بچه ها بگید تروخدا من با رادمان چیکار کنم دیگه در آستانه ی ۴ سالگی فک نکنم این مشکلات طبیفی باشه
یک از آرایشگاه بیزاره همیشه موهاش نامرتبه هربارم بردم انقدر گریه کرده کجو کوله زده طرف
دو ناخن گیر میبینه غش میکنه تو خواب با هزار مکافات ناخناشو میگیرم
سه از لباس آستین دار و گرم بیژاره همیشه براش لباس لش و بزرگتر از سایزش میگیرم که آزاد و راحت باشه باز فصل زمستون که میشه ما دعوا و مکافات داریم تا لباس گرم بپوشه عاقا همه میگن چرا انقدر لباس بطرگ میگیری چیه بچه رو شلخته میکنه بخدا انقدر دوست دارم لباسای قشنگ براش بگیرما ولی هرکدومو یه ایراد میگیره به سلیقه خودش میخرم باز میاد خونه میگه تیزه نمیپوشم یا گرمه
فصل سرما من عذاب میکشم بخدا بسکه سخت لبلس گرم میپوشه همیشه با زور میپوشه حاضره با پتو بره بیرون ولی لباس نپوشه
سیو اینستام پر از لباسای زمستونی قشنگه شوهرم نمیذاره بخرم میگه ول کن وقتی نمیپوشه مگه پولم اضافه س لج کرده
امروز دو دست خونگی خوشگل براش گرفتم باز به سلیقه خودش اصلااا نپوشیدم براشا گفتم برای زمستونت اومده خونه میگه من دوسش ندارم پس بده
ینی ولم کنی میتونم سر این اذیت هاش ساعت هاااا زار بزنم😢😢😢😢😢

۱۳ پاسخ

اون قسمت لباس رو والا پسرمنم تازکی اینجوری شده من خرید نمیبرمش چون اصلد نمیذاره براش چیزی بخرم.میخرم میارم خونه دونه دونه نشون میدم میگم اینو بپوش نمیپوشه میگم نپوشی نمیریم بیرون.اونم راضی میشه وقتی یکی دوبار بپوشه عادی میشه ببین سن استقلال طلبیشونه‌.طبیعیه..خواهرزادم یادمه تمام شلوار لیاش نو میمونو میدادن به این و اون.الانم لی نمیپوشه فقط کتان یا اسلش.خب دوست نداره.
لباس بزرگم از اول پوشوندی لابد عادت کرده کلا مردا و پسرا راحتت طلبن.

آرایشگاهش عوض کن. براش خوراکی بخر سرگرم بشه
بازی پیرایش مو براش دانلود کن
یا کلیپ بچه هایی که موهاشون اصلاح میکنن
لباس هم خیلی لی لی به لالاش نزار
لوسش کردی
میخواد حرف خودشو به کرسی بشونه

باهاش بازی کن زیاد
تا مطیع خودت بشه

دختر من همینه خیلی حساس بدترشده بهتر نشده

عزیزم شاید مشکل بیش حسی داره با یه کاردرمانگر صحبت کن

والا اینا که گفتی طبیعیه من چیز غیرطبیعی ندیدم همه بچه ها اینجورن مادرا بیخود بچه هارو اذیت میکنن حالا مرتب نباشه چی میشه مهم اینه بچه تو لباساش راحت باشه پسر من کل تابستون با دمپایی همه جا می اومد کفش پاش میکردم میگفت پام خیس میشه منم خوشم نمیومد ولی شوهرم میگفت چیکار داری بزار راحت باشه

شاید انقدرحساسه مشکل حسی داره مثلا بیش حسی باعث میشه همون مویی ک رو گردن می‌چسبه دو با شدت بیشتر حس کنه

