پارت دوم دکتری که زیر نظرش بودم بهم گفت بخاطر مرده زایی که داشتی تا ۳۹ هفته ختم بارداری داده میشه وبهم گفت اگر تا ۱۴ هفت زایمان نکردی بستریت میکنیم همش استرس داشتم واز آمپول فشار میترسیدم آخر سر ۳۷ هفته و ۵ روز دقیقا روزی که دیگه همه چی رو سپردم بخدا وگفتم دیگه هر وقت خواست بیاد بیاد دیگه اصرار نمیکنم گفتم خدایا هر چی خودت بخوای بیرون بودم دم غروب برگشتیم داخل خونه رفتم دستشویی بعد از اینکه خارج شدم احساس کردم یکم آب گرم ازم ریخت یکم راه رفتم دوباره همینطوری شد من چون حالم بد بود که تو پارت اول گفتم خونه آقام بودم بلکه روحیم درست بشه که اصلا نشد اومدم به مامانم گفتم قضیه اینطوریه صورت مامانم از این رو به اون رو شد استرس گرفت بیشتر از خودم دیگه مامانم گفت فقط بزار شام پدرت وداداشت رو بدم بعدش میبرمت بیمارستان چک کنی اینجا من میترسیدم برم کیسه آب نباشه بعد همه فهمیدن یجورایی خجالت میکشیدم مامانم گفت زنگ بزن به شوهرت ومادر شوهرت خبر بده دیگه چون بدون درد داشتم میرفتم کلش خوشکل کردم تا آماده شدم اینا اومدن دنبالمون ورفتیم مدارکمو دادم به پرستار شیفت وخودم دراز کشیدم روتخت برا معاینه وقتی مدارکو دید فهمید قرار داد دارم ماما دزفول خودم بهشون نگفتم چون دوست داشتم شهر خودمون زایمان کنم گفتم بلکه بگیرنم که دیگه مجبور نشم برم یه شهر دیگه

