ادامه تاپیک قبلیم
۲ ساعت پسرم زیر اکسیژن بود و بعد از اون آوردنش بخش و واکسن هاشو زدن
من خودمم انقد حالم بعد بود ک دوبار زیر تیغ عمل حالم بعد شد یع بار کلا فشارم افتاد ک یع حس مثل حالت تهوع شدید بهم دست داد یکبار هم انقد فشارم رفت بالا ک چنان سردرد گرفتم ک هرلحظه احساس میکردم سرم میخواد بترکه
خلاصه ک زایمانم خیلی پرخطر بود خیلی
بعد از اونم ک اومدم بخش و بی حسی از بدنم رفت ‌. دردام شروع شد ر زایمان قبلیم اصلا درد نکشیدم من. هیچی احساس نکردم . ولی این سری خیلی حالم بدع خیلی . جوری ک با اینکه ۵ روز از زایمانم گذشته هنوز جای بخیه هام درد میکنه اصلا نمیتونم زیاد بشینم زیاد راه برم . جای آمپول بی حسی کمرم اندازه یه گردو روی کمرم خیلی خیلی درد میکنه و اینا همش همش بخاطر کم بودن فاصله دوتا سزارین 😶
انقد تو بیمارستان درد داشتم ک ب خودم انقد بد و بیراه گفتم ک حد نداشت ‌ . از درد من ۲ روز گریه کردم 🙂
خلاصه الان بهترم و حال پسرم خیلی خوبه خداروشکر ریه هاش هم تشکیل شده بود نیازی ب رفتن تو دستگاه نداشت 🤲🧿❤️

۵ پاسخ

ببخشید فاصله زایماناتون چقده

من که سر همون سزارین اول خم کلی اذیت شدم و درد داشتم😂

عزیزم منم ۳تاسزارین بافاصله ی کم داشتم خیلی اذیت شدم کلی عوارض داره برام هنوز

قدمش مبارک باشه انشاءلله زیر سایه پدر و مادر بزرگ بشه 🧿😘🤲

مبارک باشه عزیزم انشالله قدمش خیر باشه💜✨
چقد فاصله بین زایمانات هست

سوال های مرتبط

مامان آراد کوچولو مامان آراد کوچولو ۱ ماهگی
خب من بخام از تجربه زایمان سزارین بگم
اول ک بردنم آنژیوکت بم زدن و سرم اینا بعد من ب دکترم گفته بودم ک سوند بعد بی حسی وصل کنه تا اتاق عمل هیچیش درد نداشت همچی گل و بلبل بود😂😍🖐️ بعدم رفتم اتاق عمل ازم پرسیدن بیهوشی میخوایی یا بی حسی خودم بی حسی انتخاب کردم بچمو ببینم دکتر بیهوشی گفت خم شو‌یکم جلو اصلا آمپولش درد نداشت و نفهمیدم
ب محضی ک آمپول زد بی حس شدم پنج دقیقه بعد یکم حس کردم قفسه سینه ام سنگین شد ک داشتن بچه رو در میوردن و من حالت تهوع شدید گرفتم جوری ک ناله میکردم حالم داره بهم میخوره پرستاره گفت بالا بیار خوب. سرفه کردم هی. ک مثلا بالا بیارم دکترم گف داروی خواب بهش بزنید دارم بخیه میزنم سرفه ک میکنه نمیتونم خونریزی بیشتر میشه خلاصه در حد چند ثانیه فقط بچمو نشونم دادم و بیهوش شدم کلا دیگه هیچی نفهمیدم بهوش اومدم ریکاوری بودم بم پمب درد زدن گفتم سردمه لرز دارم سریع واسم هیلتر گذاشتن گرم شدم پاهام کلا بی حس بود بعد بردنم بخش
خیلی درد داشتم ک واسم پمب درد اینا زدن اوکی بود تا حدودی ولی وای از زمانی ک گفتن از تخت باید بیایی پایین راه بری قشنگ هر قدم ک برمیداشتم میمردم خلاصه آنقدر گفته بودن راه رفتن اولیه فقط درد داره بعدش اوکی میشی الکی بود‌واس من
من کلا درد داشتم و‌نمیتونستم خوب راه برم حتی تا زمان مرخص شدنم خیلی آم بد یبوس شدم جوری ک اشکم‌در اومد تا ۲.۳اول نتونستم دستشویی ام‌ کنم هرچی میخوردم شکمم کار نمیکرد خلاصه نمی‌دونم کی گفته سزارین راحته خیلی واس من سخت بود خ
