تجربه زایمان طبیعی اگه همه‌اش جا بشه پارت آخر🤣
ساعت ۱۲:۱۷ دقیقه ظهر پسر نازم به دنیا اومد با وزن ۳ کیلو و ۲۰۰
دیگه منتظر بودم من و ببرن بخش
آها راستی این و یادم رفت یه بخش دردناک دیگه هم داره زایمان طبیعی اونم فشار دادن شکم که یه بار شدید تو اتاق عمل فشار دادن دو سه سری هم تو زایشگاه که چک کنن خونریزی نداشته باشم دردش در برابر دردهای دیگه قابل تحمل تره در حد همون معاینه فرضش کنید
دیگه ساعت نزدیک ۳ گفتن می‌خوام ببرنم نو بخش قبلش برو دستشویی من رفتم دستشویی ولی اصلا نه حس دستشویی داشتم نه چیزی اومد از سرویس اومدم بیرون گفتن دستشویی کردی گفتم بگم نه شاید نگهم دارن گفتم آره
دوباره دراز کشیدم گفت بار آخر شکمت و فشار بدیم و بعد بفرستیمت بری تا فشار داد خیس شدم😂 تو که گفتی ادرار کردی گفتم خب کم اومد😐😅 دیگه سوند موقت وصل کردن خالی کردن مثانه ام و همه چیز اوکی بود لباس تنم کردن رفتم بخش و ساعت ملاقات بود و همراهام اومدن دیدنم☺️
تا سر شب اصلا حس ادرار نداشتم که گفتن خطرناکه ممکنه باعث پاره شدن مثانه بشه با سرم و مایعات فراوان اونم کار کرد
و فرداش بعد اومدن پزشک اطفال چک کردن اوضاع روز یکشنبه ساعت ۱۲ ظهر به همراه گل پسر اومدیم خونه😍😍
الان هم فقط اذیتم بابت بخیه ها تا امروز هم چالش داشتم با سیر نداشتن که امروز شیرم درست شد خداروشکر

هر سوالی داشتید بپرسید جواب بدم

۳۲ پاسخ

بسلامتی ایشالله روزی همه مادرها

دختر خودتو پاره کردی که تا زاییدی نتیجه میگیریم تا دردا تا لحظه اخر شروع نشدن ییمارستان نریم 😂😂خداروشکر بسلامتی زایمان کردی مبارکه

پارت 9 فقط نمیاد قربون دستت 😂😂😂پارت حساسی بود

عزیزم بازم برگردی عقب زایمان طبیعی رو انتخاب میکنی؟
من بخاطر این همه چالشایی که داره بیخیالش شدم

عزیزم
قبل اینکه بستری بشی گفتی ۳سانت دهانه رحمت باز بوده درد داشتی؟دردات تا چ حد بود ؟

عزیزم اول اینکه بازم مبارکه ❤️🥰قدمش پر از خیر و برکت باشه براتون
بعدم اینکه حقیقتا از ته قلبم خوشحال شدم گفتی مشکل شیردهی حل شد و خداروشکر شیر داری😍🥰❤️

عزیزم چیکار کردی شیرت زیاد شد من دارم ولی خیلی کمه ...بیشتر شیر خشک میدم

خب چرا وقتی طبیعی انتخابت بوده اینقد به خودت سختی دادی ؟ 😅با این اوصاف سزارین بهتره البته در مقابل روند تو ،چون خودم طبیعی زایمان کردم

عزیرم لطفا جواب بده چن هفته زایمان ‌کردین؟

بنظرم چون زود رفتی و نزاشتی بچت به موقعه اش برسه اینقد اذیت شدی ودرد کشیدی ... عجله کردی.
ولی خداروشکر همه چی بخیر گذشت

واسه من اون درد فشار شکمی خیلی زیاد بود مخصوصا وختی ک همزمان با انقباض ها‌ماما فشار میداد ک بچه بیاد بیرون

عزیزم بنظرت ماما همراه واجبه منم زایمان اولمه نمیدونم ماما همراه بگیرم یانه هزینش چقدره

اپیدورال نزدن برات؟

عزیزم میشه بگی هزینه بیمارستانت
چقد شد
همم اون لحضه ی که همسرت رفته کارایه بستریتو بکنه چیا خاستن ازش

مبارکت باشه عزیزم

وای پارتارو ک خوندم قلبم درد اومد یاد خودم افتادم 😭

نیلوفرجون مرسی که اینقدر با جزییات گفتی واقعا کمک کننده بود ❤️
ان شاالله خدا آرتای قشنگتو برات حفظ کنه

فقط کاش کمتر دروغ میگفتی به پرستارا🤣🤣

خیلییییییی مبارک باشه منم تا چهار روز دیگع اگه دردم نگیره باید برم با آمپول فشار زایمان کنم 🥲وقتم میگذره

