سوال های مرتبط

مامان نازگلی🧚‍♀️ مامان نازگلی🧚‍♀️ ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی2
نوزدهم صبح ساعت 6 رفتیم بیمارستان و تا 7 کارای بستری انجام شد و رفتم زایشگاه تا ساعت 9 ازم ان اس تی میگرفتن و معاینه کردن گفتن 2 سانتی و لگنت خیلی عالیه و این حرفا بماند ک معاینه ها برا من واقعا یه کابوس وحشتنااااک بود انقدر ک درد داشتم ساعتای 9 صبح یه ریزه قرص ک فک کنم ده تیکش کرده بودن دادن بهم و گذاشتم زیر زبونم گفتن کم کم دردات شروع میشه بعد دوباره ان اس تی گذاشتن ک داشت درد و انقباض و نشون میداد ولی من خیلی کم حس میکردم از دردای پریود خیلی خیلی کمتر اون معطلی ک هیچکاری هم نداشتم بیشتر کلافم میکرد تا ساعتای 1 ظهر ک دوباره یه تیکه قرص دیگه بهم دادن و ازون ب بعد دیگه دردام شروع شد اولش کم بود ک رو تخت اوکی بودم بعد هی داشت بیشتر میشد ک دیگه بلند شدم و فقط نفس عمیق میکشیدم و ورزش میکردم و با همینا خودم و اروم مبکردم تا ساعتای 4 ک اومدن معاینه کردن گفتن 3 سانتی و الان میان ک بهت اپیدورال بزنن (من از قبل هماهنگ کرده بودم) گفتم هنوز خوبم و میتونم تحمل کنم ولی گفتن مشکلی نیست دیگ میتونی بگیری اینم بگم تو این فاصله تخت روبرویی من دو نفر بودن ک قبل من اپیدورال گرفتن و من تمام مراحلشو دیدم یکم استرسم کم شد (اونجا فهمیدم کیفیت امپول های بی حسی و اینکه دکتری ک تزریق میکنه چقد ماهر باشه رو عوارض بعدش خیلی تاثیر داره پس حواستون باشه حتما بیمارستان خوب برید ک دکتر خوبم داشته باشه) خلاصه دکتر ک آقا هم بود اومد و من اماده شدم و اپیدورال و زدن ک بدون درد نبود اما قابل تحمل فقط همینکه حس میکردم سوزن لای مهره های کمرم در حرکته خیلی عذاب بود بعد ک تموم شد دراز کشیدم و بعد ده دقیقه کم کم بی حس شدم و پاهامم کرخت شد
مامان محیا جان💗 مامان محیا جان💗 ۲ ماهگی
اینبار زایمان سزارین تبدیل به طبیعی شد‼️

بله درست خوندین!
تا هفته۳۶ جفت من پایین(مارژینال) بود و دکترم گفت آخرین سونو رو بدم ک ببینیم همه چی اوکیه و دلیل اینکه جفت پاییینه خدایی نکرده چسبندگیش ب رحم نباشه(چقدر استرس داشتم و گریه کردم…)
سونوگرافیست گفت اصلا دیگه جفت پایین نیست و بعد از اون ۴ تا سونو دیگه انجام شد تا خیال دکترم راحت بشه
و بلهههه!
یهو باید آماده میشدم برا زایمان طبیعی🫠
منظورم از نظر ذهنی و کلاسای بود ک باید شرکت میکردم برا آمادگی بدنم، خلاصه تایم زیادی نداشتم و فشرده کلاس زایمان راحت و ورزش رو پشت سر گذاشتم…
۳۹ هفته و ۳ روز بودم ک دکترم برای شبش گفته بود باید برم بستری شم و من دردی نداشتم حتی بصورت پراکنده😐😂
اما انقباض داشتم
خلاصه ک با همسرم و مامانم آماده شدیم و ۱۱ شب من و همسر رفتیم اتاق شماره ۹ ک ب فال نیک گرفتم اقا جوادالائمه کمکم میکنه…
کیسه آب رو پاره کردن و ۱/۵ ساعت ان اس تی گرفتن
و بعدش من با آمپول فشار و القا کم کم دردام شروع شد
هروقت میتونستم چمباتمه و ورزش های دیگه رو انجام میدادم،
همسرم پا به پام بود و کمرم رو دوش آب گرم میگرفت
دردا بیشتر میشد و معاینه ک میشدم پیشرفت رو میفهمیدم…
۳ سانت…
۴…۵… تااااا ۸ سانت ک گفتن اجازه میدی همسرت بره بیرون؟
کرون کرده بودم و سر بچه دیگه پیدا بود
فکر کنم ساعت حدودای۵ صبح بود…
مامان جانان🤍 مامان جانان🤍 ۲ ماهگی
مامان مهتا💖 مامان مهتا💖 ۳ ماهگی
پارت2⃣
درداش برام قابل تحمل بود و با تنفس و ورزش ردشون میکردم .نیم ساعت بعدش اومدن معاینه ام کردن و نوار قلب جنین گرفتن که انقباضاتم خوب بود و دهانه رحم هم به ۴ سانت فول رسیده بود ‌.
که اومدن برام اپیدورال تزریق کردن .من روی تخت نشستم و اول همون جایی که میخواستن تو نخاع بزنن رو بی حس کردن با امپول و بعدش اپیدورال رو تزریق کردن من چیزی نفهمیدم خیلی.
فقط متوجه میشدم یه مایعی داره وارد لگنم و کمرم میشه انگار.همین
بعدش دردام خیلییی آرووم شد 🫠و درد حد یه انقباض کوچیک میگرفت .
ماماهمراهم هم اومد که هر چی از خوب بودنش بگم کم گفتم .عالی بود ❤️.بهم ورزش داد موقع انقباض هام و با تنفس میگفت کنترل کنم که اکسیژن کافی به نی نی برسه..
بعد ۲ ساعت رسیدم به ۱۰ سانت و فول شدم .دیگه ماماهمراهم بهم گفت فقط روی تخت دراز بکشم و زور بزنم .البته زور های کنترل شده جوری که انگار میخوای مدفوع کنی ...
تمام تلاشمون با ماماهمراهم این بود که بخیه نخورم .دیگه تقریبا سر بچه که کامل دیده میشد 👶🏻دکترم هم اومد .
اینم بگم چون اپیدورال بودم فقط حس فشار داشتم زیر شکمم و دردی نداشتم اصلا...
چند تا زور دیگه زدم موقعی که حس انقباض داشتم و سر بچه کا مل اومد بیرون و من خوشحال ترین بودم که بخیه نخوردم😄