مامانا بیاین کمک







اون برادر شوهرم بود که باهاش قهر بودیم
الان مشکل قلبی پیدا کرده بیمارستان بستریه
یه جاری هام با هم خوبیم
پیامم داد ک میخوایم بریم ملاقاتش شما هم بیاین و دنیا ارزش نداره یه موقع ی اتفاقی میوفته براش
منم گفتم ابدا من نمیام باهام خیلی بد کردن و هیچ پشیمونی درشون نمیبینم که بخوام کوتاه بیام هر روز پررو تر و حق به جانب
به شوهرمم گفتم جلوت نمیگیرم با اینکه به ضررمه اگر بری منو کوچیک کردی ولی میخوای برو
اونم گفت برو بابا فقط دیشب زنگ زد به باباش ک جواب نداد بعد زنگ زد به داداشش احوالش پرسید
شما جای من بودین میرفتین
گفتم گیرم من اصلا برم اگر شروع کرد دق و دلی مریضیش سر من خالی کنه گفت کی اصلا به تو گفته بیای
چون آدم فوق العاده بیشعور و کینه شتریه
۲۰ سال با باجناقش قهره
با هر کی قهر کنه ۱۰ سال ۲۰
برای کربلا مادرشوهرمم اصلا نیومد اونجا دعوتش کردن هم نیومد
گفت چرا پدر و مادرم شخصا ازم خداحافظی نکردن رفتن در خونش اون نبود.

تصویر
۱۴ پاسخ

چون اخلاق گندش میدونستم، ابدا نمیرفتم

من باشم میرم اما در حد ۱۰ دقیقه ،با شوهرتم برو که تنها نباشی گیرت بیارن ، همیشه میگم آدم بره موقع مریضیشون مه مپقع مرگشون روش بشه پا بذاره

منم مصل توام خیلی کینه ای ام اگه کسی اذیتم کنه تا لحظه ی توی قبرم نمیبخشمشون.. ولی تجربه نشونم داده وادنای اطرافموکه دیذم همه هزار رنک و دو رو شدنه و همونا هم زندکیو بردنه و من فقط با ابنکارم خودم اذیت کرذم وفکرم درکیر میشه فقط وفقط. بنظرم برو ده دیقه س ملاقات فردا اکه برادرشپهرت ن الان روزی بمیره شوهرت هر چقد هم کینه شتری باسه میکه تو بودی... مقصر همیشه ماییم. مردا هیچوقت خانوادشونو بخاطر زنشون ترک نمیکنن هزا که عاشق پیشه باشن.

گلم اون کینه ش شتری من نمیدونم چی بود بینتون ولی شما کینه ت شتری نباشه گلم امیدوارم از ته دل ببخشییش چون بخشیدن برای آدم های بزرگ است

من باشم نمی‌رم اصلا ابدا
شوهرم می‌فرستم بره
چون بالاخره داداششه
خودمم کوچیک نمیشم

من بودم با همون جمع میرفتم یه سرت سلامت میگفتم با دوتاوابمیوه میومدم چون در آینده زبون من درازه جلوه بهتری داره جلو بقیه ولی هیچ حرفی نمیزدم دودیقه میموندم میومدم

یه بچه خیلی صدمه دیده پست این بزرگسالی هست
عزیزم خودتو درگیر روابط با خانواده‌همسرت نکن
تو اصول مهرورزی و انجام بده بخاطر خودت
دیگه اون نفهمی کرد بسپار به خدا

متاسفانه من هم کینه ای هستم و عمرا کسی که آزارم بده و شخصیتم را خُرد کنه بتونم ببخشم

من بودم پامم نمیزاشتم اصلا نرو بزار شوهرت بره هرچی باشه برادرشه

منم بودم نمیرفتم
قبلا خیلی ساده بودم بدی دیگران با خوبی جواب میدادم اما الان نمیتونم
سر اینکه خانواده همسرم حتی برای دنیا اومدن پسرم ی زنگ بهم نزدن گفتم حتی اگه بمیرن تو مراسمشون نمیرم

نه من ک عمرا تو این موارد بخوام پیش قدم شم
اونم کسی ک بهم بی احترامی کرده باشه

من درکت میکنم واقعا نیمدونم چی بگم چو ن من داداشم اینجوریه باهاش قطع رابطه ام خودش ک ب همه گفته تااخرعمرش نمیخواد اشتی کنه گفته واسه مرگمم نیاد منم نمیرم مریض بشه درصورتی ک خودش دعوا راه انداخته ابروم جلو خونواده شوهرم برده کتکم زده بعد رفته شکایتم بکنه من بازم کوتاه اومدم کاریش نداشتم بخدا سپردمش اگه میتونی بخاطر رضای خدابرو و ی ده دقیقه بیا فقط بخاطر خدا وگرنه اینالیاقت ندرن

