داستان بارداری و زایمان پارت هشت

و با زور بعدیم تینا ساعت ۳:۳۰ بدنیا اومد😍

تینا با یک دور بند ناف دور گردنش و به علاوه یک گره واقعی در بندنافش بدنیا اومد ☺️
از هر بارداری فقط ۳ درصد احتمال داره که بند ناف گره خورده باشه که خدا منو بچمو خیلی دوست داشته که این گره هیچ فشاری روی تینا حین بارداری و زایمان وارد نکرده🥰

و منم بلافاصله بعد زایمان رحمم بشدت خونریزی کرد و اگه دکترم اقدام فوری نکرده بود الان بین شما نبودم😁🤍 این خونریزی رو من اصلا متوجه هم نشدم چون تینارو گذاشته بودن رو سینم و من محو تماشای اون بودم یعنی بعد اینکه تموم شد فهمیدم

خود دکترمم در اخر به شوهرم گفت خدا هم خانومتو‌ هم دخترتو خیلی دوست داره که جفتشونم چیزیشون نشد

در اخر باید بگم که من تحمل دردم خیلی بالاست به قول شوهرم همیشه میگه فاطمه تو هر شرایطی خیلی قویه
پس خودتونو با کس دیگه مقایسه نکنین چون شرایط بدن با بدن فرق داره

برای کسایی که براشون سواله من بارداریم با ۴۶ کیلو شروع شد و با ۵۴ کیلو به پایان رسید و بلافاصله بعد زایمان ۴۹ کیلو شدم و در حال حاضر ۴۷ کیلوام

تینا هم وزنش ۲/۶۰۰ بود

از خوبی های زایمان طبیعی بخوام بگم اینه که بعدش حتی خودم تا بخش رفتم
بچم بغلم بود
بدون همراه هم بودم و خودم پا میشدم بچه رو برمیداشتم شیر میدادم
در صورتی که کل بخش سزارینی بودن و دراز کشیده بودن و درد داشتن و صد سال هم بگذره بازم انتخابم زایمان طبیعیه

۳ پاسخ

خداروشکرررررر منم زایمان طبیعی میخوام 😭ولی چون بخاطر دیابت وزن بچه بالاست میگن باید سزارین بشی

سلااام خداروشکررر که خودتون و گل دخترتون سلامتید.
کلا فاطمه ها انگار همینن😁جفت منم پایین بود ولی امسال حدود ۶ سفر رفتم اونم بیشترش ۲روزه بود یعنی همش تو مسیر 😂
دوستم تو زایشگاه باهام بود تو۸سانت میگفت مطمئنی درد داری؟؟؟!!!چرا جیغ نمیزنی یه صدایی ناله ای😄

منم طبیعی بودم ولی عین سزارینسا بدون کمک مامانم نمیتونسم از تخت بلند شم برش و بخیه زیادی خوردم و شدید درد داشتم تا چند روز کلا فرق میکنه بنظرم

سوال های مرتبط

مامان تینا مامان تینا ۲ ماهگی
داستان بارداری و زایمان پارت اخر

یه پیشنهادی هم که بخوام بدم اینه که حتما ماماهمراه بگیرین اگه دکتر خودتون بیاد بالاسرتون ارامش بیشتری دارین
شوهرتونم بیاد که خیلی انگیزه میده و هیچوقتم یادش نمیره برای بدنیا اوردن ثمره عشقتون چه دردی رو تحمل کردین

من حتی تعجب کردم که شوهرم تینارو که دید زد زیر گریه و کلی بغلم کرد بوسم کرد
واقعا انتظارشو نداشتم

راستی تروخدا باردار میشین خودتونو نندازین رو دور بخور بخواب خیلیارو دیدم بخاطر وزن بالایی که خودشونو و بچشون گرفتن زایمانشون سخت بوده
تحرک داشته باشین
من روزای اخر که دیگه میدونستم هرموقع تینا بدنیا بیاد مشکلی نداره
روزی ۷-۸ بار پله بالاپایین میرفتم
با اینکه ماشین زیرپام بود همه جا پیاده میرفتم
باشگاه ثبت نام کرده بودم باشگاه میرفتم
تو خونه نیم ساعت چهل دقیقه ورزش میکردم
اگه حس و حال ورزش نداشتم اهنگ میذاشتم میرقصیدم
خلاصه خودم به خودم کمک کردم و واقعا تلاش کردم
و در اخر اینم بگم که اگه ماماناتون استرس میدن نبرین
من مامانمو پیچوندم و بازم بخوام زایمان کنم بازم میپیچونم
اینم بگم که رب درست کردن مامانم ۲۲ ساعت طول کشید و زایمان من از لحظه ای که پذیرش شدم و درد نداشتم تا بدنیا اومدن تینا کلا ۸ ساعت 😂
زنگ زدم مامانم گفتم شام بزار میخوایم بیام خونتون شب با تینا رفتم‌خونشون تازه سوپرایزم شد
یذره ناراحت شد ولی بخاطر تینا خوشحال شدم
همه چی قر و قاطی شد بنابراین نتونست خیلی ناراحتم بشه😆🩷

