مامانا یه مشورت به من بدین



من مادر اصلی شوهرم که دنیاش اورده دوسالگی طلاق گرفته رفته خارج بعدپدرشوهدم دوباره ازدواج کرده اون زن همسر منو بزرگ کرده و اومدن خاستگاری و خلاصه مثل یه مادرشوهر مهربون نیست ولی کرمو و کخ دارم نیست که کرم بریزه انگار ماهی یه بار اونا میان یا ما میریم هربارم میریم یه عزت به سرمون یه عزت به پامون میزاره .من دانشجو ام دانشگاه میرم یه بار نگفته بیار بچه رو من نگه میدارم وقتی دانشگاهی .من دانشگاه میرم بچمو میبرم بهش رو نمیزنم که نگهش دار.ولی چهارشنبه وقت دکترالرژی گرفتم صبحه اون موقع شوهرم نیست به زن بابای شوهرم زنگ زدم گفتم میشه چهارشنبه دخترمو نگه داره تا برم دکتر گفت اره بیارش ولی تا اینکه بچه هام از مدرسه بیان بیای ببریش(خودش دوتا پسر۱۴ و۱۰ساله داره)خیییلی دختر منو دوست دارن وقتی میریم خیلی مراقبشن
نمیدونم چرا اینو گفت الان به من برخورد میگم چرا اینو گفت من سالی یه بارم دخترمو اونجا نمیزارم حالا بعد سالی بهش رو زدم از مجبووووریی نباید اینجوری بگه.شوهرم میگه نه حق نداری ناراحت بشی اون میخواد بهمون لطف کنه بچمونو نگه داره البته که بچه من واقعا ارومه شیطون نیست که بگی خیلی شیطونه خونه رو میزاره روسرش برا همون اینجوری گفته.پدرشوهرمم اون تایم خونه نیست که بگم خب اون نگهش میداره .ولی میدونم اگه بزارمش اونجا از چشماش هم بیشتر مراقبت میکنه از بچم
اینم بگم خودم هیچکس رو ندارم خانواده ای کسی(لطفا نگین کجان)
حالا بگین من حق دارم ناراحت بشم یا نه واینکه به نظرتون چهارشنبه با خودم ببرمش مطب یا ببرمش خونه پدرشوهرم

۶ پاسخ

پسراش الان تو سنی هستن که شیطنت زیاد دارن . من باشم دخترمو جایی نمیذاره که پسرای این سنی هستن. ایشون حق داره اینو بگه اگه بخواد نگهش داره باید کل حواسش ب دختر شما باشه . تو جامعه الان واقعا نمیشه ب پسرا اعتماد کرد

وای عزیزم خوبه ک انقد مراقبشه دوس نداره دخترت با دوتاپسر تنها باشن هرچند دوسش داشه باشن
ببر بزار پیشش یزار مهرش بیشتر ب دلش بیوفته.اصلل ناراحت نشو گلمممم

خانواده خودت کجا هستن؟؟؟؟

من ک مادر شوهرمه بچه رو میذارم یه آرایشگاه برم میگه زود بیا بنظرم فقط بگو باشه بعدش یه معذرت خواهی کن بگو ببخشید کارم طول کشید

بنظرم ببر خب اون طبق شرایط خودش همچین جوابی بهت داده پس ناراحتی و دلگیری نداره بعدشم اگه نبری ناراحت نمیشه ک چرا نیاورد با اینکه بهتون گفته بیارش