مامان 🎀Nilsa🎀 مامان 🎀Nilsa🎀 روزهای ابتدایی تولد
(سزارین پارت ۲)
و تا صداشو شنیدم اونقدر احساساتی شدم با هق هق گریه میکردم دکتر گف فک نمیکردم اینقدر احساساتی باشی گف بسه ضربان قلبت رف بالا ولی من انگار ن انگار گریه هام دست خودم نبود دخترمو اوردن کنار صورتم بوسش کردمو و خدارو شکر میکردم ،دخترمو ک بردن بخش نوزادان گریم تموم شد ،  شکممو ماساژ میدادن ک اونم دردش قابل تحمل بود و اونقدری ک میگفتن وحشتناک نبود  .ساعت ۹ و نیم دادنم بخش ،خلاصه تااینجا خیلی راحت گذاشت برام ( پمپ درد هم داشتم اتاق عمل وصل کردن )
بعد اینکه اثر بی حسی رف دردام شروع میشدن ک با پمپ کنترلش میکردم ، فرداش سوندو کشیدن ک درد اون خیلی بد بود و گفتن پاشو راه برو ، سختترین بخش سزارین اینجا بود برام خیییییلی درد داشتم اولین بار راه رفتنی ،خونریزیمم خیلی زیاد بود ،بعد اینکه پمپ دردم تموم شد دردام شدت گرفتن ک اونم شیاف میدادن خوب میشدم ،دوشب موندم بیمارستان پنجشنبه صب دکتر مرخصم کرد و اومدم خونه مامانم و توضیحات کاملو داد ک بخیه هامو هروز بشورم و تمیز نگهشون دارم ک خدایی نکرده عفونت نکنه .
این بود تجربه من از زایمان سزارین
❤️ ۱۴۰۳/۸/۲۲❤️
مامان Adrian مامان Adrian ۷ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
37هفته بودم ک باید بخاطر دیابتی ک داشتم هر هفته میرفتم دوبار nst میدادم صبح شنبه با همسرجان رفتیم ک هم بیمارستان رو ببینم هزینه ها رو بپرسم و هم nst بدم. نوار قلب ازم گرفتن و دوتا انقباض کم داشتم ک ب تشخیص دکترم من رو معاینه کردن. (بزرگترین اشتباهم این بود ک اجازه دادم معاینه کنن) همین شد افتادم ب خونریزی. شب خونریزیم شدید شد، باز رفتم نوار قلب گرفتم و معاینه شدم با 4سانت دهانه رحمم بازشده بود. ک گفتن تا صبح زایمان طبیعی میکنی، ولی من میخواستم سزارین اختیاری بشم. با دکتر هماهنگ شد و گفتن تا نیم َساعت دیگه میری اتاق عمل، ب همین سرعت و یهویی، منم کلی گریه ک نمیخواستم زایمان کنم چون هفتم پایین بود. موقع سوند زدن بشدت چندش آور بود. درد نداشت اصلا ولی حس بدی بود. و با بی حسی سزارین شدم. بی حسی اصلا درد نداشت.تا بهم گفتن پاهات بی حس شده و من جواب دادم آره بعد کمتر از چند دقیقه صدای بچم اومد وای خدا چ حس قشنگییییی بود.......
بعدشم حدود یک ربع بخیه زدن. و شکمم رو همونجا فشار دادن ک اصلا نفهمیدم. بعد تو ریکاوری ی نیم ساعت زمان برد ک پاهام حس پیدا کنن. بعدم ک رفتم تو بخش، با پمپ درد، دردام در حد خیلییییی کم حس شد کمتر از پریودی، من زیاد سرم رو تکون ندادم ولی بعدش دو روز سردرد وحشتناک داشتم ولی قابل تحمل ک با نسکافه قهوه خوب شد، اولین راه رفتنم اونطور ک میگفتن سخت و وحشتناک نبود. اذیت شدم ولی اونطور ک میگن نه. موقعی هم ک مرخص شدم تا ی هفته سرم سنگین بود، گوشم گرفته بود و دوروز سردرد داشتم در حد نیم ساعت.
