۱۵ پاسخ

وایییییی دقیقاااا خیلی بده منم مادرشوهرم همش میگفت نمیخوره نده عب نداره نمیدونم اشتها نداره سردش میشه گرمشش میشه موهاشو محکم بستی نمیدونم حمومش نده دیگ الان اصلا هیچی نمیگه اینقد گفتم ی ماهم هس ک باهم حرفی نداریم اینقد راحتم البته ما تو یه ساختمونیم

یه کلام با سرت بگو باشه تو دلت بگو به توچه

من اونجا ک میریم دیگ کاراش با مادرشوهرم خودش بهش غذا میده

مادرشوهر منم دارم به دخترم درس یاد میدم میگه حالا بزار استراحت کنه دختر منم خو از خدا خاسته یا میگه حالا واش کن حالا اینجورکن

یه کلام بگو من مادر صلاح و مصلحت بچمو بهتر از همه میدونم جوک خودتا راحت کن.......مادرشوهر من خیلی فضولی میکرد چی بده چی نده قطره میدی دندوناش سیاه نشه مسواک بزن و ....هربارم میگه من💩 بهش میگم من میدونم چی بدم هرچیم ندونم از دکترش میپرسم...یا میگه اینو بده میگم دکترش بهتر بلده گفته نده ....خلاصه بگم اگه فهم داشته باشن تموم میشه اگه نفهم مثل مادرشوهر من باشن خفه نمیشن با اینکه منو وشوهرم هیچی حسابش نمیکنیما ولی بازم فضوله

نمی‌دونم به خدا کی می‌خواد جا بیفته که با بچه کسی کاری نداشته باشن بزارن هرجوری که طرف خودش صلاح می‌دونه تربیتش کنم می‌خواد جا بیفته نمی‌دونم

من ابجی بزرگم خیلی رو مخمه . چون عاشق هایلین ولش کن نکن بکن ...
مثلا هایلین گریه میکنه کاسه شور میخواد من ازش میگیرم گریه میکنه ابجیم میگه وای نه گریه کرد بده بهش میگم خوب تا اخز کاسه رو میخوره سر دل بچه میمونه نه بده ساکت شد میگیرم خوب یچمو میشناسم میدونم همشو میخوره میدونم اخرسرم باز گریه میکنه میگه نه اخرم کل کاسه شور میده بچه که ناراحت نشه منم حرص و جوش

وای نگو که الان ازخونه مامانم اومدیم‌بخداکفری کفریم،کاش میموندم خونه،همش امرونهی ،انگاردشمن بچمم

دقیقا منم همینطور درباره همه چی نظر میدن مخصوصا اینکه دختر من اصلا نمیزاره پیشبند ببندی براش و جیغ میزنه و در میاره دیگران میگن وای تو چقدر کثیفی و بچه رو کثیف بزرگ میکنی آخ که من اون لحظه دلم میخواد خفه شون کنم😡

وای حرف دل من

همش میگن یواااش گردنش درد گرفت لباسش یقه ش تنگههه وای اینجوری اونجوری مای بییی نکن فلان کن

منم عين شما .اينكارو بكن اينكارو نكن .اينجورى غذا بده هم خونه بابام نزديكه به خونمون هم پدر شوهرم بخاطر دخترم سعى ميكنم زودتر بيام خونه تو خونه راحت به دخترم غذا ميدم اين وروجك اصلا تو غذا خوردن اذيت نميكنه اما بيرون از خونه اذيت ميكنه

وای تو چقده منی 😂😂😂😂

دقیقا مث من الان ۵ ماهه خونه ی کسی نرفتم

وااای رادین هم همینجوره وقتی خونه مامانم یا مادرشوهرم میریم بعد از مدتها چون براش همه چی هیجان انگیزه غذا نمیخوره. البته الان بخاطر شرایط کاری شوهرم مجبورم طولانی وایسم خونه مامانم یا مادرشوهرم