۲ پاسخ

مبارک باشه

خب🥺🥺🥺

سوال های مرتبط

مامان هدیه جوونم😍 مامان هدیه جوونم😍 روزهای ابتدایی تولد
خب بریم سراغ تجربه زایمان طبیعی پارت یک...
من از 37 هفته تمام درد پریودی داشتم ولی نه دردم زیاد میشد نه بند میومد بچم هم همش خودشو سفت میکرد ولی تکون میخورد تکوناش خوب بود نگران شدم رفتم زایشگاه ماما معاینه کرد فقط یه انگشت باز بودم 🥲 ولی درد داشتم گفت این درد زایمانه ولی اینجا نمون و برو خونه شدیدتر شد بیا نوار قلب بچمو گرفت فرستاد سووو خلاصه همه چی خوب بودن منم گفتم باشه اومدم خونه و تا دوهفته همون دردارو کشیدم و گفتم حتما طبیعیه دیگه تا شد شنبه همین هفته صبح از خواب بیدار شدم سرم درد میکرد توجهی نکردم تا دوشنبه صبر کردم صبح دوشنبه که بیدار شدم داشتم میرفتم سرویس که یه ابی ازم خارج شد تا پایین پاهام به مامانم گفتم مامان من اینجوری شدم نکنه کیسه آب باشه مامانم گفت نه اگه بود که بند نمیشد دیگه یکسره میریخت... دیدم نه بابا درد سر هم نمیره دستگاه فشار رو آبجیم آورد و فشارمو گرفت که یکم بالا بود ترسیدم رفتم زایشگاه ماما سوالای لازم رو پرسید و فهمید که من بعد هفده سال حامله شدم وقبلا قرص مصرف میکردم چون تشنج میکردم همه چیو چک کرد فشارمو نگاه کرد 12 رو 9 بود گفت توکه همیشه فشارت از 9 بالاتر نرفته یکمی برات خطرناکه و چون سردرد داری باید زنگ بزنم به دکتر زنگ زد به دکتر بهش شرح حال منو داد دکتر گفت الان خودم میام اومد سوالای لازم رو ازم پرسید و خلاصه یه چکاپ کرد و گفت باید بستری شی و ختم بارداری بدیم چون سردرد داری و فشارت یکمی بالاس هم واس خودت خطرناکه هم برا بچه گفتم با آمپول فشار گفت آره مجبوریم گفتم باشه
مامان میلاد مامان میلاد ۴ ماهگی
پارت ۱ تجربه زایمان
۱۱بود که ساعت ۱۱ از خواب پاشدم دیدم امروز حالم خیلی خراب تر از بقیه روزاست ترشحات یکم بیشتر از قبل شک کرده بودم ولی جدی نگرفتم دیگه یکم دراز کشیدن رفتم نهار درست کردم و خوردم یکم دراز کشیدم دیگه حالم بهم میخوره بالا آوردم یه حسی بهم گفت انگار میخوای زایمان کنی دیگه رفتم شربت درست کردم خوردم یکم حالم جا اومد که شوهرم زنگ‌زد گفت دارم نهار میام خونه منم نهارشو آماده گرفتم وسایل پسرمو هم مرتب کردم تختشو هم مرتب کردم تا اینکه پاشدم مایع زیاد ازم افتاد دیگه فهمیدم جدی کیسه آبم سوراخ بود🥲تند تند لباسامو آماده کردم رفتم حموم کردم خودمو تمیز کردم زنگ‌مادرشوهرم کردم گفت الان میام تا اومدن خودم آماده شدم ارایش کردم موهامو اتو کردم😂الان که فکر میکنم چه دغدغه داشتم 🤕
دیگه ساعت ۵و نیم از خونه زدیم بیرون رفتیم یه شهر دیگه تا رسیدیم ۶ و نیم شد داخل زایشگاه شدم من قرار بود سزارین بشم چهارشنبه نوبت داشتم ولی دوشنبه کیسه آبم سوراخ شد رفتم اتاق معاینه معاینه شدم گفتن ۲ سانت بازی دیگه اینجا مادرشوهر افریتم پرونده برام درست کد ول کرد رفت خدا نابودش کنه میدونست ترس از زایمان دارم 🥲
مامان علی و فاطمه🩷🩵 مامان علی و فاطمه🩷🩵 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی موخواید 🤪
به نام خدا
اونایی که جز دوستامن میدونن که من چقدر بی طاقت بودم واسه اینکه زایمان کنم‌ ازون روزی که متوجه شدم دیگه بند ناف دور گردن فاطمه جانم نیست دکتر بهم گفت دیگه پیاده روی کن از روزی یک ساعت تا سه ساعت بهم ۲۰ تا شیافم داد که هر شب بزارم
بهمم گفت شربت زعفرون بخور که نخوردم ولی گفت خاکشیر و کاسنی بخور اونارو هر روز یه لیوان یا دولیوان میخوردم این اوخرم زعفرون میریختم توش و یا علی مدد
به تجویز خودمم دوتا کمپوت آناناس خوردم و رابطه بدون جلوگیری ام در حده ۴یا۵ بار داشتم
دوش میگیرفتم و زیر دوش یه ده تایی اسکات میزدم کل کارایی که این مدت کردم اینا بود به علاوه پیاده روی روزانه که خیلی خوبه
