نداره؟

سلام عزیزمم بیمه هیچی نداشتی هیچی؟؟؟

خداروشکر که سریع عملت کردن و اتفاقی واسه خودت و نی نیت نیوفتاد

نمیدونم باچ عقلی وقتی میدونن نمیشه ادمو میخان طبیعی بزائونن
منم همینجوری کردن دوشب و روز درد دادن اخرم سز کردن

یا علی چ وحشتناک .سزارین شدی کدوم دکتر و بیمارستان بودی؟!

سوال های مرتبط

مامان لیانا مامان لیانا ۷ ماهگی
۱۰ ب خاطر حال بدی ک داشتم اسهال و استفراغ داشتم بچه تکون نمی‌خورد رفتم بیمارستان گفتن قلبش خیلی ضعیفه معاینه کردن گفتن برو خونه فردا بیا
فرداش از صبح دل درد گرفتم هعی می‌گرفت ول می‌کرد تا افطار،ک دیگه رفتم بیمارستان ولی بستری نمیکردن نوار قلب از بچه گرفتن گفتن خیلی تکون میخوره نوشابه بخور راه برو و بیا تا دوباره نوار قلب بگیریم و ۱ سانت باز شدی
رفتم پله و راه رفتم و دوباره رفتم معاینه ک کرد گفت کیسه آبت پاره شده الان باید بستری شی ۲ سانت ولی باز شدی. ساعت ۱۰ شب بستری کردن تا ساعت ۱۱ گفت تازه ۳سانت باز شدی و امپول فشار زدن ک دردام تا ۱۲ خیلی بیشتر شد
۱۲ و ربع ک شد ۵ سانت باز بودم ولی بچه داشت بدنیا میومد و گفتن فولی من اصلا جیغ نمیزدم و سعی کردم بیشتر زور بزنم تموم توانم گذاشتم واس زور زدن
ک ۱۲ونیم بچه داشن فشار میورد دکتر گفت دیگ زور نزن ولی نتونستم و بچه بدنیا اومد ولی چون زور اضافه زدم و دهانه رحم ۵ سانت فقط باز بود پاره شد و بخیه زدن
مامانی گلی ک میخاید زایمان کنید سعی کنید جیغ نزنید ک دیگ‌توانی واسه زور زدن نداشته باشید
مامان گل پسرم مامان گل پسرم ۶ ماهگی
دوستان تایپک قبلی بعدش پسرم بیدار شد نتونستم بنویسم.. ۲۹ هفتم بود ک نصف شب بیدار شدم ساعت ۳ ک حس کردم شلوارم خیسه تا خواستم عوض کنم قطره قطره ریخت دیگه بعد نوار گذاشتم دیدم لکه هام صورتی شده ولی هیچ دردی نداشتم صبحش با شوهرم رفتبم بیمارستان معاینه کرد یه فینگر باز بودم ولی چون آبریزش داشتم گفتن یساری شو ولی درد نداشتم گفتم بزار برم خونه پیاده روی و اینکار بکنم دردم بگیره بیام.بعدش اومدنی دوساعت پیاده روی کردم دیگه از ساعت ۱۲ و نیم دردام کم کم شروع شد ولی خفیف .منم هی دور خونه راه میرفتم دیگه ساعت ۸ شب دردام خیلی بیشتر شد و مرتب دیگه رفتم بیمارستان تازه دو فینگر بودم گفتن برو ی ساعت پیاده روی کن بیا منم راه رفتم خیلی ازیت بودم ولی باید راه میرفتم دردم ک داشتم بعدش ک رفتم گفتن هنوز دوسانتی ولی بستری باید باشید زیر نظرمون خلاصه ساعت دو نیم یا ده بود ک بستری شدم و لباسامو عوض کردم داخل ی
اتاق کوچیک ک دوتا تخت داشت بردنم بجز من کسی تو اتاق نبود یعنی زایمانی بود ولی اتاقی بغلی دیگه سرم زدن و آمپول و اینا ک دیگه کم کم دردناک بیشتر شد وای مخصوصا وقتی اون‌ کمر بند ان اس تی دور کمرم بود یعنی مردم بخدا
مامان Adrian مامان Adrian ۷ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
37هفته بودم ک باید بخاطر دیابتی ک داشتم هر هفته میرفتم دوبار nst میدادم صبح شنبه با همسرجان رفتیم ک هم بیمارستان رو ببینم هزینه ها رو بپرسم و هم nst بدم. نوار قلب ازم گرفتن و دوتا انقباض کم داشتم ک ب تشخیص دکترم من رو معاینه کردن. (بزرگترین اشتباهم این بود ک اجازه دادم معاینه کنن) همین شد افتادم ب خونریزی. شب خونریزیم شدید شد، باز رفتم نوار قلب گرفتم و معاینه شدم با 4سانت دهانه رحمم بازشده بود. ک گفتن تا صبح زایمان طبیعی میکنی، ولی من میخواستم سزارین اختیاری بشم. با دکتر هماهنگ شد و گفتن تا نیم َساعت دیگه میری اتاق عمل، ب همین سرعت و یهویی، منم کلی گریه ک نمیخواستم زایمان کنم چون هفتم پایین بود. موقع سوند زدن بشدت چندش آور بود. درد نداشت اصلا ولی حس بدی بود. و با بی حسی سزارین شدم. بی حسی اصلا درد نداشت.تا بهم گفتن پاهات بی حس شده و من جواب دادم آره بعد کمتر از چند دقیقه صدای بچم اومد وای خدا چ حس قشنگییییی بود.......