حرف بدی نزده.منطقی گفته
دوتا پسر بزرگ داره حتما صلاح ندیده

سوال های مرتبط

مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
قدر مجرد بودن رو الان بهتر می دونم مجردی رو بیشتر دوست داشتم چون دغدغه ای تو زندگیم نداشتم برام مسایل زندگی مامان و بابام و مشکلاتشون مهم نبود تو عالم خودم بودم مسیولیتی هم نداشتم موقعیت الانم رو دوست ندارم چون هیچکس هیچکس حتی همسرم که تو تمام مشکلات و سختی های زندگی کنارم بوده هم درکم نمی کنه به هیچ عنوان چرا چون من حق ندارم هیچوقت خسته بشم حق ندارم خسته باشم از مادربودن حق ندارم یه بار داد بزنم بداخلاق باشم چرا چون مادرم 😥😭گناه من چیه که صفر تا صد مسیولیت خونه و زندگی و بزرگ کردن بچه هام با منه شوهرم هیچ دخالتی نداشته تو این چند سال یه بار برا محض رضای خدا نگفته زن دستت درد نکنه از این بار زندگی رو دوشته تمام اون زمانایی که بچه هام به شدت مریض میشدن و چند روز بستری بددن تو بیمارستان از پذیرش کردنشون تا مرخص کردنشون از شب زنده داری ها تا خوب خوب شدنشون با خودم بوده و هست الان چند روز دیگه باید درمانشون رو شروع کنم خوب کی می بره کی وقت میزاره خوب منه مادر کیه که روزی سه وعده هر وعده یک ساعت باید بشینه به بچه هاش غذا بده اون کی بود که نوزادیشون تا خوده صبح چندبار بلند میشد شیر میداد و پوشک عوض می کرد اینقدر روپاهاش تکونشون میداد که نه گردن داشت نه کمر این مرد بی وجدان چرا اون روزای سخت رو ندید اگه الان اعصابم ضعیفه حوصله ی بچه هامو ندارم دلیلش سختی های زیادیه که کشیدم و خودم یه تنه بزرگشون کردم چرا اینقدر این مرد باید بی وجدان باشه عوض دستت درد نکنه بشینه شکایت منو به خانوادم بکنه که این خانوم بچه هارو دعوا می کنه 🥺😭به خدا هیچکس هبچکس جز دوقلو دارها منو درک نمی کنه همه از من انتظار دارن بهترین مادر باشم🥺بعد تازه دیشب به من میگه دیگه حالم ازت بهم می خوره
مامان النا مامان النا ۳ سالگی
مامانا بیاید به من بگید جای من بودید به هم میریختید یا نه؟!
بچه من که دنیا اومد من کارمو ول کردم نشستم خونه بچمو نگه دارم مامانمم اصلا کمک نمیکرد فقط ده روز موند خونمون و رفت که رفت با اینکه بچه من خیلییییی اذیت میکرد خودم خیلی مشکل تو زندگیم بود اصلا براش مهم نبود اصلا نمیومد کمک خونشون هم میرفتم فقط یه غذا میپخت میزاشت جلوم اصلا بچمو نگه نمیداشت .
حالا الان بچه داداشم دنیا اومده هر یه روز درمیون یا میرن خونش بچه رو نگه میدارن زن داداشم کا خونشو برسه یا بچشو میارن خونشون که زنداداشم استراحت کنه.
خدایی من خیلی به هم میریزم چطور اصلا به من کمک نکرد... در حالی که شرایط من فاجعه بود ، شرایط زنداداش من خیلی بهتر از منه...
هر دفعه زنگ میزنه میگه بچشو اوردن نگه دارن کلا روز من خراب میشه یکی دو روز به هم میریزم...
واقعا موندم چیکار کنم
به مامانم گفتم فقط به من نگو بچه اونو نگه میداری من به هم میریزم...
کلی شروع کرد منت تک تک کارایی که تو اون 24 سال که خونشون بودم کرده رو سرم گذاشت
مامان دوتا گل مامان دوتا گل ۵ ماهگی
خانوما یه مشورت
دختر من خییییلی علاقه به مهد کودک داره . کنار مرکز بهداشت یه مهد بود ماه پیش دید خود رو هلاک کرد که منو ببر
بزدم یه کلاس ثبت نام کردم یه روز درمیون دوساعت میرفت سفالگری
حالا کلاسش دو جلسه دیگه تموم میشه
موندم چیکار کنم .بازم بزارمش یا نه
خودش که هرروز صبحش که کلاس داره انقدر ذوق داره همیشه میگه مامان من بزرگ شدم؟ دختر خوبیم که منو میبری مهد؟ 🥺
از بس باباش سر مهد رفتن تهدیدش کرده مثلا دستشویی نمیرفت باباش میگفت پس مهد نمیبرمت🥺🥺
ولی خب میگن سنش کوچیکه نگذارم مهد . همه از مهد واسه سن کم بد میگن همینجا چندتا پست خوندم میگفتن خودشون مربی مهد بودن و بچه شون رو هرگز سن کم نمیفرستن مهدکودک
نظرتون چیه
البته یه مهد دیگه یکم دورتر هست که پنج ستاره ست . ولی خیلی گرونه . بفرستمش اونجا اگه کلاسی چیزی داشت چیکار کنم
اخه خیلی دوست داره
اون تایم کلاس هم خودم نمیموندم اونجا اجازه نمیدادن خودمم یه نوزاد دوماهه دارم میومدم خونه بعدا میرفتم دنبالش
مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۳ سالگی
مامان هلنی مامان هلنی ۳ سالگی
سلام خانوما من و همسرم دعوامون شد دیشب
همسرم رقص فارسی خیلی دوست داره
بعد من دیشب اینستاشو دیدم کلی فیلم رقص بود تو اکسپلوررش
با کلیپ خواننده های قدیمی مهستی اینا کلی غر زدم ک اینا چیه میبینی
بعد من همسرم اصلا اهل رفیق بازی نیست ی دوست داره که مجرد ولی آقای موجهی هست
همسرم چند بار می‌ره بیرون باهاش یا خونه هم
(مثلاً روز جمعه با اینکه دو روز پیش همو دیدن رفت پیشش من ناراحت شدم ک بعد ی ماه ی روز خونه ای چرا قبول کردی بری پیش من نمی‌مونی )
ما خونه خریدیم خیلی دستمون تنگه از خرداد باهم بیرون نرفتیم گفتم میشه بریم پارک گفت نه دوست دارم فقط لش کنم ولی همین دوستش گفت بیا گفت باشه وقتیکه برگشت اصلا ب روی خودش نیاورد قرار بود بریم .


