خب خب من بیام با تجربه زایمان طبیعیم ک خیلیی عجیب و غریب و زود شروع شد🥲😂
#پارت۱
من دوروز بود دکتر بهم قرص داد برا عفونتی ک داشتم که داخلی استفاده میکردم
اینم بگم من ۱۷ شهریور سرکلاژمو باز کردم و ۲۲ زایمان کردم ک وقتی باز کردن گفت دهانه ی رحمت هنوز باز نشده

خلاصه،شبایی ک من دارو رو استفاده کردم روز بعدش همینکه بیدار میشدم و از تخت پا میشدم یهو ازم اب میریخت درحدی ک کل خشتکم خیس خیس میشد و اصلا بو نداشت

بعد دوروز ک دیروز میشد بیدار شدم و باز همون حالت هارو داشتم ک ترسیدم،با خودم گفتم نکنه کیسه ابم باشه و خبر ندارم😐این روز هم یک شخصیو از دست دادیم ک واقعا حال خانواده خوب نبود و شوهرم خونه نبود

من چون با خانواده ی همسرم زندگی میکنم و ۳تا خاهرشوهر مجرد دارم رفتم پیششون و اینو بهشون گفتم ک خاهرشوهرم ک متاهله
گف :بنظرم پاشو برو بیمارستان چک بشی شاید کیسه ابت باشه
من دودل بودم ک برم یا نرم🫤😂
خلاصه همه گفتن :بابا چیزی نیس ک پاشو برو تهش یه معاینه میشی و برمیگردی🥲😂
منم به شوهرم پیام دادم ک:فک کنم باید بریم بیمارستان
اونم گف:اوکی میریم و بعد ربع ساعت اومد خونه
در این حین من همش سعی میکردم تو خونه راه برم و ورزش کنم چون من اصلا ورزش انچنانی نکردم و خیلی تنبلی میکردم
بعد شوهرم گف :بنظرم برو دوش اب گرم بگیر خیلی خوبه کمک میکنه به زایمان
منم رفتم حموم و اب گرم رو باز کردم و گرفتم رو کمرم چون تو حموم صندلی خودمو داشتم به اون تکیه دادم و کمرم رو زیر دوش گرفتم
خلاصه من یه ده تایی اسکات زدم ک گفتم حالا من درد ندارم چرا این کارو دارم میکنم و زدم بیرون