خلاصه بسیار راضی و خرسندم از سزارین....
مامان میران💙(: مامان میران💙(: ۸ ماهگی
( پارت ۳ ) تجربه زایمان طبیعی 👶🏻💙
و بلاخره آقا میران ساعت ۹:۱۰ دقیقه ۶ اسفند بدنیا اومد 😍🧿🥰
من ۳۵ تا بخیه داخلی و ۵ تا بخیه بیرونی خوردم ک ۱ ساعت و نیم طول کشید بی حسی زیاد روم اثر نکرده بود و اذیت شدم با وجود این همه درد ک کشیدم بعد از زایمان وقتی پسرمو دیدم و ماما گذاشتش تو بغلم یه حس خیلی خوبی بهم دست داد و احساس سبکی کردم اون لحظه دردام فراموش کردم و همینطور باورم نمیشد ک من این فرشته کوچولو رو بدنیا آوردم راستی اینم بگم ک اون لحظه ک درد داشتم برای همه‌ دعا کردم بیشتر هم برا خانومای باردار ک‌ راحت و بسلامتی زایمان کنن
و اینکه از اونجایی ک ماما بخیه هامو بد زده بود منم ک بافت بدنم نرم و پوستم حساس بود بخیه رو پس زده بود من بعد از ۱ روز ک مرخص شدم همش درد و سوزش داشتم وقتی با آینه چک کردم دیدم ۲ تا از بخیه های داخلی و ۵ تا بخیه بیرونیم کلا باز شد با وجود اینکه هیچ فعالیتی نداشتم همش استراحت میکردم و تو رختخواب بودم ۲ بار هم تو آب و بتادین نشستم (در حد ۱۰ دقیقه) با سرم شست و شو و شامپو بچه هم خودمو میشستم قرص هامم سر وقت میخورم شیاف هم میزاشتم با اینکه این همه رعایت کردم بخیه هام یه ذره عفونت کرد بعد از ۴ روز دوباره رفتم بیمارستان و مجددا قسمت هایی ک باز شده بود رو با یه نخ دیگ ک مخصوص سزارین بود بخیه زدن و من دوباره درد کشیدم 😖
مامان 💙رضا💙 مامان 💙رضا💙 ۵ ماهگی
پارت اول
سلام خانوما اومدم تجربمو از زایمان بهتون بگم من۳۶ هفته و ۵روز ۸ صبح کیسه آبم پاره شد رفتم بیمارستان بردنم بخش زایمان بهم قرص فشار میدادن ولی من نیم سانت هم رحمم باز نبود همش میومدن معاینه میکردن ولی خیلی روندش کند بود درد میومد و میرفت تا ساعت ۱۱شب شروع کردن ب سرم فشار زدن و هر ۵دقیقه درد داشتم اومدن اپیدورال زدن ک من درد حس نکنم ولی اونقدر درد داشتم ک من کامل متوجه میشدم ب جایی رسیده بودم ک هر پرستار و ماما و دکتر و خدمتکارا واسه تمیز کاری میومدن التماسشون میکردم و میگفتم توروخدا کمکم کنید خیلی بد بود تمام استخونام حس میکردم ک دارن میشکنن ولی ۳سانت باز شدم تا ساعت۹ صبح ک دکتر خودم اومد و گفت هم مادر هم بچه دارن میمیرن ببرید سزارین ک بردنم سزارین با اون همه دردی ک روم بود بی حسی زدن و تمام دردام رفت بچه ب دنیا اومد ولی نشونم ندادن و بردنش بخش ان آی سی یو، خودمم بردن آی سی یو بخاطره حال بدی ک داشتم وقتی بردنم بخش ان آی سی یو تازه دردام شروع شد و اثر اون آمپول و قرص های فشار دوباره برگشت ک اومدن بهم مخدر زدن
مامان آوا ُ آرشا🧿❤️ مامان آوا ُ آرشا🧿❤️ روزهای ابتدایی تولد
سلام سلام .
