پارت 1

من تاریخ زایمانم به سنو ان تی ۲شهریور بود ولی هیچ دردی نداشتم
دیگه جمعه ۲شهریور رسید و من بدون هیچ علائمی رفتم بیمارستان واسه نوارقلب
ازم نوار گرفتن خوب بود معاینه ام کردن گفتن دوسانتی دیگه بستریم نکردن گفتن برو تا ۴۱هفته وقت داری
روز بعدش شنبه ۳ شهریور صبح که پاشدم رفتم سرویس یه لک دیدم ولی هنوزم هیچ دردی نداشتم ساعتای دوازده ظهر بود که یه دردی دقیقا مثه پریودی بود زیردلم هی میگرفت هی ول میکرد ولی نرفتم بیمارستان موندم دردام شدید بشه ساعت هشت شب شد و من دردام همونجور بود از اونجایی که مامانم خیلی ترسو و استرسیه گف بریم بیمارستان یه نوار ازت بگیرین ک من خاطرجمع بشم
و ما راهی بیمارستان شدیم اول معاینه ام کردن هنوز دوسانت بودم گفتن برو واسه نوارقلب ، دیگه دراز کشیدم اولش همه چی خوب بود تا اینکه دیدم پرستارا باهم پچ پچ میکنن رفتن دکترو صدا زدن وقتی دکتر اومد گفت قلبش نامنظم میزنه کارای بستری رو انجام بدین

۰ پاسخ

مقالات مرتبط

علت رشد نکردن کودک
علت رشد نکردن کودک چیست؟
آموزش خواب به کودکان
آموزش خواب به کودکان بدون گریه در سنین مختلف
بیماری ام اس چگونه شروع می شود
بیماری ام اس چگونه شروع میشود؟ | علت و علائم بیماری ام اس(...
مراقبت از کودک مبتلا به سرخک
مراقبت از کودک مبتلا به سرخک

سوال های مرتبط

مامان نیلا مامان نیلا ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۱
روز ۴ شنبه بود ۳ بهمن ماه درد های زیادی داشتم دردم اونقدر زیاد بود که شب از درد پریدم و خوابم نمی برد تا صبح نشستم نرفتم بیمارستان صبح ساعت ۷و نیم رفتم بیمارستان ۴۰ هفته بودم گفتم درد دارم و ازم نوار قلب گرفتن ۳ بار گفت یکم مشکل داره نوار قلب بزار معاینه ات کنم معاینه کرد یک سانت بود گفت طبیعیه ولی چون نوار قلب یکم مشکل داشت برو سنو رفتم سنو گفت آب دور جنین نیست و بدون آب هست جوری جواب سنو رو نوشت که بستری کنن منو منم نشون بیمارستان دادم منو بستری کردن
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان مهدا👼 مامان مهدا👼 ۲ ماهگی
سلام مامان گلیا..بعد از یه هفته اومدم با تجربه زایمانم..
من ۲۴ ام آذر معاینه شدم پیش ماماهمراهم با دهانه رحم ضخیم و دوفینگر..
