سوال های مرتبط

مامان چش قشنگ مامان چش قشنگ ۲ ماهگی
پارت هفتم
دیگه آقام خرما و ابمیوه بهم میداد خیلی کمک می‌کرد باز ماما یه ورزش دیگه داد می‌بایست رو زمین بشینم تا اون ورزش بتونم انجام بدم موقع انقباض باس شوهرم کمرم محکم فشار میداد اینکارو ادامه داد ورزش کردیم آهنگ گذاشت خواهر شوهرم و کلی شوخی میکردن که من یکم دردام کمتر حس کنم اما من تو حال خودم داشتم میمردم به غلط کردن افتاده بودم اینقد فوش به خودم دادم که نگو این ورزش تموم شد گفت بخواب معاینه کنم ساعت 2و نیم بود بهم گفت چیزی دیگه نمونده تا فول بشی پس جیغ نزن سعی کن نفس بگیری زور بزنی آروم باشی و این حرفا منم نه گریه میکردم نه جیغ میزدم اما دردا بدی بود خیلی بد...اقام بیرون کرد باز یه ورزش بهم داد که رو تخت انجام می‌شد این ورزش انجام می‌دادم دستا خواهر شوهرم کبود شده بود از بس فشار داده بودم طفلی همش داشت بهم امید میداد میگفت تو میتونی زور بده خوراکی دهنم میذاشت آب میزد به صورتم باز ماما گفت بخواب معاینه کنم حالا نه میتونستم راه برم نه بشینم نه وایسم هیچی دیگه...
مامان ماهلیـــــــن مامان ماهلیـــــــن ۲ ماهگی
تجربه زایمان 1

من9هفته ک بودم 1سانت دهانه رحمم باز بود تا خود40هفته شد2سانت کمو بیش انقباضای با درد داشتم
21بهمن بود ک انقباضام بیشتر شده بود و دردام شدید تر ولی باز نرفتم بیمارستان و تو خونه تحمل کردم ساعت از 12شب گذشته بود دخترم تو شکمم حسابی تکون میخورد و فاصله بین انقباضام ب زیر 7دقیقه رسیده بود، ک یهو احساس ادرار کردم ولی انگار نگهداشتنش دست خودم نبود، کیسه آبم بود ک پاره شده بود حاظر شدم و با همسرمو مادرم رفتیم بیمارستان، ب ماما همراهمم خبر دادم ک اونم اومد، معاینه شدم3سانت بودم
با کمک ماما همراهم خیلی خوب همه چی رو گذروندم،
بهم کلی ارامش میداد، ماساژم میداد، حتا منو برد زیر دوش،بهم کلی ورزش میداد بهم شربت و خرما میداد،کلی هم با تجربه بود و نکته های خیلی مفیدی رو میگفت ک اگه اونارو انجام نمیدادم قطعا زایمان خیلی سخت و طولانی رو تجربه میکردم
کلا 5ساعت با انقباض و درد و زور و بدنیا اومدن بچه و بخیه شد

پ. ن: بیمارستان راضی ـــ مرکز مهر مادر ـــ ماما خانوم فرجی
مامان 🌙اِل آی🌙 مامان 🌙اِل آی🌙 ۴ ماهگی
*تجربه زایمان طبیعی
پارت چهارم
ی چیز یادم رفت از پارع کردن کیسع آب ک اون لحظه ک پارع کرد دکتر و رفت ب مامایی ک پیشم بود و سرم و تنظیم میکرد گفتم الان بچم آب نداره خفه نشه ک کلی خندید بهم گفت ن جاش خوبه😁دیگه نوار قلب هی وصل میکردن و دردام داشت شدیدو شدیدتر میشد ماماهمراه ک اومده بود بهم میگفت وقتی درد داری اسکات بزن ک من واقعا تو درد ها اصلا پاهام جون اسکات زدن نداشتن و هی بهم میگفت اصلا همکاری نمیکنی و منم میگفتم درد دارم نمیتونم این مابین دو باری خواهرشوهرم اومد داخل و چون داد و بیداد میکردم