۷ پاسخ

عزیزم چقد قشنگ باجزئیات نوشتی

بهتره این تجربه هارو نگین تا اون بدبختی که میخواد زایمان کنه استرس نگیره مخصوصا اونیکه زایمان اولشه

😶😶😶😶

ای وای
منم دقیقا سر پسرم اینجور بودم بعد کلی درد سزارین شدم و پسرم ۴روز رفت تو دستگاه😔😔

😑😑😑

حالا آخر سز شدی؟

هیییی 🥲

سوال های مرتبط

مامان عشق 


مانا مامان عشق مانا ۴ ماهگی
مامان 🤍🫧نها مامان 🤍🫧نها ۳ ماهگی
🌿تجربه زایمان سزارین
پارت سوم
هروقت درد داشتم فقط دست مامانم رو با تموم وجود فشار میدادم احساس میکردم استخون دستش دیگه داره می‌شکنه آنقدر زور میزدم 🥺
ساعت۷ صبح شد و همچنان داشتم دردها رو که بیشتر میشدن تحمل میکردم که خداروشکر شیفت هم ماماها هم دکترم عوض شدن 😮‍💨
موقعی که ماما ها داشتن شیفت عوض میکردم و بالا سرم بودن شنیدم که به هم میگفتن این دختر رو دیروز بستری کردیم حتی یه سانتم باز نبوده و خانم دکتر بهمون گفته من کاری به این ندارم که باز هست یا نه تو شیفت من یعنی همون ساعت ۷روز پنجشنبه باید زایمان کنه😑
خود ماما ها به هم میگفتن اصلا این چیزی که خانم دکتر گفته امکان نداره 😶هیچی دیگه خدارو شکر یعنی هزار بار خدارو شکر که شیفت عوض شد
خلاصه دردهام نزدیک ساعت۸صبح به اندازه زیاد بود که هروقت درد داشتم طوری داد میزدم که انگاری می‌خوام زایمان کنم🥺
هر وقت درد داشتم داد ماما ها رو صدا میکردم میگفتم تورو خدا منو ببرید سزارین وگرنه خودمو از این تخت پرت میکنم پایین یه کاری دست خودم و خودتون میدم 😅🥲تا اینکه ماما اومد از بچه که نوار قلب گرفت گفت ضربان قلب بچه‌ت نرمال نیست 🥺
منم میگفتم خب منتظر چی هستی باید سزارین بشم جونش در خطره
می‌گفت من که نمیتونم بگم بری واسه سزارین باید دکتر بگه
هیچی دیگه دکترم که اومد نوار قلب رو که دید گفت نه طبیعی واسه پاره شدن کیسه آبه 🫤گفت یه نوار دیگه بگیر که مطمئن بشیم
نوار قلب بعدی رو که گرفتن همون جور بود ضربان قلبه نرمال نبود😥
مامان ویهان مامان ویهان ۱ ماهگی
تجربه زایمانم💢💢
۱۷اسفند از صبح ترشح قرمز داشتم و هیچ درد نداشتم به مامای خصوصیم پیام دادم بهم ورزش داد شاید دردام شروع بشه دریغ از یک درد من قصدم طبیعی بود چون ابجیم سزارین بود دیدم ک بعدش مرگ ب چشم دیدن خلاصه ظهر شد و حرکت بچم خیلی کم شد طوری ک دپساعت هیچ حرکتی نداشت با وجود خوردن ناهار و شیرینی به مامام مجدد پبام داد گفت برپ زایشگاه یک‌نوار بگیرم وقتی رفتم اونجا اره هیچ حرکتی ثبت نکرد و‌بهم سرم زدن و بازم هیچ حرکتی نداشت دکتر مقیم بستریم کرد و سوزن فشار بهم دادن بازم دردام شروع نشد و انقباض. داشتم بعدش دکتر،گفتن کیسه ابم پاره کنه شاید مدفوع کرد نکم براتون از،درد پاره کردن ۴انگشت تو واژنم و فقط صدای فاطمه زهرا میزدم و اروم گریه میکردم تهش کیس ابم پاره شد به هر بدبختی بود دردم شروع شد دردی که واقعا احساس میکردم تمام استخونم میخاد خرد بشه ولی هی زود تموم میشد درصورتی ک من دکترم گفته بود ک لکن گشاد و سر بچم کوچیک هست بازم دردم زیاد بود دیگه دکتر اومد بالا سرم ضربان نداشت سریع گفت باید سز بشی با درد انتقاالم دادن به اتاق عمل و پرسنل اتاق عمل همشون عالی و سر اذون بود که دکتر گفت میخام بچت بکشم بیرون برام دعا کن و‌ اومدم توبخش درد وحشتناکی ذاشتم بددد بهم ارامش بخش زدن و بهم شیاف دادن صبح امروز باید راه میرفتم بدترین درد بود احساش کردم همه چیم‌میخاد بیاد بیرون ولی با شیاف خیلی بهتر شدم منتظر دکترم که ترخیصم کنن