از۲۵ ام بعداز ظهر حرکتای گل دخترم کم و ضعیف شده بود و من منتظر موندم تا فردا صبحش که برم بیمارستان و ان اس تی بدم،،هیچ انقباض و دردی هم نداشتم،خلاصه صبح روز ۲۶ ام رفتم بیمارستان شهدا که نزدیک خونمون بود و با توجه به اینکه متفورمینی بودم و ۳۸هفته و ۴روز شده بودم گفتم میخوام ان اس تی بدم،گفتن به چه علت،منم علتشو گفتم و سریع فرستادنم بلوک زایمان،اونجا بلافاصله معاینه کردن و گفتن دوسانتی و باید بستری بشی چون احتمال داره بچه خفه بشه تو دوهفته آخر..منم که ترس کل وجودمو گرفته بود زنگ زدم به ماماهمراهم و گفتم اینجا دارن برام تشکیل پرونده میدن و میگن باید بستری بشی،ایشونم با توجه به اینکه میخواستم گلپایگانی زایمان کنم گفتن با رضایت شخصیت از بیمارستان بیا بیرون و برو گلپایگانی ان اس تی بده، ماهم راهی گلپایگانی شدیم و اونجا ازم نوار قلب جنین گرفتن و باتوجه به کاهش حرکت جنین دستور بستری دادن تا زایمان کنم،،،خیلی برام سخت بود که با دهانه رحم دو سانت و بدون درد و انقباض مجبور بودم به روش القایی زایمان کنم اونم طبیعی..خلاصه از ساعت ۲ بعدازظهر با سرم فشار دردام شروع شد و تا ۱۰ و نیم شب تو دوسانت گیر کرده بودم😓
مامان دخترم یکدونم مامان دخترم یکدونم ۴ ماهگی
فردا رفتم دکتر اونجا فشارمو گرفتن گفتن ۱۵ باید بستری شی تاساعت ۶وایسادم تا تخت بدن چون شلوغ بود بعد بستری شدم فرداش بهم ختم دادن رفتم زایشگاه با آمپول فشار بچه بدنیا بیاد روز اول هیچ پیشرفتی نبود روز دوم ۱سانت شدم درست پنجشنبه بود ساعت ۵ونیم حس کردم یه درد ریزی بود اومد رفت کیسه ابم پاره شد معاینه کردن گفتن کیسه ابته ولی هنوز ۱سانتی درد داشت منو می‌کشت ولی پیشرفتی نبود فرداش جمعه ۱۸ابان معاینه کردن گفتن ۲ونیم سانت شده ولی تا ۱ظهر فول شد طبیعی اگه نشد سزارین تا ۱درد شدید داشتم ولی همون دونیم مونده بودم که آخرسر فرستادنم سزارین ...سزارین برای من هیچ دردی نداشت بعدش راحت بلندشدم حرکت کردم
مامان امیرعلی👩‍👦 مامان امیرعلی👩‍👦 ۲ ماهگی
پارت 2

تا اینکه شبش ساعت ۲ دیدم همش شلوارم خیس میشه
یچیزایی قبلن شنیده بودم ک ماهای اخر بی اختیاری ادرار ممکنه داشته باشیم
اول زیاد جدی نگرفتمش تا اینکه هی شلوار عوض میکردم و بعد ۵ دیقه تا زانوهام خیس میشد و هیچ بویی هم نمیداد دیگه متوجه شدم ک کیسه ابه
زنگ زدم مامانم(مامانم شهرستانه و تا مشهد ۶ ساعت راهه)گفتم اینجوریه و مامانم گف پس برو بیمارستان ک خطرناک نباشه
وسایلای خودمو نینی رو جمع کردم و رفتم حموم و ساعت ۳ و نیم بود ک از خونه راه افتادیم رفتیم بیمارستان
(بیمارستان امام حسین رفتم)
وقتی رسیدم رفتم معاینه و گفتن ک هم کیسه ابت پاره شده و هم سه سانت دهانه رحم بازه ولی من هیچ دردی نداشتم
گف برین پذیرش وکارای بستری رو انجام بدین چون کیسه ابت پارس باید بستریت کنیم ک حواسمون باشه
بعدشم ک ی ساک لباس گرفتیم از خود بیمارستان
و گف کامل لخت شو و یدونه مانتو بود گف فقط اینو تنت کن
مامان مهدیار مامان مهدیار ۳ ماهگی
پارت ۴
دیگه شوهرم رسید بیمارستان با هم رفتیم زایشگاه کارارو انجام دادن و خیلی زود تموم شد😍از شوهری خداحافظی کردمو رفتم تو زایشگاه
ساعت دو بستریم کردن بدون درد دیگه
ساعتای ۴ اینا اومدن سون وصل کردن گفتن تا دهانه رحمت باز شه
تا وقتی که سون وصل بود همش درد میگرفت و ول می‌کرد
تا رفتم سرویس که سون افتاد از واژنم😁اومدن معاینه گفتن ۳زسانتی
میخواستن آمپول فشار بزنن که گفتن پیشرفتت خوبه نیاز نیست
فقط به آمپول به پام زدن گفتن مسکنه۰😐دیگه تا ساعتای ۱۱ اینا اینا درد نداشتم از ترس اینکه هی نیان معاینه کنن ساعت هفت خوابیدم تا ۱۱🤣
بعدش باز اومدن معاینه شده بود ۴ یا ۵ سانت