تصویر
۳ پاسخ

کامنت میزارم بعد از مهمونی بخونم

چند هفته بودی مگه ؟؟

سلام بچه ها کدومتون تو هفته من شکمتون سفت میشد چکار کردید

سوال های مرتبط

مامان الین مامان الین ۱ ماهگی
خب خانما اومدم براتون تعریف کنم ک چیکار کردم که زایمان کردم
من روز سه شنبه ک ۳۸ هفته کامل بودم دکترم برام معاینه تحریکی انجام داد و گفت دو سانت پنجاه درصد بازم و برم خونه ورزش و پیاده روی اینا انجام بدم
منم معاینه تحریکی ک شدم بعدش رفتم دو ساعت با قدم های تند پیاده روی کردم و ۶ طبقه پله بالا رفتم و پایین اومدم و بعد رفتم خونه زیر دوش آب گرم ۵۰ تا اسکات زدم و بشین پاشو رفتم و حالت چرخشی و کششی کمرمو تکون دادم
بخاطر معاینه تحریکی ب خونریزی افتاده بودم ک خیلی زیاد نبود و یکسره ترشحات ژله ای زرد و قهوه ای داشتم
خلاصه اون شب دردام شروع شد و تا ۴ صب درد شدید و انقباض هر ۵ دقیقه یکبار داشتم که رفتم بیمارستانی ک قرار بود زایمان کنم ک معاینه کرد و گفت هنوز همون دو سانت پنجاه درصدی برو خونه هروقت دردات شدید تر شد بیا
منم رفتم خونه و خوابیدم و دیگه بیخیال شده بودم چون صبحش ک بیدار شدم دیگه دردای شدیدم رفته بود و ی ذره درد داشتم فقط تا شب ک یعنی چهارشنبه شب
چهارشنبه رو هیچ کاری نکردم کل روز رو دراز کشیده بودم و امیدی ب ورزش کردن نداشتم تا وقتی ک شب شد و رفتم با شوهرم بیرون و موقع برگشت گفتم حالا ک بیرون اومدم پیاده روی هم بکنم
خلاصه بازم دو ساعت تند تند پیاده روی کردم ساعتای ۱۲ بود ک در حین پیاده روی انقباضام دوباره میگرفت و دردام شروع شده بود (از روز قبل همچنان خونریزی و ترشح داشتم )خلاصه بعد رفتم خونه زیر دوش آب گرم همون کارای دیشبی و رو انجام دادم
توی حموم ک بودم همش حس میکردم ی چیزی ازم میریزه ولی خب چون زیر دوش بودم فکر میکردم آبه
هی دست میزدم و میدیدم رنگ خاصی نیست و گفتم ولش کن وقتی برم بیرون نوار بهداشتی میزارم ک ببینم چیه
ادامه توی کامنت ها….
مامان رادوین💙 مامان رادوین💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت 2❌👇🏻
لباسامو عوض کردم نوارقلب گرفتن ساعت 6منو بردن زایشگاه گفتن راه برو و ورزش کن منم انجام دادم
ساعت 7 بود ک امپول فشار زدن و یکی اومد معاینه کرد و گفت هنوز همون4سانتی🥲💔
بعد از معاینه رو تخت خوابیده بودم و دردام هی شدید تر میشد ک حس کردم آب ازم خارج شده صداشون کردم اومدن گفتن کیسه آبته و گفتن قرار بود دردات شروع بشه و فردا صبح زایمانت کنیم ک دیگه الان کیسه ابت باز شده صبر نمیکنیم
اوردنم پایین گفتن برو دسشویی رو توالت فرنگی بشین نیم ساعت بعد بیا راه برو و حین دردات ورزش کن🥲
ساعت میگذشت و من شدم 5سانت
همینجوری ادامه دادم و باز رفتم دسشویی ک دردام انقد شدید بود فقط جیغ میزدم اومدن نگا کردن دیدن خون زیاد ازم خارج شده دستمو گرفتن گفتن زود پاشو بریم بخواب معاینت کنیم
اسم معاینه میومد وحشت داشتم😭
7سانت شده بودم ک گفتن رو تخت سجده برو و با روغن کمرم ماساژ میدادن منم داغون بودم از درد
این وسط خوابمم گرفته بود چون شب قبلشم نخوابیده بودم داروها هم اثر گذاشته بود گیج بودم...
مامان رایان مامان رایان ۸ ماهگی
سلام خانما خوبید میخوام تجربه زایمان طبیعی مو بگم بهتون با تاخیر ببخشید🫣دوستداشتم بگم ک چی گذشت بهم...اینم بگم ک من نامه سزارین گرفتم از دکتر ربیعی برای ۱۴م اسفند ک برم بوعلی ولی بعدازظهر روز ۱۱م زیر دلم و کمرم ی نمه نمه درد میکرد منم فک میکردم ک دردای کاذب چون توی ۳۸هفته و سه روز بودم..بعد دیگ توجه نکردم بهش تا غروب ک رفتم حموم تا موهای بدنمو بزنم هرچی ک میگذشت دردام منظم تر میشد ولی نمیخواستم ک باور کنم درد زایمانه😉تا اینک همونجا توی حموم ی لکه ی قهوه ای دیدم ک مطمئن شدم دردای زایمانه و باید برم بیمارستان معاینه شم..دیگ تا رفتم بیمارستان ساعت هشت شب بود معاینه کردن و گفتن ک یک سانت باز شدی برو خونه اگ دردات شدید شد بیا...منم رفتم خونه و دردامو ک هرچی میگذشت بیشتر میشد تحمل کردم تا ساعت ۳نصف شب ک دیگ خیلی شدید شد و تحملش سخت...ساعت ۳ رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن سه چهار سانت باز شدی و باید بستری بشی...دیگ بستری شدم رفتم داخل ی اتاق ماما بهم گفت ورزشارو انجام بده دوش آب داغ بگیر تا زودتر زایمان کنی...