بعدشم حدود یک ربع بخیه زدن. و شکمم رو همونجا فشار دادن ک اصلا نفهمیدم. بعد تو ریکاوری ی نیم ساعت زمان برد ک پاهام حس پیدا کنن. بعدم ک رفتم تو بخش، با پمپ درد، دردام در حد خیلییییی کم حس شد کمتر از پریودی، من زیاد سرم رو تکون ندادم ولی بعدش دو روز سردرد وحشتناک داشتم ولی قابل تحمل ک با نسکافه قهوه خوب شد، اولین راه رفتنم اونطور ک میگفتن سخت و وحشتناک نبود. اذیت شدم ولی اونطور ک میگن نه. موقعی هم ک مرخص شدم تا ی هفته سرم سنگین بود، گوشم گرفته بود و دوروز سردرد داشتم در حد نیم ساعت.
خلاصه بسیار راضی و خرسندم از سزارین....
مامان جوجو مامان جوجو ۳ ماهگی
پارت ۲ زایمان طبیعی 🥲
همون ماما ساعت ۹ اومد آمپول فشارمو زد تا ۹ و ربع دردام کم کم خیلی خفیف شروع شد اولاش دردام هر ۱۰ دقیقه یکبار بود بعدش ساعت ۱۰ معاینه شدم یک سانت و نیم بودم و دردم هر ۵ دقیقه یکبار شد تا ساعت ۱۱ ۲ سانت شدم و دردام هر ۲ دقیقه یا ۳ دقیقه بود دیگه تا ساعت ۱۲ دردام اصلا مکثی نداشتن و اومدن معاینه کردن گفتن ۲ سانت تحت فشاره آمپول فشار خاموش کردن و گفتن دیگ از الان به بعد فقط دردای خودته ساعت یه ربع به ۲ بود ک بازم معاینه شدم البته درد شدید داشتم و ۳ سانت بودم دیگه دردام هی بیشتر می‌شد ساعت ۲ و ۴۰ دقیقه بود صداشون زدم گفتم من درخواست ماما همراه میخام دیگه تحمل این همه درد ندارم و بازم معاینه شدم ۵ سانت باز بودم ک گفتن هزینه الکی نده تا یه ساعت دیگه زایمان میکنی نصف راه اومدی و کیسه آبم رو ترکیدن واسم ولی بعد از هر معاینه من خونریزی داشتم
ساعت ۴ و نیم من احساس مدفوع داشتم میخواستم برم دستشویی ولی گفتن رو تخت کار خودتو بکن لگن درد شدید داشتم وقتی دردم میگربت تمام بدنم به لرزش میوفتاد بعد ساعت ۴ و ۴۵ دقیقه شب واسم گاز بی حسی آوردن ک بتونم درد تحمل کنم و معاینه شدم ۹ سانت بودم تو همین لحظه فهمیدن صدا قلب بچه ام اف کرده زود اکسیژن بهم وصل کردن و گفتن نفس عمیق بکش تا اینکه صدا قلب بچه ام درست شد
ادامه پارت بعدی🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️
مامان جوجولو مامان جوجولو ۶ ماهگی
مامان تیام💙👼🏻 مامان تیام💙👼🏻 ۲ ماهگی
سلام عزیزان میخوام تجربه زایمانم بگم براتون
پارت ۱
من از پنجشنبع شب درد داشتم مدام ولی یهو دردام از منظم بودن تغییر میکرد دردم قطع میشد هی میرفتم بیمارستان هی معاینم میکردن خلاصه من جمعه نزدیکی بدون جلوگیری داشتم دل درد وکمردردم شروع شد تایم گرفتم هی هر ۲۰ دقیقه میگرفت ول میکرد همراه با انقباض رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن ۱/۵ رو ب ۲ سانتی برو خونه شدید شد بیا رفتم خونه اما مدام درد داشتم از ۹ دقیقه شروع میشد فاصله دردا میرسید ب ۲-۳ دقیقه یبار دیگ رفتم بیمارستان گفتن بخواب واسه معاینه دیدن باز گفتن هیچ تغییری نکردی هنوز همون ۲ سانتی نوار قلب گرفتن گفتن نوار قلبش خوب نیست شاید مدفوع کرده بستری شو بستریم کردن مدام نوار میگرفتن دیگ یهو گفتن اوکیه بستریت رو کنسل میکنیم برو خونه صبح ساعت ۷ بیا رفتم خونه باز تا۷ تحمل کردم دیگه رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن هنوز ۲/۵ شدی رو به ۳ باز برگشتم خونه خلاصه تحمل کردم تا ۴ عصر دوباره رفتم درد داشتم مدام باز معاینه شدم هنوزززز ۳ بودم گفتن باید بری خونه تا دردت شدید شه در صورتی ک من هم دردم شدید بود هم فاصله هاشون کم بود و اینم بگم من دو شب بود ن خواب داشتم ن خوراک نمیتونستم چیزی بخورم همش بالا میاوردم انرژی نداشتم اصلا گفتن بهت یه امپول تزریق میکنیم که بتونی یه ساعت بخوابی و هم تهوعت خوب بشه و بیوفتی تو فاز فعال زایمان
مامان آوین👶🏻❤ مامان آوین👶🏻❤ ۳ ماهگی
#تجربه زایمانم
خب من رحمم کاملا بسته بود کلی پیاده روی ورزش اسکات رابطه و...از ۳۴هفته شروع کردم گذشت و گذشت دیدم ۴۱هفته شدم هیچ خبری از درد نیست رفتم بیمارستان گفتم من تاریخ زایمانم گذشته دردی ندارم معاینه کرد گفت رحمت بستس رفتم یه بیمارستان دیگه بستریم کردن شب قرص فشار دادن بهم صبح معاینه کردن گفتن یک سانتی تا ظهر همون یک سانت بودم بعد یه قرص دیگه دادن فاصله دردم یهو شدت گرفت شد هر یک دقیقه ضربان قلب بچم افت کرد سریع یه امپول زدن قلبش اوکی شد بعد از ظهرش دکتر منو برد اتاق زایمان یه چیزی شبیه بادکنک ولی لوله بود وصل کردن ب رحمم که سریع فول شم خیلی درد داشت اسمش بالن بود مردم زنده شدم اونو زدن ساعت شیش بعد از ظهر معاینه کرد گفت دوسانتو نیم پیشرفت خوبی داری خیلی درد داشتم گریه میکردم ساعت هفت دیگه نتونستم تحمل کنم منو بردن اتاق زایمان شدم چهارسانت گفتن خیلی خوبه زنگ زدم ماماهمراهم ساعت ده اومد پیشم ماما بیمارستان گفت کیسه ابش هنوز پاره نشد گفت خودمون پاره میکنیم زدن کیسه ابمو پاره کردن ماماهمراهم ورزشم میداد ان اس تی ک بهم وصل بود نوار قلب خوبی نبود درخواست اپیدورال کردم گفتن نه ضربان قلب بچت خوب نیست نهایت ماسک گاز بهت بدیم گفتم بدین خیلی درد داشتم ماماهمراهم یازده ورزشو ک شروع کرد۱۲فول شدم یهو ان اس تی صدا داد گفتن سریع ببرینش اتاق عمل ضربان قلب بچه افتاده من درد داشتم حس زور داشتم گیج شده بودم سریع بردنم اتاق عمل سزارینم کردن خیلی زایمان سختی داشتم هنوزم خیلی درد دارم ولی وقتی بچتو بغل میکنی همه این دردا یادت میره🥲🥲🥲
مامان شاهان مامان شاهان ۲ ماهگی
سلام اومدم با تجربه زایمانم
۳۷ هفته و پنج روز بودم رفتم پیش دکترم برام معاینه لنگی و تحریکی انجام داد و گفت دهانه رحمت یه سانت بازه باز چند روز دیگه برو nst بگیر ،منم از همون شب دردام کم کم شروع شد و خودمم هر روز پیاده روی میکردم و کلی ورزش های بارداری رو انجام میدادم در طول یه هفته هم دوبار رفتم نوار قلب گرفتن و معاینه شدم اخرین بار گفتن شدم ۱/۵ تا ۳۸ هفته و ۵ روزم ک شد باز رفتم پیش دکتر گفت تقریبا شدی دوسانت ، منم گاهی وقتا همینجور ک خوابیده بودم تنگ نفس میشدم بهش گفتم نامه بیمارستان داد ک بستری شم به خاطر معاینه ها هم درد زایمانم شروع شده بود شب ساعت یازده رفتم بیمارستان nst گرفت دید انقباض دارم گفت بستری شو ولی گفتم میرم دردم ک زیاد شد میام رفتم خونه تا ساعت