الانم تینا دو ماهشه و اگه دوست داشتین بگین براتون داستان زردیشم تعریف کنم☺️
مامان تینا مامان تینا ۲ ماهگی
داستان بارداری و زایمان پارت هفت

همون دراز که کشیده بودم ماماهمراهم ضربان قلب تینارو میخواست چک‌کنه سه چهار تا انقباض داشتم که انقدر حس زور زدن توم زیاد بود که نمیتونستم واقعا خودمو کنترل کنم که زور نزنم و ماماهمراهم التماسم میکرد که جلوی خودمو با تکنیک تنفس بگیرم و زور نزنم
هی میگفت فاطمه تو تا اینجا پیش اومدی بخاطر دخترت که اونم داره تحمل میکنه توهم تحمل کن
تازه ۹ سانت که شدم زنگ زد دکترم بیاد
دکترم یجوری زود رسید که انگار کوچه بغلی بود😂

منو بردن تو اتاق زایمان
دکترم اومد گفت فاطمه شوهرت جلوی در خوابش برده بیدارش کنم؟
من تو همون حال گفتم نه ولش کن از صبح سرکار بوده خسته اس
الان میگم من چقدر بفکر این بشرم که وسط زایمانمم بفکر خستگی اونم😂
یهو دیدم ژولیده پولیده شوهرم از سر و صدای کادر بیمارستان بیدار شده اومده تو اتاق

اومد بالاسرم وایستاد و دکترمم گفت هر موقع انقباضت شروع شد بهم بگو بعد زور بزن
انقباضم شروع شد و شروع کردم زور زدن
خودم متوجه میشدم خیلی از ته دل دارم زور میزنم😂
شوهرمم بالاسرم وایستاده بود میدید دکتر تشویق میکنه افرین زور بزن و اینا
اونم شروع کرده بود میگف افرین افرین زور بزن داره میاد🤣
بودن شوهرم و ریحانه(ماماهمراهم) و دکترم توی بیمارستان خیلی خوب بود احساس تنهایی نمیکردم چون از قبل میشناختمشون

دومین یا سومین زورم بود که دکترم گفت میخواستم برش نزنم ولی اگه یذره نزنم بچه در نمیاد
خلاصه بی حسی رو زد و من اصلا نفهمیدم که کی برش زد
با انقباض بعدیم نصف کله تینا اومده بود بیرون و اون تایم بین انقباضا دست منو گذاشته بودن رو کله تینا میگفتن ببین چیزی نمونده یه زور خوب دیگه بزنی بدنیا میاد
مامان تینا مامان تینا ۲ ماهگی
داستان بارداری و زایمان طبیعی پارت دو

تینا sga شده بود یعنی از هم سن و سالاش کم وزن تر بود ولی خب هنوزم نرمال بود ( اینم بگم که دکترم رژیم پروتئین رو برام شروع کرد ولی با این حال تینا داشت کم وزن میگرفت ) و اینم بگم که شریان های رحم هیچ مشکلی نداشتن
اخرین سونویی که رفتم دیدم تینا توی دو هفته کلا ۴۰ گرم وزن اضافه کرده و iugr شده ( اختلال در رشد رحمی )
اخرین سونوگرافیم روز دوشنبه بود و من فرداش ویزیت دکتر داشتم
به شوهرم با شوخی و خنده گفتم احتمال داره که دکترم منو فردا شب بستری کنه برای زایمان پس امادگیشو داشته باش و اگه بهت زنگ زدم لطفا جواب بده (سرش شلوغ باشه معمولا جواب تلفن نمیده)
فرداش ساعت ۴ وقت دکتر داشتم ولی منشی زنگ زد و گفت که میتونی ساعت ۲ بیای خانم دکتر یه زایمان داره باید برسه به اونجا گفتم اره میام
پاشدم رفتم دکتر که دید گفت از مطب مستقیم برو بیمارستان که تا صبح هم زایمان کنی من ساعت ۸ صبح به بعد خودم نیستم اگه من نباشم دکتر جایگزین من زایمانتو انجام میده گفتم اخه باید برگردم خونه وسایل و مدارکمو بردارم تا خونمون یک ساعت و نیم الی دو ساعت راهه تو این ترافیک
گفت زنگ بزن شوهرت بگو بره برداره بیاد بیمارستان
خودتم برو بیمارستان
اصلا معطل نکن
مامان تینا مامان تینا ۲ ماهگی
داستان بارداری و زایمان طبیعی پارت