مامان فندوق مامان فندوق ۱ ماهگی
شبش از بس گریه کرده بودم دیگه نا نداشتم ، قبلش هم دکتر اومده بود برام معاینه تحریکی انجام داد یکمی ترشحات خونی داشتم دیگه تو اتاقه هم تنها بودم اجازه ندادن مامانم پیشم بمونه مامانم از روز اول بستری پیشم بود تا روز مرخص شدنم ولی شبا نمیزاشتن ، خلاصه که ساعت یک و نیم دیدم ی پرستار اومد گفت بخواب آن اس تی بگیرم تا گفت سرش داد زدم که نمیزارم ولم کن خستم کردی گفت قول میدم اخریشه دوباره نیم ساعت تحمل کردم به محض اینکه تموم شد گفتم درو ببند می‌خوام بخوابم خواهشاً کسی دیگه تو اتاق نیاد ، ولی اینو بگما پرستارای بیمارستان دنا واقعا پیگیر و مهربون هستند ولی تنها ایرادش اینه که خیلی مقرراتی و رو اصول هستن اکه ی بیمارستان دیگه رفته بودم سریع سز میکردن ، دنا میگه تا زمانی که بدونیم طبیعی میشه طبیعی ، خلاصه ما شب خوابیدیم صبح ساعت شش دوباره شروع کردن به آمپول فشار همون درد ها شروع شد همون درد های کاذب گفتم دکتر کی میاد گفت هشت اینجان ، دکتر ساعت هشت اومد معاینه کرد باز گفت میگم حس نکردی کیسه این می‌ریزه گفتم نه گفت نشتی داری گفت باید کیسه اب رو بزنم منم گفتم فقط ی کاری کن من راحت شم اومد کیسه اب رو سوراخ کرد نگمدبراتون که چقدر حجم آب زیاد با ی بوی خیلی بدی داشت کیسه ابم که خالی شد تمام تنم مخصوصا پاهام افتاد به لرزیدن آنقدر می‌لرزید که گفتم کنترلش دست خودم نیست ، چون از قبل هم به سیاتیکم فشار اومده بود بخاطر اون بود ، ولی کیسه اب رو که زدن زیرمو عوض کردن دردهای اصلی خودم شروع شد حالا آمپول فشار بود درد خودم بود دستگاه هم وصل بود رو کمر بودم درد ها اول از ده دقیقه به ده دقیقه بود درد ها مثلا ی دفعه همزمان کمرت داغ می‌کنه و میزنه به پاهات همراه با فشار زیاد که با هر دردی میمیری و زنده میشی
مامان هیلدا مامان هیلدا ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت دوم
سی و هشت هفته و سه روز بودم. باید سزارین میشدم . به درخواست دکترم رفتم نوار قلب جنین دادم نشونش دادم گفت خیلی جالب نیست. گفت پس فردا بیا عملت میکنم . بهش گفتم خانم دکتر تورو خدا نمیشه همین امروز عملم کنی خسته شدم . چون توی درمانگاه بیمارستان دیده بودم دکتر ی لحظه فکر‌کرد و به دستارش ک ماما بود گفت سریع ز بزن زایشگاه بگو مورد اورژانسیه تا یک ساعت دیگه باید عمل بشه . بمن گفت زودی برو پذیرش کارای عملتو بکن تا بیام عملت کنم ک جای دیگم باید برم عمل دارم😣
منی ک هیچ استرسی نداشتم تا فهمیدم قراره یک ساعت دیگه عمل بشم شدم سرشار از ترس و استرس