من اومدم با شرح زایمانم 😂 ازاونجا ایکه میدونید خودم حس شیشمم همش بهم میگف ک بچم زود بدنیا میاد و آخرشم ۱ هفته زودتر بدنیا اومد
من روز ۵ آبان کلا از صب دردای خیلی کم زیر شکمم داشتم مث کشش بود احساس میکردم ک جای بخیه های قبلیم داره کش میاد و میخواد پاره بشه . خلاصه خونه مامانم اینا بودم و مامانم نمیزاشت برم خونمون ک ب زور برگشتم شب خونه خودمون چون با شوهرم راحت ترم مسلما برای رفتن ب بیمارستان تا بابام
هیچی دیگ شب هم انقد کمردرد داشتم ک دیگ شوهرم گف ک پاشو بریم بیمارستان (مث زایمان قبلیم😂) منم میگفتم ن خوابم میاد بخوابیم خلاصه رف مادرشوهرم و صداکرد. اومد پیش آوا بمونه تا ما بریم بیمارستان. تو بیمارستان آن اس تی ک گرفتن برام ساعت ۵ و نیم لود ک دکتر اون شیفت گف نیازی نیست بستری بشه برام سرم نوشت . یا شوهرم ک رفتیم سرم رو زدیم ماما بهم گف ک باز بعد سرم بیا برای آن اس تی ببینم دردات کم شده یا ن . تا سرم وارد بدنم ک شد من تب و لرز شدید گرفتم جوری با ویلچر منو بردن بلوک زایمان ‌. دوباره برام آن اس تی وصل کردن همون حین دکتر شیفت عوض شد و تا اومد تو بلوک زایمان اومد سمت دستگاه ب کاغذی. داشت از دستگاه میومد بیرون تا نگاه کرد گف بگو اتاق عمل و آماده کنن این اورژانسی
هیچی دیگ پسرم انقد تکون میخورد ک حد نداشت . دکتر گف ک داره اکسیژن بچه داره‌ کم میشه ‌. خلاصه منو بردن اتاق عمل و تا پسرم و از شکمم آوردن بیرون اصلا صداشو نشنیدم چون بچم اصلا اکسیژن نداشت و سریع بردنش تو دستگاه اکسیژن گذاشتنش‌
مامان مامان نویان❤️ مامان مامان نویان❤️ ۳ ماهگی
خلاصه همش منتظر بودم کار بخیه تموم کنه ک تموم نمیشد خیلی طول کشید خداییی یه ساعتی شد دیگ کلافه شده بودم ک تموم شد و درد کمرم شروع شد انگار با ساطور کمرمو زده بودن گفتم پمپ درد بیارید دارم میمیرم..خلاصه بردنم ریکاوری اونجا شکممو فشار دادن چون خیلی بی حسی نرفته بود انچنان درد نداشت..ولی بعد ده دقیقه بی حسی رفت درد شکمم شروع شد ای خداااا چ طاقتی به ادم میده انگار سوخته بودم تا زخم قشنگ انگار مثلا اتو رو گذاشتن سر جای زخم ک ایقد داد و بیداد میکردم همونجا بچمم اوردن یکمم شیر خورد سر سینه هم نداشتم اصلا🥴بعدش بردنش ب بقیه نشونش بدن
منم بی حسیم کلا رفت و میخواستن ببرنم بخش ک پرستار اومد باز شکمم فشار بده.‌گفتم بگو یا خدا تو ریکاوری فشار دادن لازم نیست گفت اون ب ما ربطی نداره الان مریض مایی دوباره باید فشار بدم..دستشو گرفته بودم حالا مامانم اینا و شوهرم بالا سرم..جیغ میزدم گریه میکردم ک اونام ب گریه افتادن..هیچ جای عمل به این سختی نبود واقعا..بردنم بخش هنوز شدیدا درد داشتم..