رمان زایمان مامان آرتا قسمت آخر 😂
ولی دمت گرم که همه چیو گفتی
موقع دردا ماما همراهت میگفت چه ورزشی انجام بدی ؟؟

مبارکت باشه. انشالا همه ماهم زایمان راحتی داشته باشیم

بیمارستان کجا رفتی ماماهمراهت چقد هزینش شد

چه حوصله ای داری عزیزم 😂😂این همه توضیح دادی تو اگه نویسنده بشی خوبه

چطور. رسیدی به ۳ سانت ک منم برسم برم بیمارستان مث تو 😂😂لطفا جواب بده خستم ۴۰ هفتمه ی سانتم

قدم نو رسیده مبارک گلم
منم ۱۷شب پیش سزارین اورژانسی شدم دختر قشنگم بدنیا اومد امیدوارم نی نی هامون سالمو صالح باشن

مرسی ک انقد کامل توضیح دادی ولی فک کنم خیلی درد داشتی ب نسبت بقیه کاش میرفتی خونه باز تر میشدی میومدی ک اذیت نشی انقد

الهی قدم گل پسرت مبارک باشه.ممنون از تجربه ت
دعا برا منم یادت نره گلم❤🌹

مرسی مامان قوی و مهربون که وقت گذاشتی از تجربه ات براما به خصوص مامان اولی ها گفتی خیلی کمک کننده بود و خودم ترسم کمتر شد و دیدم نسبت به زایمان بهتر شد انشالله همیشه خودت و کوچولوت صحیح و سلامت باشید😍😍

تو بارداری ورزش هاتو انجام میدادی عزیزم؟ مخصوصا ورزش لگنی؟

اپیدورال شدی یا نه

اون آمپول بگو چی بود زدنت خابت گرفت

اولین بار بود یکی تجربه زایمان میذاشت اینقدر کامل و جامع 🥹🥲 انشاالله ماهم به سلامتی زایمان کنیم🥲🥲🥲

عزیزم قدم نو رسیده مبارک باشه

سوال های مرتبط

مامان دلوین🐣🧚🏻‍♀️ مامان دلوین🐣🧚🏻‍♀️ ۵ ماهگی
«تجربه زایمان پارت ۴👣🤱💕»