نمیذاشت مامانم بفهمه منم و خودش میومد ماساژ و اینا میداد بهم خیلی کمک کرد تو سرویس مینشستم و با اب داغ کمرمو ماساژ میداد ک این کار در واقع وظیفه ماماهمراهم بود ولی همونطور ک گفتم تیپ زدع بود ک میترسید تیپش خراب شه.. دیگه ب جایی رسید ک داد میزدم و دست خواهرشوهرم و میگرفتم و میلرزیدم و حاضر بودم درد مداوم داشته باشم ولی نگیره و ول کنه چون تا میومدم اون لحظه ک درد ساکت میشد جون بگیرم دوباره شروع میشد ک وحشتناک بود و اون آخریا دیگه التماس میکردم منو ببرید سزارین.. دیگه ساعت یازده و نیم شب بود ک ماما اومد معاینه کرد گفت هفت سانتی یکم ک دستکاری کرد گفت فول شدی.. آماده شید برا زایمان ی بار تلاش کردن ک نشد و نیومد بهم گفت بیا پایین برو سرویس فکر کن داری دستشویی میکنی اون لحظه مامانم اومد داخل دیگه دست ب کار شد با اب ولرم و ماساژ کمر و پهلو منم زور میزدم تا ساعت دوازده و نیم سه بار رفتم سرویس و اومدم ک دوازده و نیم مامانم و بیرون کردن و دوباره خوابیدم رو تخت
مامان خادم الحسین مامان خادم الحسین ۱ ماهگی
پارت پنجم #تجربه_زایمان
نهار اوردن و گفتن تو کم بخور ... ساعت ۱ و نیم بود که خانم خاموشی آمد و آن اس تی رو نگاه کرد گفت خوبه انقباض داری ولی دردم هنوز کم بود و خوشحال بودم انقباض داشتم ینی دهانه رحمم باز می‌شد ولی دردم کم بود منه خوش‌خیال فکر میکردم تا آخر همینجوریه😂😂🫠🫠 گفت دوباره میخوام معاینه ات کنم کمکت باشم تا زایمانت راحت تر بشه معاینه کرد هر بار معاینه می‌کرد معاینه جدید از قبلی دردش بیشتر می‌شد... گفت خیلی عالیه شدی ۴ ۵ سانت یه زور بزن زور زدم و یه چیز سفید ۱۰ سانتی دستش بود که فکر کنم یه طرفش شبیه چنگالی چیزی بود... دیواره ریلی بین منو تخت بغلیمو کشید و حین معاینه اونم چیز سفید رو برد داخل هیچ دردی نداشتم که یهو یه آب داغ زیااادی ازم خارج شد گفتم چی بود؟ گفت هیچی کیسه ابت رو پاره کردم گفتم آب بود یا خون گفت همش آب بود عزیزم ...آب زیادی ازم آمده بود و همچنان با انقباض ها بیشتر می‌شد و ازم خارج می‌شد ساعت نزدیک دو شده بود که دردم بیشتر می‌شد انقباض شکم همراه با درد یکی دو دقیقه می‌گرفت ول می‌کرد و اون موقع فهمیدم این همه میگفتن انقباض شکم و درد ینی چی و مدل دردش کمر درد شدید و زیر دل درد شدید داشتم بازم هنوز کم بود ... به ماما گفتم بگین ماما همراهم بیاد دیگه کجاست گفت تو راهه عزیزم گفتم دردم داره بیشتر میشه ... ساعت ۲ ماما همراهم آمد گفت پیاده شو ورزش کنیم... حس میکردم خانم خاموشی با ماما همراهم زیاد خوب نبودن و حس غیرتی داشت روم شایدم من اینجوری فکر میکنم ولی درکل زیاد باهاش صمیمی نبود ... و با این حال هی میومد منو چک می‌کرد و حواسش بهم بود وقتی از تخت آمدم پایین تازه دیدم چه خبرههه کلی ازم آب خون آمده بود لخته های کوچیک خون هم رو ملافه تخت ریخته بود...