حالا بزار من بگم رادمان الان چند وقتیه با آرایشگاه اوکی ششده گریه نمیکنه ناخن هم هفته ای یکبار خودش و از مبل آویزون می‌کنه یه انگشت یه انگشت خلاصه کوتاه میشه اما امان از حموم رفتن میگه سرم و نشور جیغ داد گریه آخرم منو می‌زنه تو پارک مهمونی باب میلش نباشه میگه دلت کتک میخواد ولی در عوض لباس هر چی بدم تنگ نباشه میپوشه ولی با شورت مشکل. داره اصلا نمیپوشه آب دریا شن بازی کرد شن ریخت رو گردنش گفت جوجو تو‌تنمه باید تنمو بشوری دستم گلی شده بشور بدم میاد ولی در عوض لجباز یه دنده ببین من زنگ میزنم ۱۴۸۰ مشاوره اینا رو میگم بهم میگن مشکل خودتی بچت هیچیش نیست نگم برات گرسنه بشه خسته بشه خواب و خوراکش بهمبخوره آبرو ربزیی می‌کنه جیغ گریه هوار الان ببخشید گوه خوردم رو هم یاد گرفته مدام میگع یه روز در میان هم دایناسور جدید میخواد

پسرمنم کلا سر آرایشگاه رفتن این مدلی ماه دیگه تولدش کلا ۳بار رفته آرایشگاه اونم با بدبختی مصیبت گریه الان کلا دیگه نمیبریم

چقد جالب همه بچه های هم سن و سال بچه هامون اخلاقشون یکیه بخدا شما رو دیدم میگم دیگه گیر ندم عیب نداره درست میشه

وای،پسر منم آرایشگاه نمیره خودم یکی دوبار تو خونه به زور کوتاه کردم ،ولی،ناخن هاشو میزاره من میگیرم خودش میکنه ،لباس هم که نگو دقیقا مشکل داریم شدید

پسر من تا سه چهار ماه پیش اینطوری بود..آرایشگاه و ناخن گرفتن که گفتی واقعااا انگار پسر من بود
و اینکه پسر من صحبت هم نمیکرد فقط کلمه میگفت
دیگه داشتم کم کم میترسیدم ولی یهو هم حرف افتاد هم ترسش از آرایشگاه ریخت هم ناخناشو راحت میگیرم فقط قبل همه اینکارا یکم باهاش حرف میزنم قانعش میکنم

پسر منم یه همچین مشکلاتی داره. میترسم که در اینده روی روحیه ش تاثیر بزاره و بشه تروماهای زندگیش. مشاور هم نبردمش. مثلا از حموم کردن ارایشگاه رفتن چشیدن طعمای جدید کلا میترسه. پارک میریم فقط سوار یک یا دو وسیله میشه از بقیه ش میترسه

اینم بگم مشاورش میگه رادمان بچه حساسیه هرچیز حتی کوچیک اذیتش میکنه گفتم خو چیکار کنم میگف آزادش بذار با خاک و آب چمن و شن و ماسه بازی کنه یکم از حساسیتش کم شه
خدا شاهده کل تابستون من شده بود پارک و خانه بازی شن بازی و گل و آب بازی گفتم عب نداره بذار درست شه ولی اصلاااا فرق نکرد کل هیکلش گلی شه یا شن بچسبه بهش مشکل نداره ها ولی خدانکنهههه موهاشو کوتاه کنی بریزه رو گردنش واویلاس🫠