دیگه حالت تهوع هم بهم دست داده بود تا ساعت دو درد داشتم اما کم بود
دیگه گلاب بع روتون بالا می‌آوردم 🤮
ساعت دو دیگه دردام شروع شد
هی کمرم می‌گرفت و شکمم باز ول می‌کرد تا ساعت ۳ونیم ایناربود فک کنم که کیسه آبم پاره شد دردام هم شدید شده بوداصلا طاقت نداشتم
باز اومدن معاینه گفت کیسه آب ندارهدیگه همش معاینه تا فول شدم
میگفت زور بزن منم زور میزدم و جیغ دکتر میگفت زور له پایین بزن
نه به حنجرت😂
گفتم نمیتونم خوب دیگه به بدبختی زور زدم تا بردنم اتاق زایمان یکی دو تا زور قوی و مهدیار جونم به دنیا اومد ساعت ۵ و ۱۰ دقیقه صبح


از بس درد داشتم اصلا پسرمو نگاه نکردم😔😔
دکتره گفت یه زور دیگه بده تا جفت و بکشم و اونم کخ کشیده شد دیگه شروع کرد به بخیه زدن تا ۶ طول کشید از لحظه ای که دردام شروع شد به قدری لرز افتاده بود جونم که مثل درخت میلرزیدم
تا وقتی که تموم شودمو پسر خوشگلم آوردن پیشم خدا خیرش بده دکتر اومد روم پتو انداخت و بخاری آورد واسم تا گرم شدم🥰
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان آراد🫀🐣 مامان آراد🫀🐣 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت اول
من ۳۸هفته و ۶ روز رفتم برای معاینه دوسانت و نیم دهانه رحمم باز شده بود و سر بچه وارد لگن شده بود دهانه رحمم هم خوب نرم شده بود
ماما همراهم برام معاینه تحریکی انجام داد گفت شاید خونریزی بعدش داشته باشی یا از امشب به بعد دردات شروع بشه
اما من‌نه خونریزی داشتم‌نه دردام شروع شد
همینجوری ورزش هارو انجام دادم تا ۴۰ هفته و ۱ روز اما هنوزم هیچ دردی نداشتم
ماماهمراهم گفت چونکه از ۴۰ هفته به بعد امکان داره جنین مدفوع کنه بیا معاینه شو اگه شرایطش داشتی بستری شی برای زایمان ..
دیگه من روز شنبه ۱۴۰۳/۹/۱۰ ساعت ۸ صبح رفتم بیمارستان معاینه شدم دهانه رحمم ۴ سانت باز شده بود آن اس تی هم گرفت خوب بود با دکتر صحبت کرد گفت اگه میخوای میتونی بستری شی دیگه منم قبول کردم و کارای بستری و انجام داد
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان نیلا مامان نیلا ۱ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۳
هر دفعه یه پرستار میومد و معاینه ام میکرد یکی میگفت یک سانت یکی می گفت یک ونیم دومین آمپول فشار رو هم وصل کردن شب شده بود و درد هام یکم بیشتر شده بود و باز هی میومدن معاینه میکردن یکی باز گفت یک سانت اصلا تا الان فرقی نداشته کلا نا آمید شده بودم و هی خدا خدا میکردم همه اونایی که تو بیمارستان بودن زایمان کرده بودن ولی من هنوز تو بیمارستان بودم تا صبح صبح بازم اومدن ۳ ومین آمپول فشار رو زدن دیگه داشت دردام زیاد میشد اومدن معاینه گفت ۳ سانتی بباز یکی دیگه اومد گفت دو سانت مامانم عصبی شد گفت مگه ما مسخره شما هستیم یکی میگه دو یکی میگه سه هرکی میاد یه حرفی میزنه مگه مسخره بازیه
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان آراد👼🏻💙 مامان آراد👼🏻💙 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت چهارم
خب بعدش رفتم داخل معاینه برام انجام داد هنوز دو سانت بودم😵‍💫
انقد دردام زیاد شده بود دریغ از یه سانت پیشرفت😑
گفت برو یه ساعتی پیاده روی کن بعدش بیا تا ان شاالله کمکت کنیم امروز فارغ بشی هم خوشحال بودم و هم نمیدونستم چی در انتظارمه🤦🏻‍♀️
دردامم زیاد بود که دستمو گرفته بودم به میله راهرو بیمارستان میله بیمارستان از جا افتاد زمین😂😂🤦🏻‍♀️
