۱۶ پاسخ

قربون امام رضا بشم اون ضامن همه ماست🥹🥹🥹🥹🥹

به این حالت میگن فلج خواب ، ک قدیمیا میگن بختک افتاده روت، کاملا آگاهی ب اطرافت ولی نمیتونی تکون بخوری

امام رضا حافظت هست نگران نباش. چه حس عجیبی تجربه کردی

صدقه بذار عزیزم بخدا توکل کن

قربون امام رضا برم بخدا تایپیکتو خوندم مو ب تنم سیخ شد اگه برنامه زندگی پس از زندگی رو نگاه کرده باشی اونا هم گفتن وقتی روح از بدنشون جدا شده وارد یه تونل شده ب نظرم شاید خدا بهت فرصت دوباره داده کاش هممون بتونیم باقی مونده عمرمون رو خوب بگذرونیم

قربون اماما رضا برم

ان شاءالله خیره عزیزم صدقه بده.بهش فکر نکن ذکر بگو تا خوابت ببره

تاحالا برام پیش نیومد ولی مو ب تنم سیخ شد اشکم بند نمیاد
قربون آقاجان برم ... پشت و پناهمونه ...جز اون از کی شفاعت بخوایم😭😭
صدقه بده چهارقل بخون
برای کسی ام نگو
انشالله خیره

قرآن بزار بالای سرت صدقه بنداز موقع خواب همیشه آیت کرسی وحمد وسه بار سوره توحید بخون توکل کن به خدا
با زبون اینارو میگفتی یا توذهنت میخواستی برام جالبه بدونم؟

جای خوابت روعوص کن جتمایه جایی سرکتاب بازکن شایدبرات نوشتن شباایه کرسی قران بالاسرت بزار

قبض روح شدی عزیزم من خیلی میشم

کامنتارو آدم میخونه خندش میگیره،عزیزم ن عزرائیل اومده سراغت ک از اماما کمک بخای ن جنبل جادو بوده، ینی تا حالا هیچکدوم این حالتی نشدید!! چیز خطرناکی نیست بخاطر استرس زیاده ولی چون خیلی ترسناکه آدم فک میکنه داره میمیره،من خیلی اینجوری میشدم قبلا(فلج خواب) حتی ایه الکرسی میخوندم ولی نمی‌تونستم لبامو درست تکون بدم مث همون فلج شدن، نگران نباش چیز خاصی نبوده، گوگل کن درموردش اطلاعات بگیر

بختک بوده منم همیشه اینجور میشم دیگه عادی شده برام

خدا خیلی دوست داره من تا الان ده باری اینجوری شدم قربون خدا برم من ❤

قدر بدون
تلنگره...

وای چ حس جالبی یاد برنامه زندگی پس از زندگی افتادم

سوال های مرتبط

مامان ترنم مامان ترنم ۳ سالگی
سلام خوبین میخوام راجبه مهد دخترم تایپیک بذارم چون خیلیا ازم پرسیدن من ب اندازه یک ماه پیش دخترم موندم دو سه روز داخل کلاس رفتم ولی بعدش گفتم فقط مخصوص بچه هاست اصلن صندلیش کوچیکه من نمیتونم بعدش رفتم سالن تا چندوز بعدش گفتم تو سالن گرمه میخوام برم تو اتاق مدیر خلاصه هرزگاهی بهم سرمیزد بغلش میگرفتم من هستم خلاصه خونه هم براش غصه میگفتم یا پیش پدرش بهش میگفتم خیلی قویه خیلی معلمشو دوست داره دخترم در کلاس نمیبست گریه میکرد منو نمیدید یا تو جمع بچه ها نمیرفت یه معلم فقط با سدنا بود یه روز یعنی بعد یک ماه خلاصه بیست دقیقه آخر رفتم تو حیاط کلاس تموم شد گفتن مامانت اومد دم در سریع اومد دم در بهش گفتم تو حواست نبود گاز روشن بود رفتم خاموش کنم تو حواست نبود من بهت گفتم بعدش تو راه برات آدامس خریدم کلی خوشحال منم کلی بهش اب وتاب دادم تو چقد قوی آفرین مثلن داشت بازی میکرد با گوشی حرف میزدم ب همه میگفتم من رفتم گاز خاموش کنم تنها بود تو مهد گریه نکرد کلی اعتماد بنفس کلی تشویق همین روند ادامه دادم الان خودش میره تو. کلاسش بدون من میمونه ب زور هم باید بیارمش اگ تعطیلات باشه گریه مهد داره بریم مهد واقعن صبوری کردم
مامان مهرسام و آیسان مامان مهرسام و آیسان ۳ سالگی
مامان محمدطاها و 👶🏻 مامان محمدطاها و 👶🏻 ۳ سالگی
تجربه تولد بچه دوم 😍

قسمت اول 😅
شب ۲۱ رمضون (سال ۹۹ بعد قرآن به سر خوابیدم خواب دیدم باردارم امسال همون ساعت درد زایمان اومد سراغم) که ۱۳ بدر هم بود تا ۳ صبح خوب بودم نشستم رو مبل جوشن کبیر خوندم و قرآن به سر و نماز و صلوات و ... ولی شانس آوردم غذا و ... میل نداشتم (چون قبل از عمل باید ۸ تا ۱۲ ساعت ناشتا باشی)
محمد طاها رو خوابوندم رفتم بخوابم یهو درد و انقباض اومد سراغم حس دستشویی داشتم ولی می رفتم خبری نبود و ...
تو برنامه گهواره هم همون لحظه دوتا خانم داشتن حرف می زدن که اینا علائم درد زایمان منم خوندم و قیافه ام شد 😵‍💫🤦🏻‍♀️
دیگه شوهرم گفت بیا محض اطمینان بریم بیمارستان
حالا من فقط دردم این بود اون لحظه هیچکس رو تهران نداشتم جز داداشم که سرکار بود (داروخانه کار می کنند) ‌تا محمد طاها رو بگیره
اون لحظه خودم مهم نبودم اول امیدم به خدا بود بعد پرستار ها دیگه با هزار استرس محمد طاها رو بردم دادم برادرم و باهم رفتن سرکار منم با شوهرم رفتم بیمارستان تا ده صبح چندین بار معاینه و ان اس تی و ... منم الکی می گفتم درد ندارم خوب شدم یه سرم و مسکن دیگه بزنید برم همون ۱۸ ام که دکترم گفته بیام چون مامان و مادرشوهر ام شهرستان هستند پسرم تنهاست و...
ولی فایده نداشت دردام بیشتر شد و اونا ماما بودن متوجه شدن دروغ میگم که درد ندارم 😅
ادامه کامنت اول لطفاً دو نفر لایک کنید بالا بمونه 🙏🏻🌺

پ.ن : عکس محمد حسین ولی گول نخورید خیییییلی ریزه میزه است تو عکس اینجوری افتاده