مامانا من بعد زایمان ام هیکل ام از قبل از بارداریم لاغر تر و بهتر شده . دلیلش هم خیی جالبه . من تو بارداری که تست قند دادم قند ام لب مرز بود و باید رژیم میگرفتم . این شد که من به صورت واقعی نون و به خصوص قند رو کامل حذف کردم به جای نون سفید هم نون تست پروتئین میخوردم و وعده های غذاییم رو چند تا کردم . خدا شاهده تولد هم دعوت شدم چندین بار اصلا کیک نخوردم ... یهو دیدم وزن ام هی داره میاد پایین . مرغ و گوشت و ماهی هم بیشتر خوردم . دیگه وزن ام هی میومد پایین ولی وزن بچه خوب میرفت بالا جوری شدم که هفته های آخر بارداریم هر کی میدید میگفت چقدر لاغر شدی و الانم نسبت به قبل بارداریم ۷ کیلو لاغرتر شدم .
کلید اش فقط اینه که کامل قند رو حذف کنید حتی خرما و آبلیمو هم نخورید و وعده اتون رو چند بار بخورین مثلا ناهار رو یه بشقاب کشیدین نصف کنین و نصف اش رو عصرونه بخورین و اینکه چون یه جور رژیم گرفتن هستش و بچه باید وزن بگیره حتنا پروتئین بخورین صبحا تخم مرغ آب پز و تو وعده شام یا ناهار هم گوشت و یا مرغ داشته باشین . اصلا اصلا گشنگی نکشین چون یهو آدم با سر میره تو بشقاب ☺
به امید اینکه همتون بعد زایمان خوش هیکل تر از قبل بشین 💕💞

۷ پاسخ

‌چه عالی آفرین به اراده ات

آبلیمو چرا؟

جالبه واقعا دهان رو باید بست، البته منم تو بارداری خیلی داشتم چاق میشدم دکترم گفت رژیم بگیر همین تقسیم کردن وعده رو امتحان کردم واقعا جواب داد و وزن بارداریم اومد تا زایمانم تغییر نکرد دیگه

منم دیابتم لب مرز بود رعایت کردم الان دارم لاغر میشم همش

مرسی که تجربتو با ما درمیون گذاشتی عزیزم

👏👏👏

آفرین بتو

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی 🧸❤ مامان امیرعلی 🧸❤ ۱ ماهگی
🔷️ تجربه من از دوران بارداری🔷️ (۱)

حالا که خداروشکر دوران بارداریم تموم شده ، میخوام از تجربیاتم برای مامانای باردار و اونایی که هفته های پایین تر هستن بگم:

برای من، بارداری تا سه ماهه دوم یعنی ۶ ماهگی خیلی خوب بود. اصلا انگار نه انگار که حامله ام. (البته من تهوع و ویار کلا نداشتم). سه ماهه سوم برام سخت بود و تازه از ماه ۷ کم کم فهمیدم بارداری چیه ... سخترین ماه برام ماه آخر بود که واقعا سخته چون سنگینی و هر روز یه درد عجیب و غریب میاد سراغت. بیشترین مشکلی که تو بارداری داشتم ، معده درد و اسید بالای معده‌ام بود که با هیچ قرصی بهتر نشد. هفته های آخر انقدر وضعیت معده ام بد شده بود که هرچی میخوردم احساس میکردم اصلا هضم نشده و همونجا مونده و خیلی خیلی بد بود. تنها چیزی که برام کمی فایده داشت و معده ام بهتر میشد این بود که وعده های غذاییم رو تقسیم کردم و مثلا ناهار رو تو ۲_ ۳ وعده با حجم کمتر میخورم اینجوری برام بهتر بود و اسید کمتری ترشح میشد. چای هم به حداقل رسوندم و خیلی کمرنگ میخوردم. عرق نعنا یا دمنوش نعنا هم کمی بهتر میشد.

من کلا در بارداریم ۱۶ کیلو وزن اضافه کردم (از ۶۴ کیلو رسیدم به ۸۰). ماهی ۱ الی ۲ کیلو اضافه کردم اما ماه هفتم یهو ۵ کیلو بهم اضافه شد. ماه ۸ و ۹ هم یک کیلو اضافه کردم. اضافه وزن بیشتر به ژنتیک و تغذیه مربوطه ... ما خانوادگی خیلی وزن اضافه میکنیم و من تو بارداری اشتهام بیشتر شده بود.

