۱۰ پاسخ

خواهرشوهرارو ولکن اسمش روشه
خواار شوهررر
لبات چ ژلی زدی دلم مخاددد😍😍

ماشالله چقدر خوشگلی❤️
چقد بی لیاقتن ک عروس ب این خوبی و قدرشو نمیدونن🖐

تاسف دارن این مردا. زمانی میفهمن هیچکس جز زنشون براشون نمیمونه. که یا دیر شده. یا کلی آسیب دیدن

حیف تو ک همچین خواهرشوهری داری

من جای تو باشم برا خودم پول و طلا جم میکنم طلاهامم فاکتورشو میزنم ب اسم خودم بد ک دیدم از لحاظ مالی اوکی هستم طلاق میگیرم
مواظب باش اینجور مردا زود آدمو ول میکنه

توام بجای ناراحت شدن و قهر و گریه ک به خودت آسیب برسونی و خودتو ضعیف نشون بدی با حرفات برین بهش تیکه بنداز و ضایعش کن

چرا از خودت ضعف نشون میدی‌
گریه می‌کنی
قشنگ جوابشونو بده
وقتی شوهرت پشتت نیست درررررک
خودت که هستی

شوهرمنم همینجور سگ

خب شوهرت باعث شده بهت بی احترامی بشه دیگه

خدا شفا بده اینجور مردا رو


خودمونم کم و زیاد داریم ازشون
حمایت بیجا از خانواده ۲زاریشون میکنن

سوال های مرتبط

مامان قندعسل
💕نورا💕 مامان قندعسل 💕نورا💕 ۱۶ ماهگی
بذارید یه چیزی براتون تعریف کنم.
بچه خواهر شوهرم ۲ ماه و نیمشه خیییلی خیلی آرومه همش خواااابه از اولم همین بود.دقیقا بر عکس نورا.
یه دوبار خواهد شوهرم گفت نازنین(اسم دخترش)شبا نق میزنه یکم و فلان و اینا منم بهش گفتم بابا بچت خیلی خوبه نورا رو یادت نیست از صبح تا شب فقط گریه میکرد یا تو پتو بود یا تو ماشین تابش می‌دادیم.چون نورا خییییلی بد قلق بود خیلی ناآرام بود.یه چند باری گفت منم به خدا بدون منظور گفتم حالا میبینم دوباری هست مادر شوهرم میگه مثلا وای دیروز نازنین (بچه خواهر شوهرم)خیلی بی‌تابی میکرد.. یا امروز که اومدیم میگه دیروز نازنین خیلی بی‌تابی میکرد .الان همینجا خواهر شوهرم اینا از صبح که من اینجام هیچ صدایی نیومده از بچه همش خوابه. حتی شوهرم گفت این که همش خوابه و فهمیدم برای این میگه مادر شوهرم که من چشم نزنم بچش رو.
اصلا حالم خراب شد.من واقعا هیچ لذتی از بچه داریم نبردم چون نورا تا ۴ ماه وحشتناک کولیک داشت و همش گریه میکرد الانم بد قلقه اما خدا شاهده هیچوقت به چشم بد نگاه بچه خواهر شوهرم نکردم.همش ذوقش رو هم کردم که چقدر آروم و خوبه.
اینقدر دغدغه دارم تو زندگیم که حسرت آروم بودن بچه اونو نخورم
مامان سید ایلیا مامان سید ایلیا ۱۰ ماهگی
امشب خونه مادر شوهرم دعوت بودیم و تا الان که ساعت ۲ و نیمه اونجا بودیم
الان دوماهه خواهر شوهرم با دو تا بچه ۵ ساله و ۱ سالو نیم اومده قهر
البته نزذیک سه ماهه که اونجایت و همه وستیلشم اونجاست
خونه مادر شوهرم ۳ تا خواب داره و دوتاش بچه ها داشتن باری میکردم و من بردم اتاق خواب مادر شوهرم که همیشه ساکتع پسرمو خوابوندم
یکی دو ساعت بعدش
رفتم بهش سر بزنم دیدم داره بیدار میشه
دراز کشیدم پیشش تا بهش شیر بدم و بخوابه
اقا داشت میخوابید مه خواهر شوهرم با بچه کوچیکه اومد تو
حالا بچه کوچیکه عقل نداره که هی میاد رو ایلیا!!!
فکر کن
اورده بود بچشو بغل ایلیا بخوابونه!!!!!!
گفتم بنظرت میتونن اینا کنار هم بخوابن
گفت سرشو میزارم اونور
گفتم پس ما میریم
گفت نه!!
خواهرشوهرم یه اخلاقی داره برای اینکه بچه هاش شبای مهمونی بخوابن و بیدار نشن بهشون کتف میده که خواب اوره!!!!!!!!!!!!!!!!
خلاصه من بچم‌ایلیا رو بغل کردم و بردم توی یه اتاق دیگه
هم خواب از سرش پرید و بد خواب شد هم اون یکی بچه خواهر شوهرم اینقدر داد و بیداد میکردنمیزاشت ایلیا بخوابه
با این حال خیلی خودمو کنترل کردم سر تا پاشونو قهوه ای نکنم
فقط به شوهزم گفتم خیلی کارش بد بود
تو که به بچت دارو دادی بیدار نمیشد یه جا دیگه میخوابوندیش
بنظرتون حق داشتم ناراحت شم؟؟