سوال های مرتبط

مامان asemon مامان asemon ۳ سالگی
تو برهه‌ای از زمان هستم که میتونم با دخترکم برم تیراهن فروشی، و اون برای میلگرد ۱۶ لج کنه😐
فروشگاه مواد غذایی که رو شاخشه اصلا در موردش بحث نمیکنم، اما هر فروشگاهی از لباس فروشی گرفته تا کفش، کیف، بازار هفتگی، لباس زیر فروشی، دم کنی و دستمال سفره، براش محفل لج بازیه و الا و بلا که من میخوام. تو بگو داغان ترین جنس.
کاملا میتونه مثل این نون خشکی ها راه بیفته بگه از دمپایی پاره تا سماورررر کهنه رو‌ میخواد.
امروز رفتم فروشکاه لباس ببینم براشون، الا و بلا نیگه من کلاه میخوام که داره. منم کاملا جدی گفتم براش نمی‌گیرم. فقط چیزی براش میگیرم که نیازشه. ولی کوتاه نمیاد که در کشری از ثانیه یه چیز جدید پیدا میکنه میگه پس این پس این. لطفااااا لطفااااااا. توروخدااا(انقدر بدم میاد اینو میگه. دلم میخواد دست بندازم خودم‌رو....)
خلاصه بد زمانه‌ی نامردیه.
دیگه میترسم باهاش تا سرکوچه برم.
من که مقاومتم بالاست ولی نمیدونم چرا خودش خسته نمیشه از لجبازی؟
کی متوجه میشن؟