همسرت کینه شتری شما هم که می‌خوای نبخشی و قهر باشی وای به حال بچه‌ها آینده چی میشن خدا می‌دونه به همدیگه هم رحم نخواهند کرد

با منم خانواده همسر جان خیلی بد کردن ولی من همه رو بخشیدم و برگشتم الان هم با هم خیلی خوبیم واقعاً دنیا ارزش نداره
این موضوع را زمانی متوجه میشیم که دیگه زمان گذشته چون خودمون نیاز به بخشش خدا داریم پس باید دیگران را ببخشیم تا خدا هم ما را ببخشه

سوال های مرتبط

مامان علی کوچولو مامان علی کوچولو ۴ سالگی
مامان هانا جان مامان هانا جان ۵ سالگی
خانوما سلام، طبق تاپیک قبلیم که با مادرشوهر پدرشوهرم بحثم شد، دخترمم اونجا بود، دید و شنید، اومدیم بالا بغلم کرد گفت دلم برات سوخت که فلانی ( مادرشوهرم و فلانی) اینجوری باهات حرف زدن دعوات کردن.
حالا بعد از گذشت چند روز، شوهرم با دخترم دیشب میره پیش پدرشوهرم، ولی دخترم محل نمیزاره، به بابابزرگش میگه من دیگه با شما کاری ندارم دوستتون ندارم،
خداروشکر من قبل رفتن به دخترم جلو شوهرم گفتم باهاشون مهربون باش، تو به کار ما بزرگترا کاری نداشته باش، اونا همیشه مادربزرگ پدربزرگتن، دوستت دارن و ازین حرفا

حالا امروز صبح به دخترم گفتم کار بدی کردی ، برو از دل بابابزرگت در بیار، کیک ببر براش و فلان
اما اصلا محل دخترم نزاشته نه بوسش کرده، نه تعارفش کرد بیا تو،
انقدر دلم برا بچم سوخت، کوچیکه، عقلش نمیرسه، اونروز دیده با مادرش چه برخوردی کردن، تو دلش مونده،
من فکر کردم یادش رفته نگو تو ذهنش مونده،
کم آوردم دیگه.
به جای اینکه عذرخواهی کنن که بی احترامی کردن، جلوی بچه با مادرش دعوا کردن، حالا طلبکار شدن
مامان آرنیکا مامان آرنیکا ۵ سالگی
مامان فرشته ها❤👼👼 مامان فرشته ها❤👼👼 ۹ ماهگی
دختر من بیشفعالی داره وقتی دارو شو میدم به گفته حرف دکتر ۱۲ ظهر اگه اون روز ۸ صبح بیدار شده باشه ساعت ۳ خواب الو میشه باید بخوابه ولی این بچه من اگه تو مهمونی باشه اگه همسرم خونه باشه اگه خواهر کوچولوش،بیدار باشه نمیخوابه بعد چی میشه چشم هاش ریز میشه خوابش میاد به جای اینکه خمار بشه شروع میکنه به آزار و اذیت دیگران بعد اون حالت بیشفعالی دو برابر میشه انگار دارو نمیخوره، حتی بعضی اوقات حتی اگه خونه خلوت هم باشه میزارم رو پاهام مجبورم به زور بخوابونم بعد که میخوابه انقدر خوب میشه دوباره مثل صبح میشه شیطنت اما در چارچوب خودش از ساعت ۳ یه بعد بد میشه اگه اون روز نمیخوابه که واویلا تا شب دیونه میشم مگه بریم بیرون تو ماشین میخوابه ،یه راه دیگه هم اینه ساعت ۱۰ صبح بزارم بخوابه که بازم قرض ۱۲ ظهر بدم ساعت ۶ غروب اذیت میکنه خوابش میاد ساعت ۸ شب نهایت باید بخوابه که اونم اگه مهمونی با جایی باشیم بهم می ریزه ،یه چیزی هم درباره دخترم فهمیدم با بچه ها باشه اصلا منو باباش اذیت نمیکنه بعد کلاس ورزشی اینا هم بردم فایده نداشت اخه ضعیفه فقط جسمی خسته میشد ولی باید از لحاظ مغزی خسته بشه مثلا وقتی با بچه ها نقاشی بکشه آب بازی و خاک بازی کنه بهتر میشه براش خیلی خوبه گوشی خیلی پرخاشگرش میکنه که خداروشکر به گفته دکترش قطع کردیم ولی وقتی بعضی اوقات این حالت های دخترم میبینم خیلی غصه میخورم چرا نمیتونه بخوابه یا شاید هم نیاز به خواب نداره دارو به زور میخوابونه،ولی اگه نخوره هم هم خودش آسیب میبینه هم دیگران دکتر گفت باید تا وقتی که عقلش برسه خوب و بد تشخیص بده بخوره😔😔😔😔😔😔😔😔