سوال های مرتبط

مامان آقاامیرعلی❤️ مامان آقاامیرعلی❤️ ۱ سالگی
جدیدن دیدید مثلا میگن بچه ای که لباس هاشو با کلنجار میپوش دچار نمی‌دونم این بیماری بچه ای که سرش اینکار کن اون بیماری بچه ای که دستش اینکار کن بچه ای که پلک بزن نزن خیره شه من میدونم اوتیسم چیه من میدونم همه اینارو ولی نمیشه بگن که همه بچه ها مشکل حسی گفتاری نمی‌دونم چی و دارن بخدا اینستا میرم دقیقا کپ کپ تموم بچه ها میگن اختلال حسی گفتاری نمی‌دونم چی اوتیسم اصلا همرو حساس کردن هرکس میبنم درگیر حرکات بچش یک درصد به این فکر کنید مثلا بچه وقتی مداد میبنه براش عجیب خیره میشه پلک کمتر میزنه یا بچه خوشش نمیاد لباس گرم بپوش جوراب شلوار تنگ خاطره بد داره برای بیرون رفتن کلنجار میره چه میدونم هزاران قبیل اینچیزا من بچه اوتیسم زیاد دیدم پیش فعالم دیدم خیلی این یه متد کاری جدید که مدش کردن یه مادر خانه داری مثه من اکسپلور میبنه میشینه بچش یک روز زیر نظر میگیره میگه وای بچم همرو داره خدایا صد بار ببرش دکتر و دوا کلینیک آخر یه جیب خالی میمونه یه بچه که روند طبیعی رشدش داره جلو مببره من خودم خودمو از همه جا محدود کردم نمیرم نمیشینم همش نشستم توی خونه از بس اطرافیان به من استرس وارد میکنن یکی میگه کم خورد یکی میگه زیاد خورد یکی میگه چرا حرف نمیزنه یکی میاد میگه آروم چقدر یکی دیگه وای شلوغ بچت فقط می‌خوام امیر علی بشه ۸ سالش تا راحت شم از این دوران که من باید جوابگو باشم همش خودش بزرگ شه کسی حرفی زد چکشی جواب بده که همین طور زبون دراز بارش میارم که کشتن منو سر خودش
مامان مانا مامان مانا ۱ سالگی
شما با دخالت های از روی محبت دیگران چه کار میکنید؟ ما اومدیم شیراز خونه ی خواهر شوهرم. صبح که پاشدیم بهشون گفتم بچه ساعت ۳ تا ۵ می خوابه. اگه میخواهیم بریم بیرون ساعتشو تنظیم کنیم که به خواب بچه نخوره. دیگه نهار درست کردن و خوردیم و یه چرتیم آقایون زدن پاشدن راس سه گفتن بریم پاساژ. من گفتم شما برید من و بچه خونه میمونیم که بچه هم بخوابه شمام راحت برید بگردید. هی اصرار اصرار که بیاید بچه رو بغل میگیریم و نیاین کوفتمون میشه. گفتم اینجوری هم بچه اذیت میشه هم ما هی میخواهیم بغلش کنیم. تهران هم پاساژ زیاد داره من به دلم نیست شما برید بچه هم تخت میخوابه اصلا چیزی نمیفهمه. باز اصرار کردن گفتم اگه به خاطر من میگید من اینجوری راحت ترم. خواهر شوهرم گفت نه شما به خاطر من بیاید. آخر گفتم چرا من باید کاری بکنم که نمی خوام!؟ لطفا انقدر اصرار نکنید. آخرم با حالت ناراحتی رفتن بیرون منو پسرم موندیم خونه. بچه هم فوری خوابید
حالا امیدوارم ناراحتیشون کش پیدا نکنه. با سیاست حرف زدنم اصلا بلد نیستم
مامان آقاامیرعلی❤️ مامان آقاامیرعلی❤️ ۱ سالگی