۶ پاسخ

والا دیگه تواین سن بچه باید فرق خوب و بد را بدونه رفتاراش باید یه مقدار عاقلانه باشه واقعا سخته بخوای امر ونهی کنی آدم خسته میشه
البته یکی از اقوام بچش کلاس سومه اومدن خونه ما زد تی وی مون را شکوند واقعا بچش تربیت نشده هزار تا مشکل دیگه هم داره ننه باباش هم عین خیالشون نیست

به خدا بزرگ میشه آروم میشه من حال میکنم بچه اینجوری

سن 7 سال برای دختر دیگه یه حالتیه که بچه آروم تر و عاقل تره. یعنی شیطنت داره اما دستور پذیری داره کاملا و وقتی میگی نکن انجام نده متوجه میشه. من الان با پسرم بیرون میرم با اینکه خیلیییی خیلیییی شیطونه اما میگم دست نزن آقای فروشنده ناراحت میشه کامل میفهمه. توی بیرون رفتن باهاش واقعا مشکل ندارم.نه بهونه میگیره نه اذیت میکنه. نهایتا یکی خوراکی بگیره گاهی
با دخترت صمیمی تر شو و حرف بزن. گفت و گو خیلی مؤثره.
من با پسرم حرف میزنم. هر موقع میشینم روی مبل میگم بیا اینجا میگه مامان میخای حرف بزنی؟ چیزی شده؟ 😂

سلام خوبی عزیزم دخترن پیش فعال پسرمک هم ۸ سالش هست همین جورروزهایی که کاکاو شکلات وچیزهای شیرین بخورن شیطونیشون زیادمیشه نزاربخوره ودکترریسپریدون داده گاههی مهمونی میریم ویاکسی می یادنصف قرس رامی دم تحرکش کم میشه بعدمی خوابه بایددکتربنویسه و۱۲۳ رابگیرمشاوره رایگان داره برای همه چیز

میدونی چراااا؟ چون تک فرزندمونده ولوس شده اوناچون چهاتاهستن شرایط براشون ایجادکرده ک بااومدن بچه بعدی فهمیده بشن مجال لوس بودن متکبربودن نداشتن دخترمنم همینجوریه 4سالشه ولی

نه عادی نیس به نظرم
من دل خوشم به اون سنشون رسیدن اروم شن تا من ارامش پیدا کنم فکر اینکه تو اون سنم شیطون باشن سخته
حتما ببر دکتر تا اگ بیش فعالیه کنترلش کنی

سوال های مرتبط

مامان سارا مامان سارا ۳ سالگی
تجربه ۷ سال مادر شدن



اینو از ته قلبم با اشک مینویسم
اینو ذره ذره تجربه کردم تو رو خدا راه منو نرید کاش من خدا فرصت دیگه بهم میداد کاش همش خواب بود

من از وقتی دختزم که الان ۷ سالشه وقتی ۹ ماهش بود کنجکاوی اش معلوم بود من خاک برسر هیچی نمیفهمیدم خاک برسرم نمیفهمیدم بچه اس عوض درکش کتم که دست نیزته وسایل حوصلشو نداشتم
باباش هم مثل من دوتامون کم سن بودیم من ۱۸ و باباش۱۹
خلاصه یه تکه تا ۵ سالگی کنجکاو بود اذیت میکرد ولی ما همش دعواش میگردیم
اخه من تا عروسی کردم زود حامله شدم هیچی نفهمیدم که حتی باید جلوگیری کنم دوران دوستی و عقدم نداشتیم
در حد چند ماه خیلی کم
تا اینکه گذشت الان دخترم کلاس اوله
از بس دعواش کردیم الان اگه یه کاز بد بکنه دعواش کنیم فایده ندازه
اشتباه دوم زمان تولد بچه دومم که بخاطر اینکه بچه دومی وزنش ۱۸۰۰ بود ناخودآگاه توجه ام بیشتر شد به بچه دوم
و دختر اولم فقط حرص خورد
لعنت به من
کاش من بی تجربه احمق تا وقتی شعورش رو نداشتم مادر نمیشرم الان دخترم باهوشه تو مدرسه ولی اعتماد به نفس نداره و از خودش دفاع نمیکنه
توروخدا با ذره ذره اذیت های بچه هاتون ذوق کنید چون باهوشه
وقتی از دستش عصبی هستین اتاق رو ترک کنید
هیچ چیزی ارزش شکستن دل بچه تون رو ندازه از خراب کاری خونه تا شکستن چیزای گران قیمت
بچه ها تنها سرمایه زندگي مونن
زمان کودکی درست تربیت شن باعث خوشبختی خودتون میشن
برای دل شکستم دعا کنید
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
سلام یه دونه داداش بیشتر ندارم تا بود حسرت داشتیم ازدواج کنه خوب ازدواج کرد با کی با یه زن مطلقه که ۵ و ۶ سال زندگی کرده بود و یه دوقلو بارش هم رفته بود گفت اینو خوشم اومده ازش می خوام دوسال دوست بودن ولی ما نمی دونستیم مامانم دیدش پسندیدش ما هم برخلاف میلمون قبول کردیم گفتیم فقط با هم خوب باشن و دختر خوبی باشه اشکال نداره بعد حسرت داشتیم بچه دار بشن هزار تا امید و آرزو دیگه به هر زور و ضربی حامله شد از اخلاق خاص و حساسیت بیش از حدش هم خبر داشتیم گفتیم دیگا آخرش که چی باید بچه دار بشن خوب حالا که بچه دار شده یه جور دیگه داره اذیت می کنه گفتیم ما اومدیم دیگه دو سه بار دیگه وقتشه تو بیای به داداشم گفته بود من اونجا بیا نیستم تا ۴ و ۵ ماه مامانم ناراحت هیچی دیگه با اینکه ناراحت شدیم ولی به خاطر بچه اونم اولین نوه ی پسری پا شدیم رفتیم مامانم بهش گفت به خدا دیگه رومون نمیشه بیایم زحمت بدیم به پدر و مادرت سری بعد تو بیا گفت نه من تا ۴۰ روز هیچ جا نمیرم من گفتم باشه حالا بعد ۴۰ روزم میبینیم میای یا نه هیچی گذشت بچه دست به دست چرخید تا رسید به من به محض اینکه خواستم بغلش کنم گفت راحله لطفا دستاتو بشور 😐گفتم من به بچه ست نمی زنم فقط با تشکش بغلش می کنم به خدا ۵ دقیقه نشد بچه بغلم بود یهو اومد ازم گرفت گفت می خوام آروغ بچه رو بگیرم پیش خودم گفتم این بچه که الان شیر نخورد این اداها چیه بعدش بهمون گفت من بچم از همه کس مهم تره اصلا هم برامون مهم نیست طرفم ناراحت بشه یا نه هیچی من و مامانم و خواهرم هاج و واج موندیم ما با دوسه تا بچه خواهرم که حاملس پشت ماشین نشیت رفتیم اونجا اینم دست مزدمون 😥حسرت عمه بودنم به دلمون گذاشت