۱ پاسخ

❤️❤️❤️

سوال های مرتبط

مامان گردالی 🫀 مامان گردالی 🫀 ۱ سالگی
سلام مامانای گل ظهر همگی بخیر
سال پیش همچین روزی همچنین ساعتی اومدم تو بخش و آرین پیشم بود
با این حال که خودمون تصمیم به بچه دار شدن گرفتیم بعد زایمانم هیچ باور نداشتم یکی از وجود و پوست و خون منه ..... اوایل گنگ بودم شاید تا چندین ماه حس زیادی بهش نداشتم اما یروزی یادمه رو مبل نشسته بودم گذاشته بودمش رو پام نگام میکرد باهاش حرف میزدم یهو بهم لبخند زد از همون موقع جوری شدم حالی شدم که نمیتونم حتی بگم ..... حس مادرانگی عجیبترین حس دنیاس از خودت میگذری ، فداکاری میکنی ، چون یکی از خودت مهمتره که بهت نیاز داره
وقتی بچت بدنیا میاد انگار قلبت بیرون از بدنت داره راه میره و زندگی میکنه ....
باورم نمیشه یکسال شد یکسال که مادرم . خداروشکر بابت تمام این حس ها
جدیدا خیلی حال روحیم بده ، خیلی عصبی و پرخاشگر شدم .
اما امروز همه چیز برای آرینه روز روزه اونه ....
حمامش کردم ، غذا دادم ، ویتامیناشو دادم ، کتاب براش خوندم ، خوابوندمش....
شاید مادر خوبی نباشم ، اما تلاش میکنم مادر کافی برای آرین باشم ❤️
چقدر زود میگذره قدر این روزایی که با قد فسقلیشون بغلمون میکنن ، ازمون آرامش میگیرن رو بدونیم یهو میبینیم که خیلی بزرگ شدن و دیگه نیازی به ما ندارن اما ما تشنه اون روزاییم 🥺
مامان برکه❤️ مامان برکه❤️ ۱ سالگی
رسال این موقع دل توو دلم‌ نبود که زودتر مخلوقی که ۹ ماه بند دلم بود رو ببینم
، تا صبح نخوابیدم، دیگه از ماه و روز شماری به ساعت شماری رسیده بودم، ساعت ۶ رفتم بیمارستان و ساعت ۹:۱۷ ، ۳۰ اردیبهشت من از من به دنیا اومد، چشمم که به صورت ماهت افتاد، تموم دنیا مال من شد، شب تا صبح مدام بیدار میشدم‌ نگاهت میکردم و میگفتممم واییی چقدررر خوشگلهههه، اولین بار که صدای گریه‌تو شنیدم یهو قلبم ریخت، چقدرررر صدات خوش آهنگ بود، وقتی بغلت کردم مسحور حضورت شدم و مدهوش بوی تنت شدم، هر سری که لباتو غنچه میکردی و بدنتو کش و قوس میدادی ، دلم قنج میرفت میگفتم همین شکلی توو دلم کش و قوس میرفتی، آخخخ مامان به قربون تک تک اعضای بدنت، ‌یکسال بی نظیر و پر چالشو گذروندیم، خیلی زود از نوزادی در اومدی و پا گرفتی دخترکم، چه خوب شد که اومدی و من این حس و عشق شگفت انگیز رو تجربه کردم ، به معنای واقعی امید زندگیم شدی ، زندگیم تقسیم شد به قبل و بعد تو، اصلا من قبل تو چطور زنده بودم؟ خلاصه که خالصانه عاشقتم، تولدت
Iمبارک زیباترین، شیرینترین و مهربونترین دختر دنیا
مامان دیار مامان دیار ۱۳ ماهگی
سلام مامان ها
یه درد دل دارم
شما هم نظرتون و تجربتون رو بگید لطفا🙏

من و شوهرم بعد از ۸ سال تصمیم‌ به بچه دار شدن گرفتیم
و تمام این دوران یعتی نامزدی تا الان یعتی این ده سال رو عااااااااشق هم بودیم خیلی خیلی به هم وابسته بودیم و بی نهایت عاشق هم بودیم

همیشه می‌شنیدم که همه میگن بچه که بیاد خیلی از روابط زن و شوهرها تغییر میکنه و حتی به مشکل میخورن ، ولی من همیشه میگفتم ما اینجور نمیشیم چون واقعا عاشق هم بودیم و خیلی کم حرفمون میشد

ولی الان بع از یک سال که از به دنیا اومدن دیار میگذره من از همون ماه اول تولد دیار احساس کردم که رابطمون مثل قبل نیست دیگه
خیلی ناراحتم برای این موضوع
یعتی حتی خودم هم راستش حس میکنم که احساس قبل رو ندارم
تمام زندگی هر دومون شده دیار فقط

نمیگیم الان همدیگرو دوست نداریم ها ، ولی تو قبلا ما معروف بودیم تو فامیل اینقدر عاشق هم بودیم ولی الان احساس میکنم معمولی شدیم
حتی بیشتر دعوامون میشه تو این یک سال و حتی قهر کردن هامون هم طولانی تر شده

مثلا من اگر قبلا باهاش قهر میکردم اصلااااا طاقت نمیوردم و عین مرغ سر کنده میشدم
ولی الان راستش هی پیش خودم میگم ولش کن بابا خو قهر کنه
😑😑😑

شما تجربتون چیه بعد از بچه دار شدن تغییر کردین؟ ؟
مامان نور قلبم مامان نور قلبم ۱۱ ماهگی
بعد از دنیا اومدن بچم افسردگی گرفتم و همینجوری احساس ناکافی بودن میکنم تا پنج شیش ماهگیش اینقدر داغون بودم که خونم همیشه شلوغ بود سینک پر از ظرف همه جا بهم ریخته بچمو دوس نداشتم فقط از روی مسئولیت بهش رسیدگی میکردم
خانواده خودم و همسرم باعث بیشتر شدن افسردگیم میشدن
خیلی تلاش کردم روی خودم کار کردم یکم بهتر شدم و هربار تا کمی حس خوب ساختم برای خودم یکی پیداش شد تر زد توش
تازه چند وقته سعی میکنم روتین داشته باشم برای خونه زندگیم برای بچم
امروز با یه نفر تلفنی حرف زدم و اون شخص چهل دقیقه تمام بهم انرژی منفی منتقل کرد
الان آشپزخونه ترکیده و دام نمیخواد حتی نگاهش کنم از وقتی شوهرم از سرکار اومده سه بار گریه کردم یه شام سرسری براش حاضر کردم بنده خدا همش سعی میکنه آرومم کنه فکر میکنه بخاطر اینکه حس میکنم مادر خوبی نیستم گریه میکنم حتی به ذهنش هم نمی‌رسه کسی که باهاش حرف زدم منو به این روز انداخته حرفاش همش داره توی سرم میچرخه هی با خودم فکر میکنم آیا همیشه اخلاقش این جوری بوده و درباره من اینطوری فکر میکرده


فقط دعا میکنم ای کاش هیچ مادری زودتر از بچش از دنیا نره