اول از همه یه توضیحی از بارداریم بدم بهتون که من هرچی دکتر گفته معمولا خلاف اونو عمل کردم مثلا جفتم پایین بود و دکتر گفت مسافرت نرو استراحت کن بیاد بالا من پاشدم دوروز بعدش رفتم مسافرت و تو استخر هم کلی شنا کردم و دقیقا سر ویزیت بعدیم جفتم اومده بود بالا😑
خلاصه جونم براتون بگه که از ۲۰ هفته ورزشامو طبق گفته دکترم شروع کردم و از روز اول بارداریم تا یک هفته مونده به زایمانم از ساعت ۱۰ صبح تا نصفه شب سرکار بودم
توی ۳۲ هفته طول سرویکسم کم شد و دکتر بهم گفت تا ۳۶ هفته استراحت مطلق باش و من فقط دو روز موفق شدم که تو خونه بند بشم که اون دو روزم هرچی کار نکرده داشتم انجام دادم😂
بعد دوروزم پاشدم رفتم سرکار طبق معمول

طبق گفته دکترم که احتمال داره زایمان زودرس داشته باشی من امادگی بدنیا اومد تینارو هر لحظه داشتم

خلاصه که ۳۶ هفته رفتم پیش دکترم و دکترم گفت دیگه میتونی ورزشاتو مجدد شروع کنی که منم علاوه بر ورزشای روزانم دوبارم استخر بارداری رفتم
ولی مشکلی که پیش اومده بود این بود که تینا دیگه داشت کم وزن میگرفت
دکترم هر هفته میفرستاد یا هر دو هفته میفرستاد سونوی وزن و شریان های رحمی که از وضعیت تینا مطلع باشه
۱
مامان جوجک مامان جوجک ۸ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۵
خودم خیلی حالم خوب نبود منو با هر دردسری شد بردن به بخش پرستار اومد و شیاف گذاشت رفت مامانم همرام بود و نذاشته بودن بچه رو ببینه خودم بعد از دو ساعت دردام شروع شد و سردرد و سرگیجه خیلی شدیدی داشتم حدود چند ساعتی خوابیدم بیدار که شدم گفتم می‌خوام برم بچه‌مو ببینم و بهش شیر بدم نذاشتن و گفتن بچه تا چند روز نمی‌تونه شیر بخوره به خاطر مدفوعی که خورده باید ریه‌اش پاک بشه خیلی حس بدی بود وجدان داشتم چون اگه من به بیمارستان نمی‌رفتم این بلاها سر خودم و بچه‌ام نمی‌اومد به خاطر بی‌فکری چند تا پرستار و دکتر احمق،که فقط به خاطر اینکه زایمان طبیعی باشه و آمار زایمانشون بالا بره این بلا رو سر ما آوردن نه فقط ما خیلیای دیگه،بعد از یه روز گفتم باید برای بچه شیر بدوشید در صورتی که من اصلاً شیر نداشتم به زور با هر بدبختی که شد نزدیک ۱۰ سی سی شیر دوشیدم و برای آی‌سی‌یو بردم برای اولین بار پسرمو دیدم که نگذاشتم بغلش کنم نه لمسش کنم فقط از پشت شیشه دیدمش نقدر که ورم کرده بود فکر می‌کردم ۵ کیلو شاید باشه اما نگو که همش برم بوده و فسقلی من ه زور سه کیلو می‌شده
مامان تربچه👶 مامان تربچه👶 ۱۱ ماهگی
🔴 مامانایی که زایمان طبیعی داشتن لطف میکنین راهنمایی کنین، خیلی نگرانم
اول اینکه بابت سوالم ازتون عذرخواهی میکنم و هم اینکه یه مقدار طولانی شد.
راستش در حال حاضر از زایمان طبیعی من حدود دو ماهو نیم میگذره
امشب که با آینه قسمت واژنم رو نگاه کردم دیدم که یه قسمت خیییلی گشادی به وجود اومده، جوری که باورم نشد که اون واژنه ولی وقتی به همسرم گفتم که اونم بررسی کنه اونم گفت اره واژنه
اصن کاملا باز بود، خیلی مجرای گشادی بود
بعد از زایمان اصلا رابطه نداشتم واسه همین درست و حسابی چک نکرده بودم، به جز روزای اول که پمادی که دکتر داده بود میزدم
حس کرده بودم حتی الانا موقع حمام وقتی که این ناحیه رو با شامپو بچه میشورم چقد میسوزه ولی نمیدونستم ایتقد بازه که شامپو داشته وارد واژنم میشده
الان خیلی نگرانم
حالا چندتا سوال دارم:
1️⃣ واسه شماهایی که زایمان طبیعی کردین هم واژنتون به همین صورته و این قدر گشاد شده؟؟؟
2️⃣ ایا درست میشه با توجه به اینکه دوماهو نیم هم گذشته؟
3️⃣ این باز بودن زیاد و گشاد بودن واژن خودش باعث عفونت نمیشه؟
مامان تینا مامان تینا ۲ ماهگی
داستان بارداری و زایمان پارت سه