هر دقیقه ک میگذشت ب ترسام اضافه مشد . حس میکردم باید بشینم گریه کنم. ز زدم ب همسرم ک نزدیک بیمارستان بود اومد ک‌کارای پذیرش رو انجام بده. هر لحظه حالم بدتر میشد . هم شوق دیدن بچمو داشتم هم استرس عمل. شوهرم هی میگفت آروم باش مگه‌همینو نمیخاستی اما من نمیتونستم آروم بشم.
پایان پارت دوم
مامان نیل آی🩷 مامان نیل آی🩷 ۴ ماهگی
زایمان طبیعی ۴ ،ساعت ۵ اینا رفته بودم تخت زایمان، هی به خودم و همسرم فحش میدادم میگفتم این چه غلطی بود من کردم و اونقدر دردام شدید بود و خسته شده بودم که ۳۰ ثانیه که درد نداشتم خوابم میبرد که دیگه نمیتونستم زور بدم ،آوردن سرم فشار زدن که دردام بیشتر بشه و زورام بیشتر بشه ،دکترم میگفت زورات به درد نمیخوره اینطوری بشه باید سزارین بشی و بهم گفت برو بشین سرویس زور بده ،من که از شدت دردا نمیتونستم تکون بخورم اما راه دیگه نداشتم با همسرم رفتم سرویس و زور دادم چند تا ،دکترم گفت کافیه بیا ،رفتم رو تخت و دکتر به ماما گفت هر وقت زور داد تو هم شکمشو فشار بده نینی انگار یه جاییش گیر کرده که نمیاد ساعت ۶.۳۰ اینا بود و ماما یه جوری شکممو فشار داد که مردم هر چقدر بگم از دردش قابل تصور نیست و من غیر ارادی ماما رو هل دادم کنار که فشار نده و دکترم میگفت زورات به درد نمیخوره منم نمیدونستم دیگه چیکار کنم فقط میخواستم از اون همه درد خلاص شم یه بارم توضیح داد که چه جوری باید زور بدم و من دقیقا همونطوری زور دادم و ماما همزمان فشار داد و ۲ ۳ تا زور دیگه دادم و نینی ۶.۵۰ به دنیا اومد
مامان نی نی حسام مامان نی نی حسام ۲ ماهگی
سلام مامانا
من اومدم با تجربه زایمان طبیعی م
هفته چهلم هم تموم شد ومن زایمان نکرده بودم و از همه چی خسته شده بودم و همش گریه میکردم غیر از یک سانت رحمم دیگه باز نبود و دهانه رحمم سفت بود و سر بچه خیلی بالا بود و هیچ دردی نداشتم
و دکتر بهم گفته بود وزن جنین زیاده و منم منتظر بودم که دردم بگیره امن از یه ذره درد
دیگه شب قبلش یه کم کمر دردم زیر شکمم نسبت به شبای دیگه بیشتر درد میکرد ولی قابل تحمل بود
ولی این اواخر هر ۵دقیقه منو ادرار می‌گرفت و یه هفته بود اسهال و دل‌پیچه داشتم و حالت تهوع
قرار بود صبحش برم پیش ماما تا منو معاینه کنه و ببینه وضعیت م چطوره که رفتم و معاینه کردو گفت دو سانتی ولی سر بچه بالاس و کیسه آبم دو سه روزه نشتی داره من هم گفتم یه کاری کن که برم زایشگاه دیگه خسته شدم اون طفلک هم کیسه آبمو دست کاری کرد و بیشتر پاره کرد همین که پاره کرد گفت الان ۳سانت شدی و عالی هستی برای زایمان ولی رفتی زایشگاه اسمی از من نبر منم گفتم باشه دیگه با کیسه آب پاره رفتم زایشگاه و منو بستری کردن تو سرم هم آمپول فشار زدن برام بعد حدود دو ساعت. دهانه رحمم همون ۳سانت بود که واسم سوند وصل کردن و ماما همراهم گفت سوند که افتاد زنگ بزن من بیام
دیگه ساعت ۱۲که بستری شدم تا ساعت ۲.۵بعد از ظهر ۴سانت شدم با سوند
پسوند افتاد وزنگ زدن مامام اومد ومن درد داشتم ولی غیر قابل تحمل بود واقعا با تنفس و اینا