تجربه زایمان پارت سوم
کارای پذیرش انجام شد رفتم زایشگاه فرما رو‌پر کردم لباس بهم دادن عوض کردم دکتر اومد باهم رفتیم اتاق عمل ، هرکاری کردم با شوهرم خداحافظی کنم ندیدمش . به ناچار رفتم تو اتاق عمل .چقد شلوغ بود ، بی حسیمو زدن پاهام گرم شد گفتن سریع بخاب . خیلی زود بی حس شدم و عمل رو ک شروع کردن به پنج دقیقه نرسید ک بچمو کشید بیرون بهم گفت آخی چه‌ریزه‌ میزس اما قد بلندی داره ها 😅
بردنش برا تمیز کردنش ندیدمش گفتم بیاریدش صدا گریشو شنیدم زدم زیر گریه اما معلوم بود بردنش ی گوشه اتاق عمل دارن تمیزش میکنن یکی دو دقیقه بعدش اوردنش کنار صورتم .و‌زود بردنش. ب شدت میلرزیدم میدونستم دارن دوخت و دوز و بخیه میزنن. نمیدونم ترس بود چی بود اما فشارمو ب شدت برده بود بالا .برام ارام بخش زدن. ی لحظه بیدار‌شدم دیدم دارن منو میبرن ریکاوری. هر دقیقه ب دردام اضافه میشد. دو‌دقیقه ی بار داد میزدم مسکن بزنید. نمیدونم از بخیه هام‌بود یا رحمم بود. فقط دردام خیلی شدید میشدن. هی میومدن برام‌مسکن میزدن تو سروم. فکر‌کنم یه یه ساعتی تو‌ریکاوری بودم هی میخابیدم بیدار‌میشدم. یادمه هی بهانه میگرفتم منو‌ببرید تو بخش نمیخام‌اینجا باشم خسته شدم. یه لحظه ماما اومد دخترمو آورد گفت بچت خیلیی گرسنه هست . همش داره ملچ‌ملوچ میکنه . لباسمو زد بالا شیرش داد.اما نمیدونم چرا‌چیز زیادی یادم نمیاد . فکر‌کنم بخاطر داروها و مسکن ها خییلی گیج‌بودم. بچمو برد
پایان پارت سوم

خوبه زود شیریت اومده

سلام منم زایمان اولم طبیعی بودم الان یک شنبه سزارین میکنم هر چی داره نزدیک تر میشه ترسم بیشتر میشه
خیلی می ترسم همه میگن ترس نداره ولی از استرس شب تا صبح بیدارم 🥺🥺

مبارک باشه عزیزم

دقیقا حس و حال منم همین بود

مبارک باشه گلم🥹🩷

دقیقااا حس و حالتو تجربه کردم ولی خوشحال بودم از سزارین چون طبیعی واقعا واقعا وحشتناکهه
چرا پمپ درد نگرفتی ؟کلا تا یه روز دردی نداری یا خیلی کمه

پمپ درد داشتین؟

عکسشو بزار