پ.ن: لباس پاییزه ندارن، ولی حاضرم لخت بگردن ولی با این وضع نرم براشون خرید.
پ.ن۲: در شلوغ ترریین حالت ممکن ام با این وضع دخترک. اما خداروشکر که با این حجم از فشاری که رومه هنوز جفتمون زنده‌ایم😂
مامان آقا بهراد مامان آقا بهراد ۳ سالگی
مامانا من هفته ۳۲ بارداری هستم تا الان تقریبا وسال ضروری بچم رو خریدم ولی کلا ۴ دست لباس فعلا گرفتم واسش همین چیزایی که میگم رو هم به زور گرفتم چون تصادف کرده بودیم و چند وقتی بود حال جسمی و روحی خوبی نداشتم.
الان سردرگم هستم نمیدونم دیگه چی بگیرم.
بچم پسره و از پسر بزرگترم چند دست لباس نو هم هست که به کارم بیاد.
تمام لباسای نوزدای پسر بزرگترم رو دارم گفتم بیارم چیزایی که به کارم میاد رو بردارم از توی لباساش شاید یه چیزی رو فراموش کرده باشم بگیرم.
مامانم میگه خوشم نمیاد به بچه لباس کهنه بپوشی.
ولی خیلی هاش رو شاید یکی یا دوبار پوشیده چون نوزاد زود رشد میکنه.
اونایی که خراب شده رو تا جایی که یادمه انداختم دور.
شما بودین چیکار میکردین.
اینم بگم شوهرم پول داده که لباس و وسیله بگیرم ولی میگم به موقعش میگیریم الان هم ماشینمون نابود شده و ماشین نداریم که راحت برم خرید.
هم خونمون یه خوابه داریم تلاش می‌کنیم خونه بزرگتر بگیریم که بچه ها راحت باشن.
منم میگم زیاد ولخرجی نکنم
مامان هانا ✨ مامان هانا ✨ ۴ سالگی
صدای مادری و میشنوید که دیگه از دست بچه خودش ردددد داده😭بچه ها واقعا نگرانم چیکار کنم از دست هانا؟ اصلااااا دوست نداره جایی بره اصلااا دوست نداره با بچه ها بازی کنه
خانه بازی میبرمش نمیزاره بقیه به چیزی که خودش دست زده دست بزنن و بازی کنن،پارک میبرم‌ از بچه ها میترسه و بازی نمیکنه
مهمون بیاد خونمون انقدررر اذیت میکنه انقدررر گریه میکنه اعصاب واسه هیچکی نمیزاره،غذا بخوریم چنان گریه میکنه که سفره رو جمع نکنید باااید همچی وسط باشه
وای بخدا من دیگه رد دادم
دیشب جایی دعوت بودیم خداشاهده نیم ساعت تو حیاط موند و زجه زد جوری که کبود شد از شدت گریه،که من داخل نمیام جانم دلم زدن و جایزه و ... بی تاثیر
صاحبخونه اومد هرچی نازش کرد و با مهربونی باهاش حرف زد بهش جایزه داد بدتر کرد خلاصه بعد چهل دقیقه بزور شوهرم اوردش داخل کل تایم مهمونی گریه کرد
موقع اومدن هم باز گریه بیشتر که نریم خونه اینجا بمونیم
واقعا دیگه نمیدونم باید چجوری رفتار کنم بابت این کارش
مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۳ سالگی
مامانا خیلی عصبیم جوری که معده درد شدید گرفتم بخدا صبرم سر اومده از دست دخترم من خیلی آدم صبوریم اما حس میکنم دیگه صبرم لبریز شده. دقیقا از سه سالگی من دخترم رو از پوشک گرفتم اما هنوزم درگیرم. دخترم گاهی خیلی خوبه قشنگ دستشوییشو میگه اما گاهی انگار نه انگار بهش یاد دادم میریزه تو خودش بدون اینکه واکنشی از خودش نشون بده خسته شدم بخدا تا الان دوبار فرش شستم کل خونه رو شستم اما به دو روز نکشیده باز خونه نجس شده آخه من چیکار کنم بخدا خسته شدم از، صب که بیدار میشم فقط مشغول دستشویی بردن بچه هام لباسای جیشی و کثیفشون رو میشورم. خسته شدم الان دو روزه دخترم دوباره لجبازی میکنه دستشویی نمیاد تو خودش میریزه باز من دو روز فقط دارم میشورم نه استراحتی نه دلخوشی. بخدا اصلا حس آدم بودن دیگه ندارم فک میکنم فقط یه ماشینم که از صب زود تا اخرای شب فقط کار میکنم. بخدا بقیه رو میبینم که با دوتا بچه یا گاهی سه تا بچه چقد سر وضع خونشون. خودشون مرتبه چقد ریلکسن. حسرت میخورم. نمیخوام ناشکری کنم بچه هامو از جونم بیشتر دوس دارم اما چقد قبل بچه داری من زن شادی بودم چقد خوشبخت بودم. پر انرژی.بودم با تمام معنا زندگی میکردم الان زندگی کردن رو یادم رفته همش میگم ممکنه اون منه قبلی دوباره برگرده. ممکنه دوباره بتونم اونجور دلم میخواد زندگی کنم ای خدا ببخش منو اما خیلی خیلی تو فشارم 😭
مامان رادمهر مامان رادمهر ۴ سالگی
سلام
مامانا یه سوالی ذهنمو درگیر کرده پسرم ۳سال و ۷ماهشه همسایمون که از بچگی دوست همسرمم بوده یه پسر و یه دختر داره یکی دوسال بزرگتر از پسر منن و تابستونا بعداز ظهر بیرون بازی میکنن صداشون میاد داخل خونه ما یه چند باری ام که از بیرون میومدم بابای بچه ها گفته بزارش بازی کنه من مراقبم ولی بازم من در باز میزارم تو راه پله میشینم و تند تند نگاه میکنم حواسم به رادمهر هست این اتفاق خیلی کم پیش میاد البته
پسرخواهرشوهرم یه سال بزرگتر از پسر منه تقریبا هر روزخو اهرشوهرم میارش خونه مامانش و میزارش جلو در تا با بچه ها بازی کنه پسرم همش میگه صدای پوریاشون میاد مامان میشنوی عذاب وجدان میگیرم که نمیزارم بره بیرون از طرفی ام اصلا نمی تونم بزارم بره و خودم تو خونه بشینم پسرمم بشدت ترسو شده حتی از دوچرخه سواری بیرون میترسه فقط تو خونه سوار میشه
بنظرتون کارم اشتباه یا درست ؟همش حس میکنم مامان خوبی نیستم و دارم درحقش کوتاهی میکنم
اینم بگم پارک میبرمش و تو خونه ام گاهی باهاش بازی میکنم ولی مطمئنم جای بازی پر هیجان و پر سر و صدای اون بچه هارو براش نمیگیره