خلاصه که زنگ زدم شوهرم ، شوهرمم گفت الان راه میفتم
من از اول هم قصد داشتم مامانمو نبرم سر زایمانم چون ادمیه که استرس میگیره و به ادم منتقلش میکنه و من کلا ادم ریلکسی ام

رسیدم جلو در بیمارستان نشستم رو نیمکت که شوهرم برسه تو همون فاصله زنگ زدم مامانم
مامانم گفت رفتی دکتر؟
گفتم اره گفت چی گفت دکترت کی زایمان میکنی؟
گفتم بخاطر وزن تینا نامه بستریمو داد برای روز جمعه (در صورتی که اون روز سه شنبه بود)
گفت پس جمعه بیاین دنبالم باهم بریم بیمارستان گفتم باشه و یذره باهاش حرف زدم و قطع کردم
مامانم رفته بود خونه مامان بزرگم داشت رب میپخت و کاملا سرگرم رب بود😂

بالاخره شوهرم رسید بعد سه ساعت

اینو یادم رفت بگم که من دو هفته بود دهانه رحمم یک فینگر باز بود و توی مطب دکترم معاینه تحریکی کرد که تا برم بیمارستان شده بود دو فینگر و توی مطب هم یبار نوار قلب گرفتن از تینا

شوهرم اومد و تا کارای پذیرشو انجام داد شد ساعت ۷ شب
رفتم بلوک زایمان لباسامو عوض کردم همه وسیله هامو دادن دست شوهرم حتی گوشیمو
مامان حسنا مامان حسنا ۶ ماهگی
سلام به همگی
خصوصا مامانایی که نیاز به تجربه بقیه دارن
میخوام درمورد بیمارستان و دکترم و زایمانم صحبت کنم
من ۱۴۰۳/۲/۳۱ زایمان کردم با دکتر شهرزاد شریف زاده که بسیار راضی بودم و مراقبت هامم پیششون میرفتم البته اول یه دکتر دیگه بودم کا ماه ۵ عوضش کردم و چقدر از این تغییر راضی ام. یه دکتر بشدت حرفه ای آرامش بخش دست سبک متین و با وقار و کلا خاص و صبور که حتی توی لحظه زایمان هم با لبخند متانت صحبت می‌کردند و از من زیر میزی هم نگرفتن...به شدت ایشون را پیشنهاد میکنم و اینکه زایمان طبیعی با اپیدورال داشتم که اون هم خیلی راضی ام البته من اتاق ال دی ار و مامای خصوصی داشتم بنظرم قرار نیست که هر سال زایمان کنید پس اگه زایمانتون طبیعیه حتما از همه امکانات در صورتی که براتون مقدور هست استفاده کنید.راسی بیمارستان عسگریه زایمان کردم اتاق وی آی پی هم بودم که به شدت از تمام پرسنل راضی بودم و و خداروشکر میکنم که خدا بهترین هارو سر راهم قرار داد. اگه سوالی توی این حوزه ها داشته باشید جواب میدم چون خودم خیلی تحقیق کردم تو بارداری و میدونم چقدر خوبه کسی که اطلاع داره به بقیه آگاهی بده.
مامان زینب جون😍👶🏻 مامان زینب جون😍👶🏻 ۷ ماهگی
#تجربه زایمان پارت چهارم