مامان چش قشنگ مامان چش قشنگ ۲ ماهگی
پارت هشتم
ساعت 3شب شده بود ماما بهم گفت فول شدی عالیه هر کار میگم انجام بده تا زودتر زایمان کنی و راحت شی همکارشو صدا زد گفت بیاد برام دستگاه اکسیژن وصل کنه واقعا نفسم نمیومد بالا دیگه هر چی میگفت زور بده نمیتونستم زور میدادم ها اما حس میکردم قوی‌تر از این نمیتونم اما ماما میگفت عالیه بهم امید میداد زور میدادم فقط موقع انقباض البته می‌بایست زور بدم اقامو بیرون کرد فقط موند خواهرشوهرم.. از ساعت 3 تا 4 زور میدادم دیگه نفس نداشتم اپیدورال فقط برام نیم ساعت اول خوب بود بعدش تمام دردارو حس میکردم میگفتم بخدا باز برام اپیدورال کن انقد گفتم تا آمد یکم دیگه برام تزریق کرد اما اثری نداشت برام همینجوری باز آقام صدا کرد اون نقطه فشاری کمرو برام بزنه و من ورزش کنم اینجا بود جیغ میزدم کمی تا اینکه منو خوابوند معاینه کرد با این دستشم هی فشار میداد رو شکمم میگفت بچه سرش تودلگنه فقط باید زور بدی بزار کمکت کنم پس خیلی فشار میداد احساس می‌کردم دگ مردم و تو این دنیا نیستم...
مامان دلوین مامان دلوین ۲ ماهگی
زایمان طبیعی
پارت سوم
مجدد اومدن تو زایشگاه معاینه ام کردن به دستم آنژیوکت زدن و دستگاه بالا سرم هم ضربان قلب بچه رو میگرفت هم انقباض ها رو تو این فاصله چند بار دیگ معاینه شدم و دکتر اومد بالاسرم گفت برو سرویس مثانه ات رو خالی کن و اومدم معاینه ک کرد کیسه ابمو پاره کرد یهو کلی اب گرم ربخت زیرم حالت چندش بهم دست داده بود چون هم خیس شده بودم هم اب خون اومده بود ازم دیگ ماما اومد بالا سرم گفت پاشو ورزش کن برام توپ اورد دردام بیشتر شده بود و هی بهش میگفتم پس کی میخوای بهم بی حسی بزنین. من از اولم گفته بودم اپیدورال میخوام و بهم گفت سعی کن بیشتر تحمل کنی دهانه رحمت بیشتر باز بشه ک زایمانت طول نکشه یکم دیگ صبر کردم ک دیدم دیگ نمیتونم دکتر بی حسی اومد بهم گفت بشین تکون اصلا نخوری و... چندتا سوزش سوزن رو تو کمرم حس کردم و بعد چند دقیقه ک گذشت کاملا دردام رفت و فقط ی حس انقباضی رو حس میکردم و مجدد معاینه ک شدم گفتن 6-7 سانت شده دهانه رحمت و حالا باید زور بزنی تا سر بچه بیاد پایین ک به نظرم سختترین قسمت همینجا بود چون خیلی انقباض های شدیدی یهو میگرفت و مدام معاینه میشدم و چک میکردن ک سر بچه چقدر اومده پایین و...
مامان هامین💙🧿 مامان هامین💙🧿 ۳ ماهگی
وقتی گفتن ۴و۵ سانت خیلی تعجب کردم چون خیلی ناامید بودم میگفتم الان بهم میگه دوسانت تا سه سانتی اما خداروشکر پیشرفتم خیلی خوب بود و ماما بهم گفت خیلی خوب پیشرفت کردی چکار کردی و منم گفتم این کارا گفت کلاس آمادگی زایمان رفته بودی گفتم آره و از اونجا یاد گرفتم اینارو بعدش منو بستری کرد و گفت حسابی پیش بقیه ماماها تعریفت رو کردم و هوات رو دارن منم خوشحال از اینکه نصف راه رو اومدم و بستری شدم و رفتم داخل و لباس پوشیدم بهم سرم وصل کردن با ان اس تی و رفتن ساعت دقیق جلوم بود دیدم ساعت ۶ ربع کم بود با خودم گفتم تا ۷ و نیم زایمان کردم تموم شده با این فکر انرژی گرفتم دردام رو بازم با تکنیک تنفس رد میکردم دردام منظم نبود فاصلشون زیاد بود اما شدتشون هی بیشتر میشد ساعت ۶ و نیم اومدن دوباره معاینه کردن و گفتن پیشرفتت خوب بوده اما هرچی پرسیدم که چند سانتم جوابی نشنیدم و گفت پیشرفت خیلی خوبی داشتی دخترم منم خوشحال بودم دیگه کم کم دردام بیشتر میشد و رفته بودم تو فاز فعال زایمان و همراه با دردام میلرزیدم و بعضی وقتا صدام در میومد اما سعی میکردم با تنفس کنترل کنم دردام و و واقعا این تنفس خیلی بهم کمک کرد دوباره ماما اومد و بهش گفتم بهم بی دردی بده اما گفت نمیتونن بدن چون به زایمان نزدیکم و ممکنه برای بچه خطرناک باشه دوباره بهشون گفتم یه چیزی بدین بتونم تحمل کنم درد رو ماما بهم گفت صبر کن عزیزم ببینم میتونم کاری کنم بهتر بشی روی دستمال کاغذی یه چیزی ریخت آورد گفت وقتی دردت گرفت نفس عمیق بکش و فوت کن بیرون و اونم واقعا خیلی حالمرو بهتر کرد و بوی خوبی میداد .....