یه بار که حرکات نی نی کم شده بود رفتم بیمارستا نوار دادم خوب بود معاینم کرد حدودا دوسانت بودم که گفت کم کم دیگه دردات شروع میشه اومدم خونه دیگه هر چی درد داشتم با معاینه دیگه کلا برطرف شد هیچی دردی نداشتم چند روز گذشت دیگه طاقتم تموم شده بود پیش دکتر خودمم نرفته بودم برا معاینه دیگه گفتم بزار برم بهش یه رویی بندازم ببینم بهم ختم بارداری میده دیگه رفتم مطب تا دیدم گفت تو هنو نزاییدی قربونت اون دلت منم شروع کردم به اه و ناله که خسته شدم بریدم دیگه نمیتونم بهش گفتم رفتم بیمارستان معاینه شدم گفته دوسانتی ولی هیچ دردی ندارم که مربوط به زایمان باشه
گفت برو بخواب تا بیام تحریکت کنم رفتم لباسم و دربیارم دیگه دیدم اع لباس زیرم به اندازه یه انگشت اشاره دایره ای شکل خیسه دیگه گفتم احتمالا ترشحه
دیگه اومد معاینه کرد و گفت سه سانتی و بعدش تحریکی انجام داد و گفت بلند شو دیگه پوشیدم و رفتم بیرون گفتم دیگه نمیتونم میخوام زودتر دنیا بیاد خیلی اذیتم
مامان هامین مامان هامین ۷ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
۳۸ هفته بودم روز جمعه ۲۶ ۱۲ قرار بود شنبه صبح برم پیش دکترم و تعیین کنه که طبیعی زایمان کنم یا سزارین ساعت ۸ صبح بود که احساس کردم نزدیک یه دیوان آب ازم خارج شد مامانم اینا هم رفته بودن شهرستان نمی‌خواستم نگرانشون کنم به شوهرم گفتم فکر کردم که کیسه آبمه زود رفتم حموم یه دوش گرفتم تا شوهرم اومد عد رفتیم نزدیک‌ترین بیمارستان ساعت ۹:۱۰ بود که ازم تست کیسه آب گرفتن ماما گفت که کیسه آبت پاره شده و هر کاری کردم که بستری نشم و بریم جای دیگه قبول نکردن و گفتن که برای ما مسئولیت داره بستریم کردن برای زایمان طبیعی ساعت ۱۰ صبح بود که بهم آمپول فشار زدن تا غروب که ساعت ۵ بود دکتر اومد و وقتی تستو دید گفت که کیسه آبت پاره نشده تستت منفیه بودم من باز تلاش کردم که از این بیمارستان برم چون چیزای خوبی در موردش نشنیده بودم اما دکتر گفت که آمپول فشارو زدیم الان ۳۸ هفته‌ای و بچه کامله باید زایمان کنی تا اون زمان دو تا آمپول فشار به من زده بودن ولی من هیچ دردی نداشتم
مامان mehrab مامان mehrab ۳ ماهگی
پارت دوم
خب من یکشنبه عصر بود که از دکتر اومدم و کلی استرس داشتم به خاطر این دفع زیاد پروتئین و باید تا چهارشنبه صبر میکردم برا دکتری که دکترم معرفی کرده بود ۲شنبه ۳شنبه هم هم تعطیل بود من دیگه از اسنپ یه ویزیت آنلاین گرفتم که بهم چیری نگفت گفت باید سونو کلیه انجام بدی و برام نوشت منم دیگه گفتم خوبه فردا یه جایی پیدا کنم برم سونو چون احتمالا پیش اون دکتر کلیه هم که میخوام برم اونم سونو میخواد دیگه شبش درست نخوابیدم و کلی استرس داشتم هی دنبال جایی بودم که باز باشه روز تعطیل و اینا دیگه صبح که بیدار شدیم من یکم صبحونه خوردم گفتم یکم کم تکون میخوره بچه البته پیش میومد که کلا کم تکون بخوره دیگه ولی شوهرم گفت که بریم همون بیمارستان سینا که قرار بود زایمان کنم که احتمالا سونو هم داره توی راه هم یه آبمیوه خوردم ولی همچنان خیلی کم تکون خورد ولی من میگفتم اوکیه شاید خوابه دیگه تا رسیدم بیمارستان پرسیدم گفتن سونو که نیست بعد شوهرم گفت برو تست بده خیالمون راحت بشه من همچنان مردد بودم دیگه رفتم زایشگاه گفتم میخوام تست بدم کم تحرکی گفت از کی گفتم از صبح !
مامان جوجه رنگی 💙 مامان جوجه رنگی 💙 ۱ ماهگی
تجربه زایمان
من روز 24شهریور که بر اساس انتی میشد 36هفته6روز ساعت 11 دل درد و کمر درد پریودی گرفتم چون همیشه دل درد و کمر درد داشتم زیاد برام مهم نبود ولی هر چقدر وایسادم تا خوب بشه نشد حتی بدترم شدم دیگه با مادر شوهرم رفتم بهداشت تا ببینم چرا اینطورم رفتم پیش ماما حالاتم رو ازم پرسید منم توضیح دادم براش
علایمم حالت تهوع و دل درد و کمر درد و ببخشید میگم اسهال بود دیگه یه نامه ارجاع بهم داد که سریع برم بیمارستان دیگه رفتم پیش دکتر ولی اون گفت اینا علایم خطر نیست دیگه اومدم خونه ولی خب رفت و آمد بهداشت پیاده روی کردم تا شاید یکم آروم شم دیگه مامانم اینا با عمم اومدن که با هم بریم بیمارستان منم یه دوش گرفتم و بقیه ناهار خوردن دیگه مادر شوهرم زنگ زد به شوهرم تا از سر کار اومد دیگه دردم داشتن بیشتر میشدن رفتیم بیمارستان تامین اجتماعی رفتم اتاق معاینه و گفت 1سانت بازی بعد یه آزمایش و سونو نوشت گفت برو انجام بده دیگه من آزمایش انجام دادم ولی سونو باید میرفتم بیرون دیگه رفتم باز معاینه شدم 1.5سانت بود دیگه دردم شد هر 4 دقیقه بعد دیگه رفتم پیش دکتر سهیلا اکبری و یه سونو ازم کرد