دیگ شروع کرده بودن به بخیه زدن، کم کم یه لرزی افتاده بود ب جونم که تو عمرم اونطوری نلرزیده بودم کل فکم میخواست بشکنه انقد که دندونام محکم میخورد بهم دستامم نمیتونستم کنترل کنم .
عمل تموم شد و منو بردن ریکاوری،روم پتو انداختن بخاری برقی زدن ولی لرزم کم نمیشد اینجا یه بد شانسی اوردم که بخش شلوغ بود من ۲ساعت ریکاوری موندم و همه بیحسیم رفته بود وااااای نگم از اون فشارایی که میدادن از رو دلم دااااد میزدما چون بی حسیم رفته بود شد ساعت ۴عصر و بخش یه جا خالی پیدا شد و منو میخواستن تحویل بخش بدن آاااااخ که از این تخت میخواستن بذارنم رو اون تخت چقد درد داشتم.از اتاق عمل اوردنم بیرون مامانم و همسرم پشت در بودن ب حدی حال من بد بود رنگشون پریده بود
منو آوردن بخش و دوباره میخواستن بذارن رو تخت باز اون درد وحشتناک رو کشیدم. به شدت درد داشتم آوردن مسکن زدن تو سرم و دوتا هم شیاف گذاشتن بعد چند دقیقه یکم بهتر شدم ولی هنوز نمیتونستم تکون بخورم پاهام جون نداشت.
ماما اومد گفت میتونه ۱۲شب یه چیز شیرین بخوره و تا اون موقع هیچی نخوردم بعد ساعت ۱۲ اومدن گفت ساعت یک و نیم شب بلندم کنن راه برم
و یه دردی رو اون موقع کشیدم که توی این ۲۵ سال همچین دردی نداشتم خلاصه بلند شدم با هر دردی بود چند قدم رفتم و دوبار برگشتم رو تخت
بعدش دیگ هر ۴ الی ۶ ساعت شیاف میذاشتم و در طول این مدت که بستری بودم چندباری بلند میشدم راه میرفتم چون از لخته شدن خون تو پا بشدت میترسیدم

و در آخر منی که برای طبیعی آماده شده بودم سز شدم
ولی الان که فکر میکنم شاید هیچوقت نمیتونستم درد طبیعی رو تحمل کنم و به خواست خدا سز شدم
اینم از تجربه زایمان من اگه بازم سوالی دارید بپرسید جواب بدم
مامان آروین مامان آروین ۴ ماهگی
خانم ها تجربه من از دستگاه iud گذاشتن برای جلوگیری از بارداری رو مبخوام خدمتتون بگم
من چون چهار سال ال دی خوردم و هیچوقت جلوگیری نداشتم و بعد چهار سال پریودهام نامنظم شد رفتم دکتر و گفت مصرف طولانی مدت قرص ال دی روی رحم و تخمدان نام اثر گذاشته و من بعد چهار سال قرص رو گذاشتم کنار و هم من و هم همسرم دلمون بچه میخواست و یک سال تلاش کردم هیچ جلوگیری نداشتم و در زمانی که کاملا نا امید شده بودم فهمیدم که باردارم و پسرم تیر ماه به دنیا اومد من چون فشار خون بارداری داشتم و وزنمم بالای ۱۱۵کیلو هستش و چون آب دور بچم زیاد شد اخراش و توی ۳۶هفته کیسه ابم پاره شد تصمیم گرفتم فعلا باردار نشم تا پسرم بزرگ‌تر بشه و من هم لاغر کنم تصمیم گرفتم دستگاه بزارم با دکترم مشورت کردم و با توجه به این که شرایط من رو میدونست قبول کرد و گفت زمانی که پریود شدم برم مطب برای گذاشتن دستگاه و متوجه شدم چون توی پریودی دهاته رحم بازه پس اصلا دردی حس نمیکنم و من ۵۰ روز بعد از زایمان پرسود شدم و روز دوم پریودی رفتم دستگاه گذاشتم اصلا هیچ دردی حس نکردم و خدایی قیمتش هم به صرفه بود کلا یک میلیون بود حالا هر سوالی درمورد دستگاه دارید بپرسید راستی بعدش باید سونو بدین که ببینید کاملا جا افتاده با نه که من دو شنبه باید برم سونو