یادمه همیشه عاشق بچه ها بودم، واسه تمام بچه های فامیل مادری میکردم، توی جمع گردن گیر خوبی داشتم واسه سرگرم کردن بچه ها
هرکی نی نی داشت با خیال راحت میسپردش به من میرفت واسه خودش خوش گذرونی
تجربه هم نداشتم ولی انگار تو ذاتم بود بچه داری کنم، صبر و حوصلم خیلی زیاااد بود میتونستم ساعت ها بدون خستگی از نی نی مراقبت کنم.
تا اینکه باردار شدم یه استرسی مثل خوره افتاده بود تو جونم که وای من از پس شب بیداری برنمیام، من نمیتونم بچه آروم کنم، اگه حالش بد بود چیکار کنم، وای چرا گذاشتم بچه دار بشمممم و هزار تا سوال این شکلی توی سرم...
اگه نتونم دوستش داشته باشم چی !!!
۹ ماه بارداری اینجوری گذشت تا وقتی آسمان به دنیا اومد
۲۰ روز اول که همچنان تو یه عالم دیگه بودم ،افسردگی بعد از زایمان، کولیک، شب بیداری، دست تنهایی خیلیییی فشار روم بود، هنوز نمیدونستم چه عشقی درانتظارمه
کم کم همه چیز خوب شد زندگی به روال برگشت ،همه چیز روتین شد
ولی یه چیزی این وسط جدید بود
عشقی که من به دخترم پیدا کردم، صبر و حوصله ای که در برابرش داشتم
هیچوقت فکرشو نمیکردم بتونم شب تا صبح بیدار باشم بالا سرش بدون اینکه خم به ابروم بیاد فرداش هم کامل در اختیارش باشم بدون خستگی
الان چنان دوست داشتن و حسی رو دارم تجربه میکنم که میدونم دیگه هیچی مثلش نیست، هر لحظه قربونش میرم، واسه ریز ریز جزئیات صورتش، بدنش، صداش حتی گریه ها و غر زدناش
چیه این بچه !!!!
چیه این مادر بودن !!!
چقدر عجیب و قشنگه ✨️
و در نهایت امیدوارم همه ی زن هایی که دلشون همچین عشقی میخواد زود تر تجربش کنن و قدر بدونن.
خدا چه هدیه ای بهمون داده ✨️🙏

تصویر
۷ پاسخ

❤️🥹🤝

چقدر زیبا

آخ خدا😍 قربونش برم
خسته نباشي مامان آسمان، الهي هميشه سلامت باشي و بتوني به خوبي از گل دخترمون نگه داري كني عزيز دلم❤️

واقعا حرف دل منو زدی ..عشق مادر ب فرزند فراتر از اون چیزی ک بشه تصورش کرد 🥰😍❤️

انگار حرفای منو نوشتی🥲❤️

آره واقعا من که جون به جونش بنده
با اینکه مثل شما عاشق بچه ها بودم ولی دختر خودم یه چیز دیگه اس برام
حاضرم هرکاری بکنم خار تو پاش نره

وااای دقیقاااا . من یه مدت گریه میکردم ک من اگه مادر خوبی نباشم ! اگه دوسش نداشته باشم و ازش خسته شم ...
الان با تمام خستگی حاضر نیستم کسی بگیرتش برام