مامان معین وآرمین🫀 مامان معین وآرمین🫀 ۲ ماهگی
پارت چهارم
دیگه لباسامو عوض کردم به شوهرم گفتم به مامانم زنگ بزنه و رفتم داخل .
داخل زایشگاه آروم و خلوت بود فقط یک نفر داخل یک اتاق یکم ناله میکرد. هر اتاق دو تخته بود. ماما گفت عزیزم برو دراز بکش، گفتم میتونم ورزش کنم گفت بزار نوار قلب بگیرم بعدش. ولی گفتم می‌خوام برم دست شویی گفت برو. رفتم سرویس و خودمو با آب نسبتا داغ شستم چند دقیقه ای همین طوری آب روی خودم گرفته بودم چون میدونستم آب گرم رحمو باز می‌کنه.
بعدش اومدم دراز کشیدم یکی اومد گفت اپیدورال نمی‌خوای گفتم الان که هنوز دردم شدید نیست. یک ساعت بعد ماما که اومد گفتم میتونم ورزش کنم گفت بزار معاینه کنم، بعد معاینه گفت آفرین 6 سانتی نیازی به ورزش نداری الان دکترت میاد.
دیگه دردام یکم بیشتر از پریودی شد. ولی با نفس عمیق تند تند کنترلش میکردم. بعد که ماما اومد گفتم داره شدید میشه اپیدورال بزن گفت عزیزم به مرحله زایمان رسیدی دیگه نمیخواد بزنی.
تعجب کرده بودم اینقدر زود داشت پیش می‌رفت انگار یکی داشت کمکم میکرد. از وقتی هم از خونه راه افتاده بودم همش با خودم سوره قدر می‌خوندم.
بعد دیدم دکترم اومد گفت آفرین چقدر خوب پیش رفتی.
انقباض های شدید مرحله آخر زایمان شروع شد و موقع انقباض سرمو تو سینه میکردم و پاهامو با دستم می‌گرفتم و داخل مثانه زور میزدم، و وقتی انقباض ول میکرد تند تند نفس عمیق می‌کشیدم. اصلا هیچ جیغی نمیزدم، فقط اینکه باید هفته آخر آب قلم و غذا های مقوی زیاد بخورین تا زور آخرو داشته باشین. من صبحونه مقوی نخوردم یکم تو زور زدن خسته شدم. که دکترم گفت زود باش بچه داره میاد چندتا زور خوب می‌خوام.
ادامه دارد...
مامان ماهان و هامین💙 مامان ماهان و هامین💙 ۱ ماهگی
تجربه زایمان(طبیعی)
خب من ۲۱ ام معاینه شدم ۱ سانت بودم بعد دکتر برام معاینه تحریکی انجام داد که بعدش خونریزی گرفتم گفت برو بیمارستان شبش رفتم بیمارستان که باز معاینه کردن گفتن ۲ سانتم و چیزی نیست برم خونه گذشت تا دیشب من درد داشتم ولی نه خیلی شدید حرکات بچم هم نسبت به روزای دیگه کمتر شده بود دیگه باز رفتم بیمارستان که گفتن همون ۲ سانتم و ضربان قلب بچه هم خوب بود و دردام هم ثبت شد ولی گفتن درد زایمان نیست خلاصه ما باز برگشتیم خونه که از نصف شب دیگه دردام هی شدید شد که نمیتونستم نفس بکشم از صبح تایم گرفتم فاصله شون زیر ۸ دقیقه و ۵ دقیقه بود ولی نرفتم بیمارستان گفتم خوب دردامو خونه خودم بکشم بهتره دیگه ساعتای ۱۴ رفتیم بیمارستان تا معاینه کرد گفت ۶ سانتم و پذیرش شدم ساعت ۱۵ رفتم زایشگاه اونجا کیسه آبمو پاره کرد با یه میله فک کنم پلاستیکی بعد گفت ۷ سانتم دیگه مامایی که برا من بود بهم ورزش داد ولی تا خواستم انجام بدم دردام خیلی شدید بود احساس زور داشتم معاینه کرد گفت فول شدی همونجا رو تخت کمک کردم با معاینه و تحریک تا سر بچه اومد پایین پایین بعد دیگه بردنم اتاق زایمان اونجا چند تا زور زدم که پسرم دنیا اومد ساعت ۱۶ کلا با اومدنش سبک شدم بعد جفتمو دراوردن که دیگه بشدت سبک شدم حس خوبی بود بعد اون همه درد بعد رحممو ماساژ داد و رسید به بخیه که من گفتم بیحسی برام زدن ولی فقط برا داخلیا چون بیرونیا گفت چون پوسته بی حس نمیشه (۲ تا بخیه بیرونی خوردم و همینم گفتن که میخواستیم اصلا بخیه نخوری ولی خودم اشتباه یجا داشتن بهم میگفتن زور نزن من فک کردم دارن میگن زور بزن که نتیجش شد دو تا بخیه)
مامان دیارا🩷 مامان دیارا🩷 ۱ ماهگی
خانما من زایمانم طبیعی بود و اومدم تجربه خودم رو بگم
البته که میدونم برای همه اینجوری نیست و صرفا من فقط میخوام تجربه خودمو بگم