مامان حلما مامان حلما روزهای ابتدایی تولد
خب بالاخره ۳ روز فرصت کردم تجربه زایمانمو بنویسم.
دوشنبه ساعت ۴ صبح متوجه شدم کیسه آبم نشتی پیداکرده.حاضرشدیم رفتیم بیمارستانم.بیمارستان نیکان سپید بودم.دکترمم خانم سهیلا بوئینی بودن.
رفتم معاینه شدم و نوارقلب گرفتن با دکترم مشورت کردن.اوکی که دادن بستریم کردن.ساعت ۷ صب بود حدودا.صبحانه خوردم.
اول بهم یه قرص زیرزبونی دادن.دردام ریز ریز شروع شد.
ساعت ۹ اینا بود مجددnst گرفتن دیدن انقباضام کمه.
با مشورت دکترم امپول فشار با سرم بهم زدن.
دردام اوج گرفت.ساعت ۱۲ به بعد بود که به ماماهمراهم گفتم بیاد.
۲.۵ سانت بودم اونموقع
رفتم تو دسشویی ابگرم میگرفتم به کمرمو و شکمم میگرفتم دردام با تنفس رد میشد.
مامام اومد معاینه تحریکی کرد،رفتم تو جکوزی،دردام خیلی زیاد شده بود.
ولی با آبگرم و ماساژ و تنفس رد میشد.بین دردامم یکم ورزش میکردم
ساعت ۱.۳۰ دیگه خیلی دردام زیاد شده بود درخواست اسپاینال کردم که دکترم قبول نکرد.۶ سانت بودم
گفت خیلی خوب پیشرفتی،اگر بیحسی بگیری طولانی میشه.
ماما گفت تا ساعت ۳ بچت تو بغلته تحمل کن.
کیسه ابمو زد اونموقع.و دوباره معاینه تحریکی شدم.
دیگه جکوزی و ماساژ دردامو رد میکردم.
ساعت ۳ دکترم اومد،معاینه کرد گفت باید زوربزنی بچه بیاد پایین
یربی زور زدم.رو دسشویی فرنگی،حالت سجده،وحالت خوابیده که دستامو میگرفتم زیرزانوم.
واقعا دیگه انرژی نداشتم خیلی خسته شده بودم.
همسرم مدام اب اناناس و اب عسل و خرما میزاشت دهنم.خیلی بی حال شده بود.
دیگه گفتن امادست با چند تا زور دخترم ساعت ۳.۴۰ بعدازظهر سه شنبه تو بغلم بود.
استرس نداشتن و اینکه همسرم کنارم بود خیلی تو پیشرفت دهانه رحمم تاثیرداشت.
من دوساعت دردشدید داشتم که خیلی اصرار کردم به اسپاینال ولی دکترم اجازه نداد.