بعدش اومدیم بیرون از بیمارستان بنده خدا مادرشوهرم کسی نبود بیارتش بیمارستان منم یه ساعت وقت داشتم همسرم گفت خب تو این تایم بریم دنبال مامانم منم گفتم بریم ساعتای ۱۲ بود رفتیم و تو ماشین دردام خیلی زیاد تر شده بود به حدی که به خودم میپیچیدم به ساعت که نگاه میکردم دیگه دردام شده بود هر ۳ ۴ دقیقه دیگه ساعتای ۱۲ و نیم بود به همسرم گفتم بریم بیمارستان دیگه نمیتونم تحمل کنم رفتیم و من دوباره رفتم تو اتاق معاینه،اون روز از شانس من مامای همراهم شیفت بود و بچه ها رو خودش به دنیا میاورد از ساعت ۱ تو اتاق معاینه بودم و هی میکفتم مامای همراهمو صدا بزنید بیاد میگفتن میاد و نمیومد چون در حال انجام زایمان بود
خلاصه من خودم تنها اونجا بودم و با دردام😵‍💫 اصلا روی تخت نمیتونستم دراز بکشم و همش ایستاده کمرمو تکون میدادم و نفس عمیق میکشدم بیار بشین بیار پاشو تا ساعت رسید به ۲ دیگه ماما همراهم اومد و معاینه کرد کفت حالا رو به ۳ سانتی🤦🏻‍♀️ با خودم گفتم انقد دارم درد میکشم و اصلا پیشرفت خوبی ندارم اما خود ماما میگفت وضعیتت خوبه
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان آراد🫀🐣 مامان آراد🫀🐣 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت دوم
بعد دیگه لباسای بیمارستان رو پوشیدم و برام سرم وصل کردن رفتم اتاق زایمان اولش خیلی سرحال و خوشحال بودم چون هیچ دردی نداشتم میگفتم زایمانم خیلی راحت و خوبه 😂 نیم ساعتی داخل اتاق زایمان ورزش کردم و
روی تخت خوابیدم تا ساعت ۱:۳۰ ظهر بعد بلند شدم ورزش هارو شروع کردم
باز نیم ساعتی ورزش کردم بعدش غذامو خوردم تا ساعت شد ۲:۳۰ کیسه آبم رو پاره کردن بعدش دوباره بلند شدم‌ورزش کردم حالم خوب بود دردی نداشتم تا ساعت ۵ عصر شد دیگه. کم کم درد داشتم رفتم حموم و زیر دوش آب گرم خیلی خوب بود دردمو خیلی کم میکرد
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان کارن مامان کارن ۱ ماهگی
بعد از ۲۲روز گفتم بیام منم تجربه زایمانم رو بگم
چون من ۴۰هفته رو تموم کرده بودم و هیچ دردی نداشتم شنبه۶بهمن رفتم که دکتر برام معاینه تحریکی انجام بده اما بعد از معاینه تحریکی هم دردام شروع نشد فقط یکم لکه بینی داشتم دوشنبه۸بهمن صبح به دکترم زنگ زدم گفتم هنوز لکه بینیم قطع نشده گفت شب برو بیمارستان بستری شو که با آمپول فشار زایمان کنی
عصر ساعت شیش و نیم رفتم بیمارستان معاینم کرد گفت یک سانتی و احتمالا تا فردا شب طول می‌کشه تا زایمان کنی
کارای بستریمو انجام دادن و وارد زایشگاه شدم نوار قلب از بچه گرفتن حدود یک ساعت و نیم و گفتن ضربان قلب بچه نامنظم شده و باید سزارین اورژانسی بشی
سریع شوند برام وصل کردن که درد نداشت فقط سوزش داشت و منو بردن اتاق عمل و ساعت ۹و۵۵دقیقه پسرم بدنیا اومد
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان نی نی مامان نی نی ۲ ماهگی
پارت2
دیگه رفتم دراز کشیدم گفتم نمیشه معاینه نکنید من نرفتم زایمان طبیعی که این چیزارو نکشم گفتن نه باید ببینیم دهانه رحمت چقدر باز شده میتونیم صبرکنیم دکترت بیاد یا نه اورژانسی عملت کنیم که معاینه کرد منم باوجود اون دردایی که مثل پریودی بود میگرفت و ول میکرد معاینش برام دردناک بود که معاینه کرد و گفت یک سانتی میتونیم صبر کنیم ولی کیسه ابت نشتی داره دیگه ان استی وصل کردن بهم که ضربان قلب بچه و چک کنن دیگه زنگ زدن به دکترم و دکترمم گفت من تا ساعت ۴ میتونم بیام منم ساعت یک و نیم ظهر بود که رسیده بودم بیمارستان مجبور بودم یه دو سه ساعتی اون درد و تحمل کنم مثلا سزارین انتخاب کردم ک درد نکشم ک اخرم درد طبیعی کشیدم منم هی خوابم میبرد باز یهو درد میگرفت میپریدم دستامو مشت میکردم فشار میدادم تا اون درد کوفتی تموم بشه دردش بیشتر از درد پریودی ولی دقیقا همون نوع درد ولی خیلی بیشتر بعد در حد سه دقیقه میگرفت ول میکرد انگار نه انگار تا یک ربع بعد دیگه داشت فاصله دردام کوتاه میشد و تایمش طولانی تر منم تو یه اناق تنها نه گوشی همراهم بود نه چیزی مادرم و همسرمم پشت دره اتاق زایمان بودن...