پارت ۱:
حدودا ۱ مهر بود که من صبحش باید میرفتم کلاس های امادگی زایمان که میرفتم
اون روز خواب موندم و نیم ساعت دیر تر رسیدم که دیدم کلاس کنسل شده
و به ماما گفتم میشه ضربان قلب بچه رو گوش کنم گفت اره
اولش ایستاده برام امتحان کرد پیدا نمیکرد

بعدش گفت دراز بکش که صدای قلب بچم در اومد

دیگه قرار بود من چهارشنبه معاینه هم بشم تحریکی چون ۶روز مونده بود به زایمانم
دیگه رفتم خونه مامانم حدودا ساعتای ۴ بعد از ظهر بود که دیدم حالت دل درد و کمر درد پریودی دارم

دیگه اهمیت ندادم و گفتم حتما بخاطر پیاده روی و پله هاست
تا شب که شوهرم اومد خونه مامانم و تا اون موقع هم دردام بیشتر شده بود

میخواستم برم خونه خودم که مامانم و شوهرم نزاشتن گفتن بخواب همینجا معلوم نیست چی بشه دیگه همسرم رفت از خونه وسیله هارو اورد چون از قبل اماده کرده بودم

دیگ رفتیم بخوابیم که ساعتای ۲ بود من دردام هی میگرفت هی ول میکرد ولی منظم نبود منم همچنان میگفتم درد زایمان نیست من قراره معاینه بشم