دیگ من همونجا ورزشارو انجام میدادم و دردامم بیشتر و بیشتر میشد ولی من صدام در نمیومد تا ساعت پنج ک ماما اومد و کیسه آبمو پاره کرد تا زودتر زایمان کنم وقتی کیسه آبمو پاره کرد دردام خیلی بیشتر شد دیگ نمیتونستم تحملش کنم فقط جیغ میزدم بخاطر همین ماما اومد و دهانه رحمم تحریک کرد تا بازتر بشه و من فقط داد میزدم جوری ک صدام کل بیمارستان رو برداشته بود..دیگ نزدیکای ساعت شیش صبح بود ک سه چهار تا زور اومد سراغم ک دست خودم نبود با درد شدید ک باعث شد رایان کوچولوی من ساعت ۶صبح روز شنبه ۱۲م ب دنیا بیاد ک شیرین ترین و عزیزترین لحظه ی عمرم بود...
مامان مَلِکا مامان مَلِکا ۳ ماهگی
تجربه زایمان ۳ :
اومد چک کرد گفت عه کیسه آبتِ 😐😐
گفتم کاش معاینه نمی‌کردین! گفت نههه عزیزم تو زمان زایمانت رسیده بوده دیگه اصلا ربطی ب معاینه نداره!( غلط کرد منم چون شنیده بودم ماما های بیمارستان ها خیلی ناشی هستن و اکثرا کیسه آب رو پاره میکنن اولش داشتم مقاومت میکردم ک معاینه نکنه ک خب موفق نشدم و زد کیسه آب مو پاره کرد !)
خلاصه گفت حالا ک کیسه آبت پاره شده دیگه نمیشه بری باید بستریت کنیم .. و دوباره معاینه کرد ک ببینه دهانه رحمم تغییری کرده یا ن ک نکرده بود و هنوز ۲ سانت بودم ...من با یه غم بزرگ بستری شدم 🥹🥹 بدونِ خدافظی از شوهرم بدون آمادگی حتی !! با خودم میگفتم خدایا من تازه ۲ سانتم معلوم نیس تا کِی باید اینجا بمونم ک زایمان کنم ..
آخه دوستم دو هفته بود ک هی ۱ سانت ۲ سانت باز می‌شد ب ۴ سانت هم رسیده بود ولی هنوز درداش نگرفته بود ک زایمان کنه و منم همش اون جلو چشمم بود !
خلاصه لباسامو تحویل دادم با موبایلم و آخرین تاپیک رو اینجا گذاشتم ک برام دعا کنین دارم بستری میشم و چقدر بعدش ک جوابارو خوندم بهم حس خوب منتقل شد♥️
رفتم تو زایشگاه رو تخت دراز کشیدم ماما زایشگاه اومد بالاسرم ان‌اس‌تی گرفت بهش گفتم الان بهم امپول فشار میزنین؟؟ گفت میخوای مگه؟ گفتم نه اصلااااا !! من شنیدم امپول فشار انقباضات وحشتناکی میده برا همین نمیخوام بزنین الانم پرسیدم ک خاطرم جم بشه . گفت اوکی ، در همون حین من خرما و آبمیوه خوردم چون خیلی ضعف داشتم ..
از اونجایی ک کیسه آبم پاره شده بود دردام دیگه واقعی شده بودن ولی جوری نبود ک نشه تحمل کرد ! در حد دردای پریودی بود واقعا (البته ک من پریودی های دردناکی داشتم 🥴😁😂)
تا ساعت ۷ ونیم من همینجوری درد میکشیدم و ورزش میکردم و روی توپ بالا پایین میرفتم ..
مامان فسقلی🥹💙 مامان فسقلی🥹💙 ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
خب بلاخره بعد چند روز فرصت کردم تجربه زایمانم رو بنویسم گفتم شاید ب دردتون بخوره .
خب من ۳۷ هفته و ۵ روز بودم و تا این هفته اصلا هیچ‌ ورزش یا پیاده روی نداشتم فعلا شروع نکرده بودم ک ورزش کنم یا چیزی بخورم برای باز شدن دهانه رحم میگفتم فعلا زوده وقت هست .اینم بگم از وقتی وارد ماه نهم شده بودم دردهای ریز پریودی داشتم ک خیلی کم بود ‌.۱۲ ادریبهشت شب بود ساعت ۱۱ اینا احساس دلپیچه داشتم فکر میکردم چیزی خوردم بخاطر اونه دلپیچه گرفتم یکم کمر‌ درد هم داشتم ک دردش اصلا در اون حد نبود ک بخام فکر کنم وقت زایمانمه .
خلاصه شب خابیدم ولی اصلا توی شکمم یجوری بود نمیتونستم خوب بخابم تا اینکه ساعت ۶ صبح با درد بیدار شدم فهمیدم درد زایمانه ولی خیلی کم بود با خودم گفتم بزار دردم ک زیاد شد برم بیمارستان خلاصه شوهرم و بیدار نکردم بلند شدم سرپا راه میرفتم از درد
دردم زیاد شده بود ولی خب چون اینجا توی گهواره خانوما گفته بودن درد رو تو خونه بکشین بعد برین بیمارستان بخاطر همین نرفتم گفتم بزار شدید بشه ک رفتم بستریم کنن .هر پنج دقیقه میگرفت ول میکرد ولی قابل تحمل بود
تا اینکه ساعت ۷ کیسه آبم پاره شد همون لحظه ک آب ازم اومد دردم خیلی شدید شد جوری ک کنار همسرم دراز کشیده بودم دستمو رسوندم بهش چنگ زدم از قیافم فهمید گفت بریم بیمارستان گفتم بریم .اصلا نمیتونستم از شدت درد از جام تکون بخورم ب زور لباس پوشیدم حالا ساعت ۷ صبح هم مگه آژانس یا ماشین پیدا میشد ک ما رو ببره بعد پنج دقیقه اینا آژانس اومد بیمارستان نزدیک بود رسیدیم دیگه راه رفتن هم برام سخت شده بود دردم هر یک دقیقه میگرفت ول میکرد رفتم زایشگاه گفتم کیسه آبم پاره شده

