۶ پاسخ

عزیزم این احساس کاملا عادیه همسر منم اینطوری شده بود و وقتی باهاش صحبت کردم میون صحبتاش متوجه شدم اونم افسردگی بعد از زایمان رو مثل ما تجربه میکنه بحرحال جفتتونم وارد یه مرحله ی جدید شدین صبوری کن عزیزم اونم کم کم درست میشه باهاش حرف بزن و بگو بهش خیلی احتیاج داری اونم کم کم به خودش میاد

اکثرشون همینن باور کن من که حس میکردم نکنه خیانت میکنه آنقدر وحشی بود بی محلی می‌کرد منم‌ خاطره‌ خوبی از هر دو زایمانم ندارم درست میشه تا چندماه دیگه

عزیزم این طبیعیه ک‌بعد زایمان حساس شده باشی و دل نازک
و طبیعیه ک‌مردا این رفتارو بکنن
کم کم خوب میشه تومامان بچشی و مطمئن باش براش مهمی
وقتی بچه خوابه دوتاچایی بریز بشین باهاش صحبت کن ب ارومی و خواستتو بش بگو.

عزیزم منم یکی دوماه اول این حس مزخرف و خیلی شدید تر داشتم

ناراحتی نکن عزیزم بجای اینکه انقدرغصه بخوری وخودتواذیت کنی بشین باهاش حرف بزن

من قبل از بارداری و موقع بارداری خیلی با همسرم صحبت کردم. حتی یکی دوبار بعد از زایمان هم رک نشستم باهاش صحبت کردم و از شرایط و روحیه و وضعیتم گفتم. بنظرم صحبت کن توی ارامش و باهاش درد و دل کن و بگو حرفاتک

سوال های مرتبط

مامان سارینا مامان سارینا ۲ ماهگی
تجربه من از افسردگی بعد زایمان
بعد زایمانم یه احساس غمگینی داشتم همش تا که از زایشگاه اومدیم خونه خیلی تحریک پذیر و پرخاشگر شده بودم همش سر مادرم و برادر خواهرام فریاد میزدم همش در خلوت میزدم زیر گریه میرفتم زیر پتو گریه میکردم تا که اومدیم خونه دیدم شوهرم اصلا بهم اهمیت و مهر و محبت نمیده گریه هام بیشتر شد همراه با درد قفسه سینه اشکم اصلا بند نمیومد احساس پوچی و بی همه کسی میکردم شوهر سنگدلم بی تفاوت از همه چی بیخیال رد میشد میدید حالم خوب نیس اما انگار نه انگار این حالمو بدتر کرد همش گریه و درد قفسه سینه و سردرد تا اینکه به خودم اومدم دیدم برای کسی مهم نیستم فقط با این گریه ها دارم خودمو عذاب میدم هیچ دلداری ندارم آخرش من میمونم و کلی مریضی تصمیم گرفتم برای خودم خوش باشم و بر این احساس غمگینی و پوچی گریه ها غلبه کنم تصمیم گرفتم به خاطر خودم و بچه هام خوشحال زندگی و کنم و اطرافیان برام مهم نباشن همجونجوری که من براشون زره ای اهمیت نداشتم
مامان یسنا مامان یسنا ۱۴ ماهگی