همه خانواده تو اتاق بودن بچمم همونجا بود..دیگ پمپ درد کم کم اثر میذاشت و درد قابل تحمل میشد و من خواب الودتر..واقعا ماه اخر نخوابیده بودم اصلا دیگ خوابیدم برا خودم تو اون همه سر و صدا
مامان روشا مامان روشا ۳ ماهگی
سلام مامانای قشنگ.دوروز پیش زایمان کردم اومدم از تجربیاتم بگم و اماحقیقت.اول درموردسوند ک خیلیا میترسن.درد نداشت ولی سوزش داشت ک ی کوچولو اذیت کننده بود اما قابل تحمل.بعدش ک رفتم اتاق عمل بی حس شدم کلا دیگ هیچ دردوسوزشی حس نکردم.در مورد بی حسی اتاق عمل هم دردش مث واکسن قابل تحمل و سریع ک دیگ بعدش کل تنت بی حس میشه و رها. بعد از تزریق بی حسی تنگی نفس گرفتم بسختی میتونستم نفس بکشم ک سریع گفتم نمیتونم نفس بکشم برام اکسیژن گذاشتن و خداروشکر اوکی شدم. از زمان بی حسی تا ب دنیااومدن دخترم 10دقیقه ی رب بیشتر طول نکشید وکل عملم تقریبا یک ساعتی شد. بعدش تو بی حسی شکمم فشار دادن ک چیزی متوجه نشدم رفتم ریکاوری تا دست‌وپام حس گرفت یک ساعتی شد. و از اونجا دردام شروع شد. زمانی ک خواستن ببرنم اتاق عمل گفتن باید باز شکمت فشار بدیم ک اگه چیزی مونده بیاد بیرون. اونجام فشار دادن و خییییلی درد کشیدم و کلی خون ازم رفت. دیگه بردنم بخش دردم خییییلی شدید بود گفتم پمپ درد برام بزارن ک هیچ تاثیری نداشت. شیاف گذاشتم دوتا خیلی بهتر پمپ درد بود. و دردمو تقریبا قابل تحمل کرد.پیشنهاد میکنم ب شدت شیاف دیکلوفناک خیلی جواب بود هم برا من هم برا کسایی ک اونجا پرسیدم استفاده کرده بودن. دیگه تا شب گفتن باید راه برید.میدونم خیلی سخته آدم اذیت میشه ولی خیلی کمک میکنه ب درد و در وکاهش میده پس اصلا در برابر راه رفتن مقاومت نکنید. دیگ باز شبشم شیاف گذاشتم بهتر شدم و فرداشم مرخص شدم.ودر آخر حین زایمان برا همتون دعا کردم ک بسلامتی فارق شید امین❤️
مامان نیکان مامان نیکان ۶ ماهگی
زایمانم زیاد سخت نبود اگه زورشو داشتم اصلا اذیت نمیشدم..کلا ۴ونیم ساعت کشید پروسه زایمانم..این خیلی خوب بود ب نظرم‌چون خیلیارو دیده بودم‌دوروز کامل درد میکشن و اصلا پیشرفت نمیکنن
اینو حتما ب گوش بگیرین از من حتی واسه طبیعی ام‌برین بیمارستان خصوصی من خیلی خداروشکر‌میکنم‌ک‌رفتم‌خصوصی و ب حرف اینو اون‌گوش ندادم
از هر لحاظ رسیدگیشون عالی بود هم ب خودم هم ب پسرم هم ب همراهام
دونفر همراه داشتم شوهرم و مادرشوهرم ک از لحظه بستری تا ترخصی پیشم بودن
شوهرم از اول تاآخر کنارم بود و موقع دردا کمکم‌میکرد کمرمو ماساژ میداد روی توپ‌کمک میکرد ورزش میکردم موقع زایمان کنارم بود و همش دلداریم میداد قربون صدقم میرف و دلگرمی بود برام..خلاصه ک اون لحظه زور زدنارو ک خیلی اذیت شدم فاکتور بگیریم از بقیه اش خیلی راضی بودم و سریع حالم خوب شد بعد زایمان ..فقط خودم‌مراعات‌نکردم و اومدیم خونه استراحت‌نکردم و دوباره بخاطر زردی پسرم بستری شد تو بیمارستان همش سر پا‌موندم و نخابیدم بخیه هام‌اذیت کرد