*ادامه رو پایین میزارم لایک کنید بالا بمونه *
مامان دخترم😍 مامان دخترم😍 ۷ ماهگی
اینم خاطره زایمان من
قسمت اول😂😶
من وارد ۳۹ هفته شده بودم ک کم و بیش درد داشتم کمرم و شکمم درد میکرد یه شب تا صبح دل درد داشتم یه شب کمر درد یه شب دوتاش رو باهم فرداش ک بیدار شدم زنگ زدم مامانم اومد خونمون و گفتم فک کنم موقع زایمانمه خیلی درد دارم درد جوری بود ک میگرفت و ول میکرد دیگه رسیده بود به ۱۰ دقیقه یه بار
ساعت ۱ ظهر با مامانم و مادرشوهر و شوهرم راهی بیمارستان شدیم ساعت ۲ رسیدم اونجا معاینه کرد و ان اس تی گرفت و گفت هم انقباض داری هم دهانه رحمت ۲ سانت باز شده
(من نظر خودم این بود بیشتر دردم رو تو خونه بکشم بعد برم بیمارستان فک میکردم با این ۳ شب و روز درد من حداقل ۳ ۴ سانت شایدم بیشتر دهانه رحمم باز شده)
دکتر گفت برو یه ساعت پیاده روی کن یه چیزی بخور و حتما بیا گفتم باشه
ساعت ۳ رفتم گفت بیا داخل دوباره معاینه ات کنم دکتر رفت دستکش بپوشه و اماده بشه یهو یه حس کردم یه پارچ اب گرم ازم ریخت ذره ای اختیار تو کنترل کردنش نداشتم کل لباس زیر و شلوارم و همههه کامل خیس شد من سریع دکتر و صدا کردم گفت نترس کیسه ابت پاره شده لباس بیمارستان برام اورد و زیرانداز انداخت رو تخت و گفت اماده شو وقت زایمانته ک اینجوری شدی لباسام رو عوض کردم و دادم مامانم
من همه ی قسمت هایی ک نوشتم رو پایین میزارم فقط لطفا به ترتیب لایک کنید بالا بمونه
مامان دیان😻 مامان دیان😻 ۳ ماهگی
سلام مامانا
من اومدم داستان زایمانم رو بگم
پارت 1
دو روز پیش ک قرار بود برم دکتر زنان واسه معاینه رفتم کاملا خوب بودم هیچ اذیتی نداشتم ی کوچولو علائم داشتم فقد رفتم دکتر معاینم کرد خیلی اذیت شدم انقد اذیتم کرد ک فقد نمیکردم معاینه اینقد سخت باشه انقد گریه کردم جیغ زدم ت معاینه های دیگر اذیت نشدم ول اون کشت منو یدفعم کرد
خلاصه معاینه کرد گف ت 3سانت باز شدی هنوز زوده برات برو ت خونه درداتو بکش برو بیمارستان تو بیمارستانم قرار بود همون دکتر زایمانم کنه گفتش ک حرکات بچه چطوره گفتم حس نکردم گف برو بیمارستان واسه نوار قلب رفتم بیمارستان نوار قلب گرفتن و کلی حس کردم حرکاتش رو بعداش اومدیم خونه چون گفت برو پیاده روی کن حموم کن اومدم کلی پیاده روی کردم حموم کردم تا شب شد تازه میخواست دردام شروع بشه تب گرفته بودم دردی میومد میرفت من ت خونه کلی درد کشیدم تصمیمم نبود ک اونروز برم بیمارستان چون اذیتی نداشتم شب ک اذیتام بیشتر شد مامانم گف وقتشه بریم بیمارستان چون اون دکتر و ت اون بیمارستان زیادی اذیت دادن منم تصمیم گرفتم برم بیمارستان ماکو ب راه افتادیم منم زیادی درد داشتم ی ساعت کشید بریم ک بیمارستان ساعت1شب رسیدیم بیمارستان رفتم اتاق زایمان تنهایی کسیو نزاشتن باهام بیاد حف بزنه با دکتر اصلا کف چته گفتم اذیت دارم س سانت باز شدم نوار قلب گرف معاینه کرد ولی اذیت نکشیدم زیاد ت معاینه مث دفعه قبل گف ت 3سانته باز شدی برات زوده برگرد گفتم من اذیتم زیاده از دور اومدم باز قبول نکرد گف چرا اینجا اومدی برو شوط یا برو ساعت8صب بیا نوار قلب رو گرفت
بقیه رو پارت دو میزارمم
مامان میران مامان میران روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت ۱
دیروز پنجشنبه حدودای ساعت یک بعدظهر بود یه دل درد خفیف داشتم میگرفت ول میکرد گفتم برم بیمارستان ان اس تی بدم خیالم راحت بشه چون دکتر بهم گفته بود اگ تاجمعه زایمان نکردی باید شنبه بستری بشی چون شنبه ۴۱هفته میشدم خلاصه ک دیروز ان اس تی دادم معاینه کردن یک سانت و نیم بودم این یک سانت رو من از هفته ۳۷ بودم تا ۴۰ هفته و پنج روز اصلا دهانه رحمم باز نشده بود بااین ک کلی ورزش و ماساژو اینا انجام میدادم برگشتم خونه تقریبا از بیمارستان تا خونه نیم ساعت راه رفتم خونه حس کردم بازم درد دارم گرفتم خابیدم زیاد توجه نکردم دوباره از دل درد بیدار شدم تا ساعت یک شب حس کردم که طبیعی حدود ساعت دو اینا بود دردم بیشتر شده بود باهمسرم رفتم بیمارستان معاینه کرد بازم گفت تعقیری نکردی 😐همون یک سانته برو دردت گرفت بیا بااین ک من دردام منظم بود و درد زایمان بود ولی خب دهانه رحم باز نبود خلاصه رفتم خونه دوباره حدودای ساعت سه و نیم بود که رسیده بودم خونه دردام انقدری زیاد شده بود ک فقط دور خودم میپیچیدم و گریه میکردم
مامان نیهان💜 مامان نیهان💜 ۲ ماهگی
تجربه زایمان🍃