از اول تا آخر بارداری یبوست همراه من بود. اما هفته های آخر خیلی بهتر شدم و دیگه یبوست نداشتم. اخرای بارداری بود که فهمیدم برای من کره و روغن زیتون، یبوستم رو بهتر میکنه ...
مامان ماهلین مامان ماهلین ۳ ماهگی
تجربه زایمان ام پارت اول .
مامانا من قرار لود ۲۰ ام سزارین اختیاری بشم ولی ۱۴ ام زایمان کردم .
‌روز ۱۴ ام درد کمر شدیدی داشتم و چند روز ود به سختی راه میرفتم . من سرکلاژی بودم و بگی نگی استراحت بودم و تو بارداریم هم مشکل دیابت داشتم و هم اینکه آمپول کورتون هم برای تشکیل ریه بچه زدم.
دیگه از درد کمر ام ساعت ۱۲ اینطورا بود رفتم حموم و کمرم رو میگرفتم زیر دوش آب داغ تا آروم بشم بعد نشستم رو فرنگی و کامل دستشویی کردم بعد از درد گریه میکردم و هی آب داغ میریختم رو خودم . بعد متوجه شدم که ریز ریز ازم داره آب خارج میشه مثل دستشویی ولی نمیتونم جلوش رو بگیرم و پشت هم هم ریخته نمیشد قطعی وصلی داشت . دیگه گفتم حتما بی اختیاری ادرار گرفتم و هر بار که بلند میشدم از جام که حوله بپوشم برم بیرون میدیدم باز ازم آب میره و دوباره خودم رو میشستم . بعدچند بار شک کردم که شایدکیسه آب ام هستش . زدم تو اینترنت زده وددکه بدون بو هستش و رنگ اش کرم یا سفید هستش و اگر از جاتون بلند شین در حالت ایستاده بیشتر میریزه . دیدم ای دل غافل انگار واقعا کیسه آب ام نشتی داده و باید کاری کرد. دیگه تو اینترنت نوشته بود بعد پارگی کیسه آب ۱۲ ساعت وقت هستش و منم که اصلا ساک زایمان نبسته بودم و خونه ام هم به هم ریخته بود گفتم فرصت هستش برم خونرو جمع کنم ... دیگه به سختی راه میرفتم و وسایل رو مرتب میکردم یهو یه پیچ خوردم و منقبض میشدم رفتم دستشویی دیدم یکم ازم داره خون میاد دیگه شوهرم رو بیدار کردم گفتم موضوع جدیه و داره کم کم هی دردم میگره ....
مامان ماهلین مامان ماهلین ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت سوم :
دیگه من بدبخت رو اورژزنسی بدون رضایت بردن اتاق عمل دکترم هم اومده بود و بعد من رو گذاشتن رو تخت جراحی و دکتر بیهوشی اومد گفت بشین شونه هات رو شل کن نفس عمیق بکش ، حس کردم چند با سوزن خورد رو فقرات کمرم درد اش کم بود بعد خوابیدم و بعد چند دقیقه پاهام کامل بی حس شد و بعد دیگه عمل شدم و نی نی اومد و بهم نشون دادن و ساعت ۵.۱۰ دقیقه رفتم اتاق عمل ۵.۲۰ دقیقه بچه به دنیا اومد و نزدیک ۶ اومدم بیرون چون دوختن شکم ام و برداشتن نخ سرکلاژ طول کشید. دیگه بعد اون هم رفتم تو ریکاورب بعدش با نی نی رفتیم بیرون سمت آسانسور که بریم بخش شوهرم اومد و رفتیم بخش . یه خانم تو بخش میومد شکم ام رو فشار میداد که ببینه میزان خونریزیم چقدر هستش . حتما یه همراه خانم داشته باشین . دیگه اومدن و به همراه ام یاد دادن چجوری بچرو بزاره کنارم و شیر بده و بچرو پوشک کنه و آروغ بگیره و کلی میومدن باهام صحبت میکردن هم پزشک اطفال هم روانپزشک و مشاور هم ماما و دکتر بخش و ....تخت کناریم که طبیعی بود راحت به کاراش میرسید و بچه اش رو بغل میکرد و مینشست ولی من کاملا انگار فلج از هر کاری بودم بهم سوند وصل بود و صاف خوابیده بودم تا اینکه یکم بهتر شدم و چالش بعدی مدفوع کردن بود که کلس طول کشید و پدرم درومد چون تا مدفوع نمیکردی نمیزاشتن غذا بخوری منم که کلی گرسنه ام بود . فقط کمپوت انجیر و گلابی میخوردم. یک هم میومد مجور میکرد راه برم واقعا راه رفتن کمک میکرد که زودتر روده ام حرکت کنه . این هم تجربه زایمان ام . الان هم نصفه شبی نی نی تو بغلم داره شیر میخوره شیر دهی هم چالش بعدی 🤣ایشالا همه به سلامتی نی نی شون رو بغل بگیرن
مامان 🌿🌱🍃آرتین مامان 🌿🌱🍃آرتین ۱ ماهگی
تجربه زایمان ،سزارین دوم 🤗🥳🥰

میدونید که من جزء مادران پر خطر بودم بخاطر دیابت و فیبرومهای بزرگی که زیر خط سزارینم داشتم .
دکتر خودم و دو تا دکتر دیگه منو گردن نگرفتن و گفتن باید بری زینبیه یا حافظ تا تیم پزشکی بالا سرت باشه .

چن تا پزشک هم تو مطهری منو ویزیت کردن و اونا هم نظرشون همین بود .
خلاصه دو هفته اخر ،من هر روز درگیر سونو و nst بودم .
از اونورم ،قندم کنترل نمیشد و نامه بستری میدادن و یه انسولین جدید هم بهم دادن .
روزانه ۴ بار انسولین میزدم‌.
رفتم که بستری بشم برا کنترل قند اما شلوغی اورژانس رو که همسرم دید ،اصلا نزاشت و برگشت منو اورد خونه .
گفت خودت رعایت کن تا نخوای بیتری بشی .
خلاصه ۱۰ روز اخر علاوه بر انسولین ها ،کلا نون و برنج رو حذف کردم .
فقط سبزیجات و گوشت و مرغ میخوردم‌.

تا خدا رو شکر قندم رسید به نرمال و حتی زیر اون .
از طرفی هم همسرم بشدت مخالف بیمارستان دولتی بود ،چون میگفت دانشجوها میان بالا سرت و میشی موش ازمایشگاهی .
اینم یه استرس دیگه برام بود که چطور برم بیمارستان خصوصی که قبولم کنن ......



ادامه تایپ بعدی 🫰🤞👇