۸ پاسخ

اب بیشتر بخور پهلوت بهتر میشه

سه تا پسر داری؟

منم بارداریه سوم اما بچه ی اولمه دقیقا همین حسو دارم

من سمت راستم خیلی درد می کنه چند روز دکتر گفت شیاف بزار .ولی دیروز که انومالی دادم بچه بریچه با لگد که می زنه اون پایین درد می کنه

یه سال از من بزرگترین اصلا دیگه به بارداری فکر نمیکنم همین دوتا دیونه ام کردن🤣تازه دخترم هستن یعنی

من هم بارداری سومم هستش وناخواسته به قول شما اصلا اون دوتا بارداری یادم نیست این دردارو داشتم یا نه

پهلوهات سرما خورده حوله بزار رو بخاری ببندش پهلوهاتو پتو بپیچ‌تا خوب بشی

آره واقعا درسته همینطوره

دیگه بدنت جونی نداره برا همین فک کنم
دردم اگه زیاد اذیتت میکنه برو دکتر ببینه

سوال های مرتبط

مامان جانان و آیهان مامان جانان و آیهان هفته سی‌وهشتم بارداری
خیلی حوصلم سر رفته بود همش میپرسیدم دردش همینه ؟ پس  چرابه دنیا نمیاد،  همه ی این مراحل درد خیلی کمی داشتم و راه میرفتم و دکترم وقتی میدید هنوز میخندم و ریلکسم  میگفت من برم یکم بخوابم تو حالاها نمیزایی 😅
منتظر بودم تا ساعت 12 شب که دردای شدید پریودی شروع شد  ، خیلی خوشحال بودم چون ماما میگفت دردش همینه دیگه منتظر چه دردی هستی ؟؟

بعدش یک دستگاه بهم وصل کردن که انقباض ها رو با عدد نشون میداد و دردام که شروع میشد  فقط چشمم به اون عددها بود چون بالا که میرفت دردا زیاد میشد و یکدفعه باز پایین میومد و دردا کم میشد و استراحت میکردم ( نمیگم دردش کم بود ولی تو اوج درد بازم قابل تحمل بود.   شایدم به خاطر قرانی که میخوندم بود ، ۱۰۰۰ بار سوره ی والعصر و خوندم تو زایشگاه که خیلی آرومم میکرد و شنیده بودم زایمانو راحت میکنه   )

راستی اتاق دردم دقیقا کنار اتاق زایمان بود و همه ی جیغ و دادا رو میشنیدم ولی وقتی خانوما زایمان میکردن از اتاقم رد میشدن  میپرسیدم همه میگفتن  راحت بود و این خیلی دلگرمم کرده بود و کلا دیگه ترسی نداشتم
مامان سیدمیثم سیدمهدی مامان سیدمیثم سیدمهدی هفته سی‌ودوم بارداری
خاطره ی من از زایمان طبیعی
قسمت هشتم
خوراکی هایی که برده بودم رو میزی که تو اتاق زایمان بود چیدم، آبمیوه طبیعی و کمپوت و خرما و روغن ماساژ
ماما همراه دستگاه ان اس تی رو ازم جدا کرد و شروع به ورزش کردیم
ماساژم میداد و یا عطری به دستهام میزد تا با استشمامش آروم بشم
می‌گفت چون خیلی طول کشید که ۳ سانت رو رد کنی زود فول میشی بعضی مامانا اینجورین. و از زایمان خودش برام گفت. چقدر نیاز داشتم اون لحظات باهام حرف بزنه و همدردی کنه.
ازم پرسید موزیک یا قرآن بذارم؟ گفتم نه چون حرف زدن بیشتر آرومم میکرد.
وقتی حین ورزش ترشحاتی روی زمین می‌ریخت بهم با مهربونی می‌گفت اینها نشونه خوبیه بچه داره میاد پایین و این باعث میشد کمتر احساس شرم کنم.
یکبار هم برای چند دقیقه حالت تهوع خفیف داشتم که گفت سر بچه موقع پایین اومدن به یه عصبی فشار میاره که باعث این حال میشه و زود رفع شد ... چه خوب که همه چیز رو برام توضیح میداد تا استرس نگیرم
بعد از نیم ساعت دوباره معاینه شدم که ۸ سانت بودم این خیلی عالی بود به عامل زایمان (همون مامایی که گفتم بیاید مثلا مریم جون صداش کنیم) اطلاع دادن که بیاد
ماماهمراه گفت میتونم حالا کمی تو وان آب گرم استراحت کنم ... کاش نیم تنه برده بودم ... چقدر وان خوب بود یعنی فوق العاده بود شدت دردا رو کم میکرد
اینجای کار دردا اذیت داشت اما هنوز در حدی بود که من به بگو بخند ادامه بدم و میشه گفت قابل تحمل بودن.
مامای عامل زایمان هم اومد
من انقدر مست آب گرم بودم که وقتی باهام حرف میزدن خیلی کوتاه جواب میدادم اما بالاخره دل کندم و رفتم روی تخت
مامان جانان و آیهان مامان جانان و آیهان هفته سی‌وهشتم بارداری
🌟تجربه ی زایمان طبیعی 🌟

خواهری اگه ترس و اضطراب داری بخون ، خوندنش شاید آرومت کنه 😊

کلاس های آمادگی رو شرکت کرده بودم و ماه آخر  پیاده روی و پله و ورزشا رو خیلی انجام دادم   خونمون ۵ طبقه بود و روزی چند بار پله ها رو بالا و پایین میرفتم ،37 هفته بودم که سونو انجام دادم و اب بچه کم شده بود من  بیمه تکمیلی داشتم و دکترمم بیمارستان رضوی بود  همونجا بستری شدم ،خیلی ترسو بودم و وقتی میخواستم وارد بلوک زایمان بشم گریه میکردم ، مامانم و همسرم به زور فرستادنم داخل 😂 ولی چون زایمانم خیلی طول کشید تمام استرس و ترسم ریخت

ساعت حدود 6 عصر بود همون اول  وقتی معاینم کردن 3سانت باز بودم و بچه قشنگ پایین بود ، تا ساعت 12 شب فقط دو بار شیاف واژینال گذاشتن برام و هیچ دردی هم نداشتم از 12 شب اومدن سرم زدن که فکر کنم آمپولای فشار هم باهاش بود چون از اون موقع دل درد کمردردام شروع شد که خیلی درد کمی بود مثل دردایی که ماه اخر داشتم و طبیعی بود برام 
مامای همراهم کم کم  اومد که خیلی کمکم کرد ، ورزشای توپ و پروانه و.... انجام دادم