بعد دخملی رو شیر دادم ماما گفت باید دستشویی بری و ادرار کنی رفتم دستشویی اومدم بیرون خون زیادی ازم می‌رفت و شیفت هم عوض شده دوباره منو بردن روی تخت و یه ماما جدید اومد شکمم رو فشار داد واون مامای دیگه معاینه میکرد خون زیادی دفع کردم
دوباره خوارکی بهم دادن و هر ۱۰دقیقه شکممو فشارمیدادن که ببینم خونریزی دارم یانه شاید ۱۵بار اومدن شکمم فشار دادن و خیلی دردناک بود
که دیگه ساعت ۱۶:۳۰ برای آخرین بار اومد شکممو فشار داد گفت خونریزی نداری حالا برو دستشویی کارمو انجام دادم
لباس پوشیدم ،دوباره اومد دید که خونریزی ندارم گفت
میتونید برید بخش ، ساعت ۱۷ اینا اومدم بیرون از زایشگاه و رفتم بخش
به خاطر این خونریزی کردم که دیر ادرار کردم وخون جمع شده بود خداروشکر رحمم جمع شده بود و بسته بود
این تجربه زایمان طبیعی من بود درست بود درد کشیدم و اذیت شدم اما این طبیعت زایمان طبیعیه و خداروشکر که من و دخملم الان حالمون خوبه
و نگاه کردن بهش جون میگیرم و دردام واقعا ارزش این فرشته کوچولو رو داشت 💕🧚🏻‍♀️
مامان الینا خانوم مامان الینا خانوم ۸ ماهگی
مامان هامین❤️ مامان هامین❤️ ۱۰ ماهگی
تا الانم دقیقا نمیدونم بی حس بودم یا بیهوش ولی هیچی از عمل نفهمیدم،،اومدم تو بخش،گفتن تا ۱۲ ساعت به کمر بخواب تکون نخور هیچی نخور،،تو اون ۱۲ ساعت بدترین کمر دردو گرفتم فقط دلم میخواست دو دیقه بشینیم با بدبختی گذشت و اومدن سوند و در اوردن گفتن نم نم بشین توی ۱۲ ساعتم دو سه بار اومدن شکممو فشار دادن من از درد داد میزنم ولی بغل دستیم م که سزارین بود اصلا دردی حس نمیکرد،،بعد ۱۲ ساعت اومدم بشینیم ازم لخته خون اومد هیچی دیگه نزاشتن بشینیم گفت بخواب بخواب خونریزی کردی لخته میاد،دوباره فشار داد با دست لخته خونو میکشید بیرون من فقط گریه میکردم داد میزدم ۱۲ ساعت شد ۲۰ ساعت و من فقط عذاب کشیدم بابت خونریزی فقطم میگفتن اگر بند نیاد باید بری اتاق عمل دوباره،،منم فقط میخواستم بشینیم از کمر درد صاف خوابیدن داشتم هلاک میشیدم،،بعد ۲۰ ساعت با بدبختی نشستم و یکم مایعات خوردم و با کلی گریه تونستم راه برم،،،خونریزیم دیگه از بین رفته بود و فقط خون ابه میومد ولی شکمم به شدت درد میکرد ک بخیه هام میسوختن ،،،اصلا زایمان خوبی نداشتم خیلی عذاب کشیدم بقیه هم اتاقیام سزارین بودن ولی انقدر راحت بودن من تو دو شبی که بستری بودم ده دیقه چشام بسته نشد که بتونم بخوابم
مامان نخود مامان نخود ۱۰ ماهگی
تجربه زایمان
من پریروز سونو بیوفیزیکال دادم تنفس نمره نگرفت بردم زایشگاه گفتن ان اس تی خوبه چیزی نیست ولی گفتم زنگ بزن دکترم زنگ زدن دکتر گفت براش تکرار سونو بنویسید بفرستید اینسری زد حرکت نمره نگرفت برگشتم زایشگاه دکتر گفت بستری کنید برا زایمان بستری شدم گفتن سزارین اصلا نداریم اختیاری قبول نمی‌کنیم
دیگه بستری شدم معاینه کردن کاملا بسته بود
سروم زدن و آمپول فشار نزدیک دوساعتی موندن نه درد داشتم نه باز شدم گفتن ببرن سزارین که من گفتم با دکتر شیفت عمل نمیشم با دکتر خودم عمل شدم و موقع زایمان متوجه بندناف دور گردن بچه شد
خلاصه ساعت سه و چهلدوپپنج دقیقه ظهر پسرم به دنیا اومد خداروشکرر و من تو اتاق عمل فقط گریه میکردم و خداروشکر میکردم
از سوند براتون بگم درد آنچنان بدی ندارد و یه لحظس
تو اتاق عمل هیچ دردی متوجه نمیشین من تا چهار پنج ساعت بعدش هم هیچ دردی نداشتم و بعد هم باز جای عمل درد نمی‌کرد به خاطر زیاد به پشت خوابیدن کمردرد خیلی شدیدی گرفتم و کمردرد اذیتم کرد که با اولین راه رفتن از بین رفت ولی خب بعدش درد جای عمل یه مقدار داشتم که با شیاف خوب بود قابل تحمل بود فقط یکم راه رفتن درد داره الان هم بیشتر سوزش جای عمل دارم تا درد
و از فشار دادن شکم بگم که شکم منو سه بار فشار دادن که یه بار تو اتاق عمل و دوبار تو‌ریکاوری که هرسه بار بی حس بودم و متوجه نشدم
همینا فعلا تو‌ ذهنم بود
مامان حنا مامان حنا ۳ ماهگی
#تجربه زایمان ۴
دیگه کم کم حس پاهام داشت برمیگشت ولی لرزکرده بودم اومدن پتو انداختن رومن خانم ها دیگه که زایمان کرده بودن کنارم بودن بچهاشونم کنارشون بود جز من از پرستارا پرسیدم بچه من کجاست گفتن بردن بخش نوزادان گفتم مشکلی داره گفتن نه تو بری بخش اونم میاریم دیگه ساعت ۲:۴۵من اومدن ببرن بخش دیگه دخترمم آوردن راستی پمپ درد هم برام گذاشتن