حالا الان زنگ زده که فرداشب همکارم و خانومش نمایشگاه دارن من با این دوستم میرم منم گفتم ی موقع منو ب اون ترجیح ندی وقتی نمایشگاه با خانومشه چرا منو نمی‌بری جای دوستت اونم داد زد اصلا نمی‌رم گوشی قطع کرد

بنظرتون حساسیتم بی مورده؟
مامان گلی مامان گلی ۳ سالگی
تازه میفهمم بچه رو ببری پارک بازی کنه بهش خوش بگذره یعنی چی.....تا چندوقت پیش بچمو اگر می‌بردم پارک یه بچه دیگه حواسش نبود می‌خورد به این یک قشقرقی بپا می‌کرد که چرا خورده بمن،یا میگفت کسی نباید سوار سرسره یا وسیله بازی دیگه ای بشه فقط من باید بازی کنم کلا خسته و کلافم می‌کرد ازبس با همه ناسازگار بود همش باید حواسم می‌بود کسی و نزنه ولی جدیدا خداروشکر خییییلی خوب شده یه بچه هم بزنتش حمله نمیکنه به بچه هه فقط میگه مامان این منو زد....الان با بچه ها دوست میشه کلی بازی میکنه منم کیف میکنم که اون دغدغه هام تموم شد.فقط یه مشکلی دارم با اینکه از 9 ماهگی دائم بردمش پارک و خانه بازی بازم انگار یه هراسی داره از بچه ها....اگر تو سرسره بچه پشت سرش باشه انگار می‌ترسه وا میسه کنار اون رد شه بعد خودش بره اگرم کسی جلوش باشه نزدیک نمیشه میزاره برن بعد میره بهش میگم برو کاری با تو ندارن میگه نه بهم میگن نمیشه تو بری.....یعنی میشه این ترسشم بریزه و تموم شه بره؟