تا ساعت ۴ صبح که دیگه نتونستم تحمل کنم رفتم مامانم و صدا کردم گفتم من درد دارم بریم بیمارستان
مامان سپهر مامان سپهر ۳ ماهگی
تحربه زایمان پارت دو
تا خود بیمارستان گریه میکردم و رفتم زایشگاه.سونو رو ازم گرفتن و زنگ زدن به دکترم و اطلاع دادن که آب دور بچه ۶۰ میل.دکتر گفت تا میتونه مایعات مصرف کنه و قرص ASA و ویتامین C برام نوشتن و گفتن شنبه بیا مطب.بعد از بیمارستان دیگه خونه خودم نرفتم و خونه بابام اینا موندم تا مامانم مدام بهم مایعات بده بخورم.زنگ زدم به شوهرم که عصر از کار که میاد بره خونه و یه سری وسیله برام بیاره.خلاصه تو این چند روز به حدی مایعات میخوردم که جرئت اینکه یه ثانیه از دستشویی دور بشم رو نداشتم.شنبه شد و رفتم مطب خانم دکتر.وقتی سونوی من رو دید گفت باورم نمیشه این سونو واسه توست.سونوی ۲۴ هفته همه چیز عالی بوده.به هر حال برام یه مقداری دارو و آمپول بتامتازون نوشتن و گفتن چهارشنبه مجدد سونو تکرار بشه و بیا.اومدیم با مامانم خونه و همون موقع مامانم ۳ دز اول آمپولا بهم زد.دکتر بهم گفته بود که بعد از آمپول حرکات بچه کم میشه ولی دو سه روز بعدش مدام حرکاتشو زیر نظر داشته باش.ادامه پارت بعدی….
مامان آرش کوچولو مامان آرش کوچولو ۵ ماهگی
سلام مامانا من هنوز بیمارستانم اومدم تجربه زایمانم رو بگم بهتون
من پریشب از ساعت 1 درد داشتم هر ی ساعت ی بار تا صبح تحمل کردم صبح ساعت 9 رسیدم بیمارستان نوار قلب گرفتن گفتن خوب نیست معاینه کرد 2 سانت باز بودم گفتن باید بری سنو بیو فیزیکال رفتم سونو نسل فردا از ساعت 12 تا ساعت 3 منتظر بودم دیگه نوبتم شد رفتم گفت سونو خوبه بعد سونو رو اوردم بیمارستان نشون دادم گفت بزار معاینه کنم گفت شدی 3 سانت خوب داری بیشرفت میکنی باید بستری بشی دیگه من گفتم نمیشه برم یکم راه برم هنوز درد زیادی ندارم گفت برو تا دوساعت دیگه بیا منم پیاده از جای بیمارستان تا حرم رفتم و برگشتم اومدم دیگه بستری کردن خیلی درد داشتم گفت بزار معاینه کنم دید شدم چهار سانت گفت بای کیسه اب رو پاره کنم تا اینکه هم پاره کرد اب همه مدفوع بود به خودم نشون دادم زنگ زد به دکترم گفت اونم گفت حاضرش کنید واسه عمل منم دارم میام دیگه ساعت 9 حاضر شدم تا 9 ربع رفتم اتاق عمل 9 نیم اومدم بیرون بردنم تو ریکاوری خیلی بد بود همش سرما میخوردم خلاصه ساعت 10 نیم اینا بود اوردنم بخش پمپ دردم هر چی گفتم وصل نکردن حالا دردش با شیاف قابل تحمله فقط ماساژ شکمیش خیلی درد داشت فکر کنم به اندازه درد که تا 4 سانت کشیدم واسه زایمان طبیعی
الانم هنوز بیمارستانم پسرمم 3 روز باید بستری بشه برا مون دعا کنید
بیمارستان موسی بن جعفر رفتم
هزینه زایمان ۱۱ تومن بود
اپیدورال 1 تومن
سزارین 17 میلیون