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان نی نی مامان نی نی ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی2
نوزدهم صبح ساعت 6 رفتیم بیمارستان و تا 7 کارای بستری انجام شد و رفتم زایشگاه تا ساعت 9 ازم ان اس تی میگرفتن و معاینه کردن گفتن 2 سانتی و لگنت خیلی عالیه و این حرفا بماند ک معاینه ها برا من واقعا یه کابوس وحشتنااااک بود انقدر ک درد داشتم ساعتای 9 صبح یه ریزه قرص ک فک کنم ده تیکش کرده بودن دادن بهم و گذاشتم زیر زبونم گفتن کم کم دردات شروع میشه بعد دوباره ان اس تی گذاشتن ک داشت درد و انقباض و نشون میداد ولی من خیلی کم حس میکردم از دردای پریود خیلی خیلی کمتر اون معطلی ک هیچکاری هم نداشتم بیشتر کلافم میکرد تا ساعتای 1 ظهر ک دوباره یه تیکه قرص دیگه بهم دادن و ازون ب بعد دیگه دردام شروع شد اولش کم بود ک رو تخت اوکی بودم بعد هی داشت بیشتر میشد ک دیگه بلند شدم و فقط نفس عمیق میکشیدم و ورزش میکردم و با همینا خودم و اروم مبکردم تا ساعتای 4 ک اومدن معاینه کردن گفتن 3 سانتی و الان میان ک بهت اپیدورال بزنن (من از قبل هماهنگ کرده بودم) گفتم هنوز خوبم و میتونم تحمل کنم ولی گفتن مشکلی نیست دیگ میتونی بگیری اینم بگم تو این فاصله تخت روبرویی من دو نفر بودن ک قبل من اپیدورال گرفتن و من تمام مراحلشو دیدم یکم استرسم کم شد (اونجا فهمیدم کیفیت امپول های بی حسی و اینکه دکتری ک تزریق میکنه چقد ماهر باشه رو عوارض بعدش خیلی تاثیر داره پس حواستون باشه حتما بیمارستان خوب برید ک دکتر خوبم داشته باشه) خلاصه دکتر ک آقا هم بود اومد و من اماده شدم و اپیدورال و زدن ک بدون درد نبود اما قابل تحمل فقط همینکه حس میکردم سوزن لای مهره های کمرم در حرکته خیلی عذاب بود بعد ک تموم شد دراز کشیدم و بعد ده دقیقه کم کم بی حس شدم و پاهامم کرخت شد
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان آراد❤️ مامان آراد❤️ ۱ ماهگی
سلااام من اومدم بعد از ۱۳ روز....
