۱۲ پاسخ

من ۲۹ سالم شده دو ماه اقدام کردم ولی میدونم الان نیارم بعدا حوصله ام نمی‌کشه آدم باید دوتا بیاره دیگه الان بیارم بهتره ولی شما که ۲۱ سالته بذار کلاس اول بچه ات بگذره بعد بیار

اگه میگی تو بارداری برات مشکلی پیش نمیاد بنظرم بیار همراه بزرگ شن چون معلوم نیس در آینده چی بشه دیگه شاید حوصله نداشته باشی یا اوضاعت فرق یا هر چیز دیگه ای پسرتم از تنهایی در میاد همرا بزرگ میشن

سنت کمه بزار پسرت ده سالش بشه بیمار هم که هستی باردار اذیت نمیشی؟ به نظرم از پزشکی که تخصص داره بپرس چون ما نمی‌دونیم بیماریت چجوره خدایی نکرده در آینده عود می‌کنه یا نه .

من سی سالمه بچم همسن پسر شماست والان سه ماهه باردارم، ولی شما خیلی سنت کمه خیلی وقت داری

عزیزم ۲۱ سالته بیمار هم که هستی فعلا صبر من خودتو عذاب نده ... سالهای سال وقت داری ...

عزیزم چند سالت؟
اره الان اقدام بکنم تا به دنیا بیاد پسرتم پنج سالش

چه جوونی
بیخیال فعلا

ماشاا.... سنت خیلی کمه وقت داری واسه اقدام اما در مورد بیماریت نمی‌دونم درکل باید توانایی های خودتو بسنجی الان زمونه ای شده ک بچه ها ک بزرگ تر میشن عاقل میشن دیگه خواهر برادر نمی‌خوان اغلب اینطورین .و میگن تنها راحت تریم عادت میکنن ب تکتاز بودن باز اونجوری هم ممکنه اذیت بشی

سنت که خیلی کمه چون نظر خواستی نظرم میگم عزیزم بزار بچه ت بزرگ‌تر شد دو سه سال دیگه اقدام کن که بچه اولت کامل مستقل شه

اگر سنی نداری زیر سی هستی صبر کن کلاس اول بخونه سختی هاشو کنار کنی بعد حامله شو

بهجت چه نوع بیماری هست

من ۲۳ دخترم ۴سالشه پسرم ۴ ماه

سوال های مرتبط

مامان آدرینا 💕 آراد مامان آدرینا 💕 آراد ۴ سالگی
مامانا بدبخت شدم🤪
دخترم همیشه تو حرفهاش میگفت میخوام برم مدرسه کی میرم مدرسه... از این مدل حرفا خیلی علاقه نشون میداد
منم یکشنبه هفته پیش بردمش مهدکودک ثبتنامش کردم از ساعت ۷ میره تا ۱۱:۳۰
هفته اول خوب بود خیلی دوست داشت
دیروز برگشت گفت مامان من امروز گریه کردم اخه دام برات تنگ شده بود😩 امروز صبح بیدارش کردم گریه کرد که من نمیرم دلم برات تنگ میشه
دیگه کلی حرف زدم و قانعش کردم گفت نمیرم امروزنبردمش گفتم استراحت کنه!
چون همه چیزم بهم میگه میدونم اتفاق خاصی نیفتاده با شناختی که از دخترم دا م، فکر میکردت مهد کودک چی هست رفته دیده باب میلش نیست
بازم با شناختی که ازش دارم میگم بخاطر این موارد نمیخواد بره
۱ - تو کارهای من خیلی دخالت میکنه دو خونه همش دنبالمه ببینه من چیکار میکنم ، فکرش اینجاستکه نمیتونه سر از کار من در بیاره
۲ فکر میکنه من با آراد تو خونه چیکار میکنم اون رفته مهد من با آراد تنهام که برای این موضوع اعلام کردم از فردا آراد هم میخوام ببرم مهدکودک برو آدرینارو بذارم مهد، بعد آراد و ببرم، بعد برم دنبال آراد بیام دنیال تو
اینو گفتم مقاومتش یکم کمتر شد بهش گفتم زود میام دنبالت
۳- از اونجای یکه بچه ای هست کهآذوم و قرار ندا ه یه جا نمیتونه بشینه، چند روز پیش هی بلند میشده تو کلاس، مربی میگه بچه ها بدون اجازه من بلند نشید
حالا چون نمیتونه جولان بده نمیخواد بره
امروزم الکی به گوشیم زنگ زدم که انگار از مهد زنگ زدن برای آدرینا جایزه گرفتیم نمیاد؟
حالا چیکار کنم بره بدون دردسر؟ خونه بودنی انقدر اذیت میکنه که بخاطر اذیت هاش فرستادم مهد