سوال های مرتبط

مامان عدنان مامان عدنان ۱۰ ماهگی
تا اینجارو یاد گرفتیم که خونسردی والدین چه تأثیر مثبتی می‌تونه داشته باشه روی تربیت کردن فرزندشون...
والدین فرانسوی انتظار این رو ندارن که بچه ها بعد از تولدشون تمام طول شب رو بخوابن ولی این موضوع پس از مدتی که این بی خوابی ها غیر تحمل شد ؛ یعنی چیزی حدود دو تا سه ماهگی به این روند پایان میدن.
والدین به بیدار شدن های بچه ها به عنوان یه مشکل کوتاه مدت نگاه میکنن و نه یه مشکل حاد!
پالما باهرکشی که صحبت میکرد این موضوع رو کاملا پذیرفته بود که بچه ها در حدود سه تا شش ماهگی و حتی گاهی اوقات زودتر تموم طول شب رو بخوابن.
تو مقاله ای در مجله مادرا نوشته بود «تعدادی از بچه ها از حدود شش هفتگی یاد میگیرند که در طول شب بیدار نشوند و کامل بخوابند ؛ ولی بقیه بچه ها برای پیدا کردن ریتم خوابشون به چهار ماه زمان نیاز دارند»
و تو یکی از پرفروش ترین کتاب راهنمای خواب تو فرانسه نوشته بود « در حدود سه تا شش ماهگی فرزند شما یاد خواهد گرفت که حداقل هشت الی نه ساعت در طول شب بخوابد و پدر و مادر دوباره از خوابیدن بدون وقفه خود در طول شب لذت خواهند برد»
ادامه‌....
مامان رز🌹 مامان رز🌹 ۱۰ ماهگی
یه بخشی از کتاب گفتگوهای عاشقانه در مورد مادری کردنه...
درست یادم نمیاد اما در جواب اینکه چرا مادرها از سختی مادری کردن حرف نمیزنن؟میگفت چون خیلی ها در این زمینه عصا به دست رفتار میکنن...به خاطر فضای رقابتی که وجود داره از سختی ها و ناراحتی هاشون نمیگن.
از احساساتشون نمیگن. و. در ادامه اینکه هر چقدر خود سانسوری نکنیم لطف بزرگی تو حق خودمونه.
نمونه ش رو اینجا میبینم...همه مادریم....اما یه عده تو این رقابت گیر کردیم...از هر چیزی استفاده میکنیم که بگیم نهههه مادری کردن برا من سخت نیس همه ش احساسای خوبه زندگیم عالی، بچه داریم خوب...
راضی راضی...
تو همه زمینه ها...یه جا یکی گفته بود من از شب تا صبح پوشک بچه م رو عوض نمیکنم...یه نفر کامنت گذاشته بود مادر تنبلی هستی و من با ذوووووق هرساعتی پوشکشو عوض میکنم....توجه کنید....با ذوووووق
یعنی اگه یه نفر با ذوق پوشک عوض نکنه مشکل داره؟
یا من گفتم رفتم استخر بچه دوساعت پیش خانوادم بوده اذیت کرده، مسی که تو دوستای من نبوده اومده به امر و نهی و اینکه من چرا اینکاررو کردم، با وجود اینکه نمیدونسته این بچه هر هفته پیش خانوادم میمونه!

خلاصه که فضای رقابتی اینجا اینجوری شده که شما اگه بگی برا خودم وقت گذاشتم دوساعت هم محکوم به مادر بد بودنی...😑
مامان یاسین مامان یاسین ۸ ماهگی
من واقعا نمیخوام به چشم و نظر اعتقاد داشته باشم ولی حس میکنم جدی جدی وجود داره ☹️
مثلا نه اینکه بگم بچم خیلی خوشگله یا خیلی نمکه یا از بچه های دیگه سرتره
صددرصد که هر مادری تو چشم خودش بچه اش بهترینه براش
ولی خب یکی نداره یا چه میدونم به هر دلیل دیگه ای شاید حسرت بخوره یا حتی بچه به چشمش بیاد اینا احتمال داره بچه چشم بخوره دیگه !
دیروز بعد مدت ها اومدم یه فیلم چند ثانیه ای یاسین رو استوری کردم تو اینستا که داشت با خودش حرف میزد مثلا اوا در میاورد از خودش . یهو باباش اومد اینم شروع کرد به بابابابا کردن و ذوق زدن و دست و پا زدن .
بعد همه اومدن ریپلای کردن وای چه نازه چه تپلیه چه بزرگ شده چه باهوشه چه زود حرف اومده و … ( حالا نمیخوام بگم بچم همه ی اینا هست و جوگیر بشما ، حالا چیزی بود که گفتن شایدم از رو تعارف یه سریاشون )
دختر عمه هام هم اومدن نوشتن وای چقد زود حرف اومده بچه داداش ما ۱۱ ماهشه هنوز اینقد حرف نمیزنه و خیلی آرومه و اینا
الان امروز دهن صافیای من ربطی به چشم خوردن نداره ؟!
بخدا که طبیعی نبود ، حالا میدونم یه چیزیش بود ولی عجیب گریه میکرد . باز یکم آروم شد اومدم شربتش بدم پرید تو گلوش تا نیم ساعت هی سرفه میکرد 🤕
چقد حرص خوردم امروز
مامان ضحی👶🏻 مامان ضحی👶🏻 ۱۲ ماهگی
گاهی اینقدر بخاطر بچه ها اذیت میشیم که ناخودآگاه ناشکری میکنیم ...میگیم از وقتی این بچه اومد یه خواب راحت ندارم! یا مثلا کاش یه داروی بیهوشی بدون ضرر بود بچه ها میخوردن میخوابیدن و وقتی استراحت مون تموم میشد و کارهامون تموم میشد، بیدار میشدن 😅
یا مثلا کاش یه ساعت برنارد داشتم(یادتونه؟!) که زمان رو متوقف میکردم و کمی از دست بچه ها راحت بودم!
این رو خودم خیلی بهش فکر میکنم😂