تجربه زایمان طبیعی
من از ساعت ۱۲ شب دردام دیگه داشتن منظم میشدن قابل تحمل بودن و مثله یه گرفتگی ساده بودن تا ساعت ۴ بعداز اون شدتش بیشتر که فهمیدم دیگه موقعشه ورزش کردم با توپ تا ساعت ۶ که شوهرمو بیدارم کردم صبحونه خوردیم مردد بودم ک برم بیمارستان یا نه که شوهرم گفت بریم شاید بستری شدی ساعت ۷ رفتیم بیمارستان قدس اورژانس زایمان گفت بخواب معاینه ات کنم دکتر قبلا گفت ک یک سانتم توحین معاینه کیسه ابم پاره شد ک اب گرم بین پاهام حس کردم ماما گفت کیسه ابت خونه پاره بوده ولی من هیچ نشتی نداشتم خلاصه بستریم کردن با دوسانت رفتم طبقه بالا بلوک زایمان لباسم ک عوض کردم برام سرم فشار زدن از همون اول دردام هی
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان راܥ‌‌ࡐ‌ࡅ࡙ࡍ߭🩵 مامان راܥ‌‌ࡐ‌ࡅ࡙ࡍ߭🩵 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت2️⃣
البته نا گفته نماند من از ۳۸ هفته یک سانت باز بودم
و سه روز قبل از اینکه دردام شروع بشه رفتم معاینه تحریکی و در حد ۱۰ دیقه برام ماساژ دهانه رحم انجام داد ولی هنوز همون ۱ سانت بودم و پیشرفتی نکرده بودم..😐
خلاصه ک ساعت ۹ونیم رسیدیم بیمارستان اول ان اس تی گرفتن گفتن خوبه بعد معاینه ام کرد ۱ سانت و نیم بودم 🥺
گفت چون زایمان اولته تا ۳ سانت نشی بستریت نمیکنیم
ولی چون من ۴۰ هفته‌ بودم گفت میتونی با رضایت خودت و همسرت توی بخش بستری بشی تا فردا از طرف بیمارستان ازت سونو بگیرن و اگه مشکلی نداشتی مرخص بشی
منم از خدام بود ک بستری بشم🤣💃💃
دیگه شوهرم کارای بستری رو انجام داد و ساعت ۱۱ شب بود ک رفتم بستری شدم 🥲
با اینکه درد داشتم یه یک‌ساعتی خوابیدم ولی هعی بیدار میشدم از درد و دوباره خوابم می‌برد
دیگه از ساعت ۲ شب ب بعد دردهای خیلی بدی اومد سراغم😵‍💫
اونجا بود ک داشتم ب غلط کردن می افتادم ولی نمیدونستم ک این دردها در مقابل اون درد های اصلی هیچ و پوچ هستن😂
دیگه ساعت ۵ صبح یه پرستار اومد معاینم کرد گفت ۲سانت و نیمی منم تو باسنم عروسی شد از خوشحالی 💃🤣
گفت هروقت رسیدی ب ۳ سانت میفرستم تو بخش زایشگاه منم انرژی گرفتم از این حرفش و وقتی دردام می‌گرفت اسکات میزدم ولی با سختیییی🥲
از اول سالن تا آخرش ۱۰ باااار رفتم و اومدم تند تند مثل پیاده روی و شد ساعت ۶ونیم و خیلی دردام ببشتر شد اومد معاینه کرد گفت ۳ سانت شدی بلند شو بریم بخش زایشگاه 😍
واییییی خدا اینقدر میترسیدم ک نگو😭
دیگه مامانم تا وسایل هامونو تو اتاق جمع کرد و پرونده تشکیل دادیم شد ساعت ۷ و رفتیم تو زایشگاه....
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان آرتین💙 مامان آرتین💙 ۳ ماهگی
... خلاصه تا ساعت 10... 11 دردام شروع شد قبلشم نوار قلب وصلم بود مامام گف الان نوار انقباض نشون میده درد نداری گفتم نه واقعا درد نداشتم تا ساعت ده یازده شب دردام شروع شد مثل درد پریودی کم بود اولش میگرفت و ول میگرد اوج دردام ساعت دو سه شب بود میخاستم داد نزنم نمیشد ب ماما گفتم خیلی درد دارم گف دیگه باید تخمل کنی ولی برات گاز بی دردی میارم اونو ک اورد نفس کشیدم گیجم میکرد خیلی انگاز تو خواب و بیداری بودم راستس یادم رف بگم قبل اینکه دردام شروع بشه بهم یه سوند وصل کردن اون سوند مال دستشویی نبود اون تو دهانه رحم باد میکرد و کمک میکرد دهانه رحم باز شه یهم گف اگ وصل نکنی تا فردا ظهرم زایمان نمیکنیااا گفتم باشه وصل کنین اونو ک زد دردام شروع شد...
مشاهده ۳ پاسخ دیگر