دو پیاده روی کردم بعد ک رفتم بخوابم دردم خیلی اذیتم میکرد نمیتونستم بخوابم یکمم صبر کردم ولی دیدم قابل تحمل نیست هر شیش هف دقیقه یبار میگرفت رفتم بیمارستان گفت یکی دوساعت دیگه هم پیاده روی با حالت رژه برو بعد بیا بستری شو دیگه از ساعت سه تا پنج و نیم پیاده کردم بعد با همون دهانه رحم دوسانت بستری شدم ولی گفت سر بچه اومده پایین دیگه آمپول فشار بهم وصل کردن و من دردام شدید تر میشد برام توپ هم آوردن و گفتن حالت چرخشی روش برم
مامان کارن مامان کارن ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت۱
روز پنجشنبه رفتم دکتر معاینه شدم گفت۴سانتی ولی من اصلا درد نداشتم دکتر گفت امروز فردا دردت میگیره ولی من اصلا درد نداشتم تا روز شنبه پیاده روی کردم ورزش کردم ولی اصلا دردم نگرفت صبح روز شنبه تکونای بچه کم شدرفتم بیمارستان گفتم دهانه رحمم بازه قبول نکردن دوباره معاینه‌م کردن دیدن ۴سانتم بعدش بستریم کردن اول کیسه آبمو ترکوندن ک درد نداشت پاره کردنش بعد اون دردام شروع شد ولی خیلی کم بعدش بهم آمپول فشار زدن ک دردام بیشتر و بیشتر میشد بعد برام گاز بی دردی آوردن ک واقعا تاثیر گذاشت رو دردام یکم قابل تحمل میکردش (ساعت ۳:۳۰بستری شدم)ساعت ۵:۳۰رسیدم ب فولی وگفتن چندتا زور بزن ک سر بچه داره میاد بیرون چندتا زور خوب دادم بعد منو بردن سر تخت زایمان با سه تا زور خوب بچه ب دنیا اومد ولی بعد اینکه بچه اومد دچار پارگی شدم و خونریزی کردم تو اتاق زایمان کنترل کردن ولی بعد اینکه وارد بخش شدم دوباره حالم بده شد انگار میخواستم دوباره زایمان کنم اومدن منو چک کردن دیدن خونریزی شدیده و من عین مار ب خودم میپیچیدم و همش حالم بدتر میشد سرم گیج می‌رفت عرق میکردم حالت تهوع داشتم دکتر ک اومد بالا سرم منو برد اتاق عمل و دوباره از دهانه واژن جراحی شدم سه روز تو بیمارستان بستری شدم و تحت نظر بودم زایمان خیلی راحتی داشتم ولی پارگی بعدش خیلی اذیتم کرد ولی خداروشکر الان حال منو پسرم خوبه
مامان ⚜️𝓡𝓸𝓱𝓪𝓶⚜️ مامان ⚜️𝓡𝓸𝓱𝓪𝓶⚜️ ۵ ماهگی
سلام مامانا اومدم تجربه زایمانمو بنویسم واقعا زایمان راحت عالی داشتم من خدارو شکر و بشدت از زایمان طبیعی میترسیدم ولی عالی بود برا من ، ۵ شنبه از ۶ صبح دردام کم کم شروع شد ی دردی بود ک یهو میگرفت در حد چی ول میکرد تا نه صبح هر نیم ساعت ی بار درده می اومد رفتم بیمارستانی ک دکتر خودم بود گفت دو سانت بازی برو دردات بیشتر شه بیا ساعت ۴ بستری شی در دا همون بود اومدم یکم ورزش کردم ساعت ۴ رفتم گفت همونی بستریت نمیکنم معایینه کرد گفت برو هیچی دیگ پامو گذاشتم تو ماشین ک برگردیم دردام شدید تر شد خیلی شدید با فاصله هم رسیدیم خونه دیگ من مرگو داشتم میدیدیم از درد درد شدید ک یهو میگرفت ول میکرد ، از درد نرفتم دیگ تهران پیش دکترم رفتم تامین اجتماعی شهریار دید منو ۴ سانت‌باز بودم گفتش بدو برو بستری شو ، اومدن بستریم کردم بی حسی زدن ب کمرم از کمر ب پایین کلا بی حس ، خلاصه ک من اصن از زایمان هیچی نفهمیدم اگ طبیعی بودین حتمااا بیحسی بزنین چون خیلی خوبه