یک ساعت اولی که آوردن تو بخش دردی حس نمی‌کردم بعدش اومدن شکمم فشار دادن وااااااای که چقدر درد داشت مردم از درد گریه شدم ولی اصلا نمی‌تونستم تکون بخورم نینی هم آوردن که سیر بهش بدم ولی من دریغ از یک قطره شیر نداشتم هرچی پرستارا و اطرافیان تلاش کردن تا ۸شب هیچی نیومد ۸دکتر نوزادان اومد گفت برید شیر خشک نان یا اپتامیل بگیرید بدید بچه بخوره
خودمم دیگه از همون گفتن کم کم شروع کنم به مایعات خوردن اول هم یا انرژی زا بخورم یا اسپرسو
درد هام خیلی زیاد بود با وجود پمپ درد بهم هم گفتن خودشون پمپ جوری تنظیم کردن که کم کم وارد بدنم میشه و کلیدش نزنم که تا فردا برام بمونه منم قبول کردم ساعت۱۲شب هم اومدن سوند کشیدن که خیلی درد داشت یادم میاد مو به تنم نمی‌مونه بعدشم گفتن کم کم باید بشینی و بعدش بیایی از تخت پایین دیگه پرستارو شوهرم و مامانم بودن با کمک سه تاشون به هزار بدبختی و گریه و درد زیاااااااد اومد پایین ‌ولی خیییلی درد داشت که میگفتم دیگه غلط بکنم بخوام زایمان کنم چند قدمی راه رفتم برگشتم رو تخت خوابیدم ولی چون مایعات می‌خوردم و سرم بهم وصل بود دستشوییم می‌گرفت راهی هم نداشتم باید دوباره اون درد زیاااااااد تحمل میکردم و از تخت میومدم پایین
مامان نفس خانم🌰❤️🩷 مامان نفس خانم🌰❤️🩷 ۱۰ ماهگی
مامان جوجو مامان جوجو ۶ ماهگی
پارت ۲ زایمان طبیعی 🥲
همون ماما ساعت ۹ اومد آمپول فشارمو زد تا ۹ و ربع دردام کم کم خیلی خفیف شروع شد اولاش دردام هر ۱۰ دقیقه یکبار بود بعدش ساعت ۱۰ معاینه شدم یک سانت و نیم بودم و دردم هر ۵ دقیقه یکبار شد تا ساعت ۱۱ ۲ سانت شدم و دردام هر ۲ دقیقه یا ۳ دقیقه بود دیگه تا ساعت ۱۲ دردام اصلا مکثی نداشتن و اومدن معاینه کردن گفتن ۲ سانت تحت فشاره آمپول فشار خاموش کردن و گفتن دیگ از الان به بعد فقط دردای خودته ساعت یه ربع به ۲ بود ک بازم معاینه شدم البته درد شدید داشتم و ۳ سانت بودم دیگه دردام هی بیشتر می‌شد ساعت ۲ و ۴۰ دقیقه بود صداشون زدم گفتم من درخواست ماما همراه میخام دیگه تحمل این همه درد ندارم و بازم معاینه شدم ۵ سانت باز بودم ک گفتن هزینه الکی نده تا یه ساعت دیگه زایمان میکنی نصف راه اومدی و کیسه آبم رو ترکیدن واسم ولی بعد از هر معاینه من خونریزی داشتم
ساعت ۴ و نیم من احساس مدفوع داشتم میخواستم برم دستشویی ولی گفتن رو تخت کار خودتو بکن لگن درد شدید داشتم وقتی دردم میگربت تمام بدنم به لرزش میوفتاد بعد ساعت ۴ و ۴۵ دقیقه شب واسم گاز بی حسی آوردن ک بتونم درد تحمل کنم و معاینه شدم ۹ سانت بودم تو همین لحظه فهمیدن صدا قلب بچه ام اف کرده زود اکسیژن بهم وصل کردن و گفتن نفس عمیق بکش تا اینکه صدا قلب بچه ام درست شد
ادامه پارت بعدی🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️
مامان کیان مامان کیان ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت سه
چند‌دقیقه بعد اون انقباضام مرتب شد هر بار دردش بیشتر میشد اما قابل تحمل بود
ساعت هفت دردم دیگه بالا گرفت منم بی تجربه نمیدونستم حالا اولشه دکتر اومد بالا سرم گفتم خیلی درد دارم گفت طبیعیه داری زایمان میکنی😂
معاینم کرد گفت پیشرفتت خوب بوده ۴ سانتی منم گفتم هنوز چهار سانتم؟؟؟گفت اره منم دیگه واقعا فشار رو مثانه و کلیه اینام بود گفتم دستشویی دارم گفت سر بچس داره میاد پایین گفتم نه باید برم دستشویی دستگاه اینارو باز کردن سرمو قط کردن رفتم سرویس کلی ادرار داشتم خالی کردم دستشویی شماره دو هم با زور خالی کردم که سر زایمان کثیف کاری نشه
یهو تو سرویس انقباض بدی منو گرفت جیغ زدم دکتر اومد فوری کمکم کرد رفتم رو تخت همه چیو وصل کرد تا شد ساعت ۸ صبح دردام خیلیییییی شدت گرفته بود گریه میکردم دکتر اومد رو سرم گفت میخوای زایمان کنی الان وقت گریه کردن نیست کلی التماسش کردم گفتم خیلی درد دارم یه کاری بکن کلییی گریه و داد و بیداد معاینم کرد گفت عااالیه ۶ سانتی دید التماس میکنم یه مسکن زد تو سرمم و رفت....