این تفکرات رو مامانهای چندفرزندی که دست تنها هستن(مثل بنده!) و هم امکاناتی مثل حیاط ندارن ،و هم کم سفر و تفریح میرن ،خیلی خوب درک میکنن!
که البته با شرایط دعوا و گریه و نق نق بچه ها ترجیح میدم کمتر جایی برم مگر هیات یا مراسم‌هایی که دعوتم کنن🤦‍♀

البته اگه جایی ویلا داشتیم طبیعتا پایه بودم برم😆

داشتیم از ناشکری می‌گفتیم!!!

همین الان بعضی ها این پیام رو میخونن و میگن کاش تمام این غرها و دعواها بود ولی بچه م سالم بود!
یا میگن کاش خدا به من بچه میداد و من فقط میشِستم دعواشون رو می‌دیدم!
یا میگن کاش خدا بچه م رو ازم نمی‌گرفت و زنده بود و از دیدن گریه و دعواش اصلا حظ می‌بردم!

اگه ناشکری کردیم
که طبیعیه گاهی !چون آستانه ی تحمل ما در کنار سختی های زندگی و کارهای پیاپی و خستگی ، باشنیدن گریه و دعوای بچه ها قطعا بسیار ناچیز میشه!
ولی بعدش استغفار بگیم
بچه ها رو بغل کنیم و ببوسیم!
و به نعمت‌هایی فکر کنیم که خیلی ها دوست داشتن داشته باشن!
مامان فراز مامان فراز ۸ ماهگی
مامانایی که مشکل شب خوابیدن نی نی هاتون و دارین شاید به دردتون بخوره.
من چند تا مقاله خوندم و یه کلاس روتین خوابم شرکت کردم نتیجه اش و براتون به اشتراک میزارم برای من که فعلا ۳ شبه خوب جواب داده شاید کمکتون کرد.
اول اینکه صبح ها تایم مشخصی برای بیداری نی نی هاتون داشته باشین. مثلا هر روز ۸ بیدار شین. نهایتا نیم ساعت پس و پیشش کنین.
دوم اینکه خواب طی روز و حتما داشته باشین. بعضی از بچه ها مثل پسر من زیر سینه میخوابن که اونم مورد قبول هست. ولی سعی کنین حداقل ۳ ساعت خواب روز و داشته باشن.
سومم اینکه تایم خواب شب و ثابت نگهش دارین. مثلا پسر من ۱۲ به بعد میخوابید مثلا میدیدی میشد ساعت ۱ یا حتی ۲‌. الان از ساعت ۱۰ میرم تو اتاق و فضایی که همون ساعت ۱ میخوابید‌ چراغ و نور اتاق و به همون حالت میزارم. لالایی ثابتش و براش میخونم. شیرش و میدم و طوری تنظیم میکنم که درک کنه که ساعت خوابشه. الان دیگه ۱۲ نشده خوابیده سه شبه.
اینم بگم که این روتین و خیلی باید تکرار کنین با یکی دو شب درست نمیشه. حداقل یه ماه باید ادامه بدین تا کم کم خوابش به ساعتی که میخواین برسه.
امیدوارم جواب بده روی شما و نی نی تون.