بعد از دنیا اومدن بچم افسردگی گرفتم و همینجوری احساس ناکافی بودن میکنم تا پنج شیش ماهگیش اینقدر داغون بودم که خونم همیشه شلوغ بود سینک پر از ظرف همه جا بهم ریخته بچمو دوس نداشتم فقط از روی مسئولیت بهش رسیدگی میکردم
خانواده خودم و همسرم باعث بیشتر شدن افسردگیم میشدن
خیلی تلاش کردم روی خودم کار کردم یکم بهتر شدم و هربار تا کمی حس خوب ساختم برای خودم یکی پیداش شد تر زد توش
تازه چند وقته سعی میکنم روتین داشته باشم برای خونه زندگیم برای بچم
امروز با یه نفر تلفنی حرف زدم و اون شخص چهل دقیقه تمام بهم انرژی منفی منتقل کرد
الان آشپزخونه ترکیده و دام نمیخواد حتی نگاهش کنم از وقتی شوهرم از سرکار اومده سه بار گریه کردم یه شام سرسری براش حاضر کردم بنده خدا همش سعی میکنه آرومم کنه فکر میکنه بخاطر اینکه حس میکنم مادر خوبی نیستم گریه میکنم حتی به ذهنش هم نمی‌رسه کسی که باهاش حرف زدم منو به این روز انداخته حرفاش همش داره توی سرم میچرخه هی با خودم فکر میکنم آیا همیشه اخلاقش این جوری بوده و درباره من اینطوری فکر میکرده


فقط دعا میکنم ای کاش هیچ مادری زودتر از بچش از دنیا نره

۱۶ پاسخ

دامنه دوستی هات رو کم کن به خودت برس آمپول ب کمپلکس بزن حالت جا بیاد

شما افسردگی دارین و باید تحت درمان باشید

حتما به یه متخصص روانشناس مراجعه کن

عزیزم سعی کن از آدمای منفی دورت دوری کنی...کسی ک فک می‌کنی با حرفاش بهت انرژی منفی میده صحبت نکن.....دوری و دوستی....

گلم افسردگی بعد زایمان بظاهر سادس ولی واقعا جدیه و باید درمان بشه حتی گاهی نیاز به مصرف دارو برای کنترل داره ک چیزه عادی ای هستش ،بنظرم با ی روانشناس صحبت کن اگه نمیشناسی خیلی هاشون انلاین هستن مخصوصا ک با بچه کوچیک اگه نمیتونی حضوری بری .من تو مرکز بهداشت بودم و موردایه زیادی دیدم برایه همین میگم از متخصص مربوطش کمک بگیر ،صبر نکن ک خودت حالت بهتر بشه بلکه کمک بگیر

عزیزم به حرف این و اون که بت انرژی منفی میدن حالتو بد میکنن اصن فک نکن به بچت فک کن که خدا یه فرشته ناز بت داده به چیزای خوب فکن با بچت بازی کن بگو بخن

بنظرم باید به خودت انرژی بدی میدونم چی میگی ولی بخاطر همسرت بچت

الهی آمین
آره والا الهی که هیچ بچه ای بدون مادر نباشه

عزیزم میای خصوصی

چی گفت مگه بهت

کسی که بهت حس بد میده باهاش کلا قط رابطه کن خصوصا تو این دوران که همه واقعا خسته میشیم

ماهم همینیم
من انگیزم برا تمیز کردن خونه اینه که بعدش با خیال راحت میشینم و فکرم کمتر میشه
شوهرم همش میگه هرچی نگاه میکنم تاتو داری ظرف میشوری

منم برام خیلی پیش آمده قشنگ درکت میکنم سعی کن با کسی که بهت انرژی منفی میده ارتباط نداشته باشی همش به چیزای خوب فکر کن

کسی که حالتو بد می‌کنه قط رابطه کن به خونه زندگی شوهر بچت قشنگ فک کن آینده خوبی واسه خودتون بسازین درسته مادریم خسته میشم ولی این روزا هم میگذرع 🙂