خیلی مختصر تعریف میکنم... 37هفته و 4روزم بودکه ساعت 4عصر جمعه بود ک کمر درد اومد عین درد قائدگی این درد ها کم و زیاد میشد واسه شنبه نوبت سنوی اخر رو داشتم دوساعت صبر کردم خیلی نگران بودم واسه بچم ک اتفاقی نیوفته واسه همین رفتم بیمارستان واسه nst خداروشکر خوب بود ازم اجازه معاینه خواستن . معاینه انجام شد گفتن یک سانت باز شده و اینکه واسه یک سانت نمیتونن بستری کنن اومدم خونه ساعت 3صبح بود دیگه نتونستم تحمل کنم رفتم ی بیمارستان ک امکانات بیشتری داره اوجا معاینه شدم و گفتن باید بستری شی بعد بهم سرم فشار وصل کردن خیلی درد داشتم دردهام ب حدی بود ک داشتم منفجرمیشدم روز بعد رو هم کلی درد داشتم3 سانت باز شده بود اما هرکی معاینه میکردمیگفت اصلا کیسه اب و سر جنین معلوم نیس اینو ک میگفتن بیشتر میترسیدم اما دلخوشیم این بود دستگاه وصل بود و صدای قلب دخترم رو میشنیدم؛ ظهر بود ک ماما اومد و با سوزن کیسه اب رو پاره کرد اصلا درد نداشت یهو کل تخت خیس شد. ادامه دارد....