مامان پرنسا کوچولو مامان پرنسا کوچولو ۳ ماهگی
پارت دوم
سونومو بردم رفتم پیش دکترم
دید گفت الان یه nstازت میگیریم و معاینه تحریکی میشی و رفتی خونه بعدشام برو بیمارستان یه nstدیگ بگیر
و ۵شنبه ساعت ۸ونیم بیا بیمارستان
معاینه تحریکی ک انجام دادن بعدش رفتم خونه تارسیدم خونه ساعت۸شب بود رفتم حموم ک‌برم شام بخورم بعدش برم nstبدم
اصلا دستشویی نداشتم همینک لباسامو در آوردم
یهو انگار شیر آب ک ول میشه ازم یهو کلی آب ریخت در حدی ک مادرم تو آشپزخونه بود دوید تو حموم گفت آب حموم باز کردی صدا اومد
گفتم ن مامان اینجوری شدم گفت سریع دوش بگیر بیا بیرون کیسه آبت پاره شده
اومدم آماده شدم رفتم بیمارستان
اول یه nst گرفتن بعد یه ماما اومد معاینه کرد می‌گفت ن کیسه آبت پاره نشده
بعدش دکتر اون شیفت اومد دوبار پشت سرهم معاینه کرد گفت ک کیسه آبش پاره شده کیسه آب نداره بفرست برا بستری
منم نامه بستری ک دکترم بهم داد ک ب دکترم زنگ زدن
اصلا درد نداشتم ‌اومدن کم‌کم دیگ سرم بهم وصل کردن و دستگاه nstرو بهم‌وصل کردن و شروع کردن آمپول فشار زدن تو سرم بهم
‌دیگ آخرای شب بود دکتر شیفت روسرم بود گفت nstدخترت نامنظم ب دکترت گفتیم الان یه nstدیگ میگیریم ازت اگ اوکی نشده باشه می‌فرستمت اتاق عمل
خداروشکر آخرین netخوب بود
و بعد منو باسرم فشار تنها گذاشتن
و دردهایی من از ساعت۱شب شروع شد
و شد ۵شنبه دکتر خودم اومد معاینه کرد ماساژ داد ماساژ رحمی برام انجام داد ولی دهانه رحمم کلا دوسانت دیگ
دیگ مرتب چند دقیقه یبار ماما شیفت ک دعاگوشم میومد معاینه میکرد ماساژ میداد
تا اینکه دردهایی من بشدت زیاد بود و من همش داد میزدم گریه میکردم
دکترم و مامابهم دلداری میدادن و روحیه میدادن بهم
انقد حالم بدبود دکترم گفت ب ماما بخش ببرش پیش همسرش و مادرش
مامان چش قشنگ مامان چش قشنگ ۲ ماهگی
پارت ششم
همینجور داشتم انقباض ارو حس میکردم کم کم می‌فهمیدم در این حال ماما گفت موقعی انقباض داری ورزش کن و وقتی نداری استراحت کن نفس بگیر بعد چند دقیقه ای یه دکتر تو بخش بود آمد معاینم کرد گفت سه سانته و رفت ماما گفت خوبه ورزش کن میرم برمیگردم دیگه خیلی داشت دردام زیاد میشد با سختی تحمل میکردم ماما گفت بیا خودم معاینه کنم ببینم چند سانت شدی ساعت تقریبا 1شب بود که 4 سانت شده بودم منو نوار قلب گرفت همچی اوکی بود اما خیلی درد داشتم گفت تحمل کن الان دکتر بیهوشی میاد خیلی احساس زور رو واژنم و مقعد داشتم گفتم میخام برم دسشویی ماما گفت چقد میری دسشویی تا رفتم برگشتم و دکتر آمد اپیدورال کرد 4و نیم سانت بودم ساعت 1و نیم... و اینکه درد داشت اپیدورال اما قابل تحمل بود ماما منو خوابوند رو تخت گفت هر موقع انقباض داشتی نفس بگیر زور بده موقعی که انقباض داشتم میخواستم زور بدم خیلی نفس گیر بود میگفت سرتو بکن تو سی‌نت فقط زور محکم بده چند دقیقه ای این ورزش رفتم آقام صدا زد آمد داخل ورزش بهم داد داشتم ورزش میکردم از اونطرف اینقد دستا آقام فشار میدادم اون ترسیده بود واقعا خیلی بد بود خیلی درد داشتم این ورزشم تموم شد گفت بخواب معاینه کنم خوابیدم گفت خوبه عالیه پیشرفتت واقعا بدنت آماده بود دیگه بهم نگفت چند سانتی منم اینقد درد داشتم نپرسیدم...