دعای آخرت بد بود

و عزیزم اولش دیدی انرژی منفی میده قط میکردی میذاشتی رو پرواز

عزیزم چی گفت اون طرف؟
خب با کسی که بهت وایب منفی میده رفت آمد نکن

سوال های مرتبط

مامان ایرمان👶🏻 مامان ایرمان👶🏻 ۱۴ ماهگی
من امروز بنظرم هم مامان خوبی بودم واسه پسرم
هم دختر خوبی برای خودم!😅
چرا?
کلی با پسرکم بازی کردیم و حسابی خندید جوری که به خودم گفتم بنظرم اوقات خوشی رو براش ساختم!
الانم که خوابوندمش به همسرم سپردم حواسش باشه بهش و همینطور که خونه رو جمع و جور میکردم صورتمو اسکراب کردم و ماسک گذاشتم و خلاصه یه حالی به پوستم دادم👌🥰
عصاره قلم ها رو هم گرفتم و فریز کردم
و ازونجایی که یک عدد معتاد به کافیین هستم تیر خلاصی رو با یه ایس لته زدم و امروزمو ساختم🥤🍪

البته قسمتای تاریکم داشتیما
مثلا این روزا بشدددت بهانه گیر شده و فقط بغل میخواد👀
صبحانه یه دستی براش فرنچ تست درست کردم و دریغ از یه گاز😕
میدونم بخاطر دندونشه🦷
پس فقط سعی میکنم درکش کنم و باهاش کنار بیام اگرچه بسیااار سخته😩

اگه بخوام از قسمتای تاریک بیشتر بگم واقعا حال خودمم میگیره
پس فقط به گل و بلبلش بسنده میکنم🦜 🌸

دوس دارم هرکاری بکنم که بچه جون فقط بخنده
اخه خنده هاش یه جون به جونام اضافه میکنه (:
مامان محمدآیهان مامان محمدآیهان ۱۶ ماهگی
خانما .دوماه قبل از زایمانم پدرشوهرم فوت کرد 💔من حال روحی درستی نداشتم بعد فوتش مسمومیت بارداری گرفتم‌و سزارین شدم و…توی اون مدت شاید سه ماه ۶۰درصد موهای شوهرم سفید شد 💔شوهرم ۲۷سالشه هنوز…آیهان سینه نمیگرفت بعد از دوهفته گرفت به سختی ولی سه ساعت زیر سینه بود همش گریه می‌کرد گشنش بود مجبور بودم شیرخشکش بدم که کلا شیرخشکی شد …چقدر حرف بارم کردن چقدر تیکه انداختن بهم که تو برای اینکه هیکلت بهم نریزه شیر ندادی و….هزاران حرف دیگه از بس بهم چرت و پرت گفتن بعضی وقتا فکری میشم میرم تو خودم میگم شاید واقعا من کم کاری کردم من مادری نکردم من صبر نکردم و…….نمیدونم چرا امروز یکی گفت بهشت زیر ما مادراس تو‌دلم گفتم منی که شیر خودمم ندادم هم مادر حساب میشم ؟از ظهری حالم گرفتس خیلی گریه می‌کنم کاش اونقدری شیر داشتم که بچم نیاز به شیرخشک نداشت 💔💔💔💔هنوز سینم و وقتی فشار میدم یکم شیر میاد ازش چقدر گریه می‌کنم چقدر دلم میشکنه ولی هیچکاری نمیتونم بکنم😭😭😭😭😭
مامان دوتاتوت فرنگی🍓 مامان دوتاتوت فرنگی🍓 ۱۳ ماهگی
مامانا من بعد اینکه از سر کار میام
بچه هام فقط نگام میکنن لبخند میزنن و شاید دوباره مشغول بازی شن
اصلا سمتم نمیان یا گریه نمیکنن یا بی قراری
قبلا که نمی‌رفتم سر کار و همسرم از بیرون میومد همش می‌رفتن سمتش حتی پسرم تا دم در دسشویی می‌ره میشینه گریه می‌کنه
اما خب چرا برا من اینجوری نیستن ؟! همش فکر میکردم من براشون تکراری شدم برا همین نسبت به همسرم اینجوری هستن اما الان که میرم سرکار برمی‌گردم کاملا عادی هستن ..‌اماذخب بقیه وقت ها که خونه ام خوبن باهام هی میان سمتم..‌ خودم از سر کار میام خیلی دلتنگشوننچم حتی امروز خودم اومدم سمتشون بغلشون کنم اونا نمیومدن سمتم..با اینکه خیلی بهشون محبت میکنم دائم بغل و بوس و نوازش ...رفتم سمت پسرم دست دراز کردم سمتش همش مادرشوهر رو نگا میکرد حتی بغلم هم نیومد.خیلب ناراحت شدم تو دلم آخه من بچه خیلی دوس دارم از اول هم عاشق بچه بودم فک میکردم بچه ها مانسون رو باید بیشتر دوست داشته باشن اما خب الان میبینم بچه هام انگار نسبت بهم زیاد گرم نیستن .... برا شما هم اینجوریه ؟؟