تجربه زایمان ام پارت اول .
مامانا من قرار لود ۲۰ ام سزارین اختیاری بشم ولی ۱۴ ام زایمان کردم .
‌روز ۱۴ ام درد کمر شدیدی داشتم و چند روز ود به سختی راه میرفتم . من سرکلاژی بودم و بگی نگی استراحت بودم و تو بارداریم هم مشکل دیابت داشتم و هم اینکه آمپول کورتون هم برای تشکیل ریه بچه زدم.
دیگه از درد کمر ام ساعت ۱۲ اینطورا بود رفتم حموم و کمرم رو میگرفتم زیر دوش آب داغ تا آروم بشم بعد نشستم رو فرنگی و کامل دستشویی کردم بعد از درد گریه میکردم و هی آب داغ میریختم رو خودم . بعد متوجه شدم که ریز ریز ازم داره آب خارج میشه مثل دستشویی ولی نمیتونم جلوش رو بگیرم و پشت هم هم ریخته نمیشد قطعی وصلی داشت . دیگه گفتم حتما بی اختیاری ادرار گرفتم و هر بار که بلند میشدم از جام که حوله بپوشم برم بیرون میدیدم باز ازم آب میره و دوباره خودم رو میشستم . بعدچند بار شک کردم که شایدکیسه آب ام هستش . زدم تو اینترنت زده وددکه بدون بو هستش و رنگ اش کرم یا سفید هستش و اگر از جاتون بلند شین در حالت ایستاده بیشتر میریزه . دیدم ای دل غافل انگار واقعا کیسه آب ام نشتی داده و باید کاری کرد. دیگه تو اینترنت نوشته بود بعد پارگی کیسه آب ۱۲ ساعت وقت هستش و منم که اصلا ساک زایمان نبسته بودم و خونه ام هم به هم ریخته بود گفتم فرصت هستش برم خونرو جمع کنم ... دیگه به سختی راه میرفتم و وسایل رو مرتب میکردم یهو یه پیچ خوردم و منقبض میشدم رفتم دستشویی دیدم یکم ازم داره خون میاد دیگه شوهرم رو بیدار کردم گفتم موضوع جدیه و داره کم کم هی دردم میگره ....

۲ پاسخ

خداقوت واقعا
چقد سخت گذشته
ولی خداروشکر نی نی بسلامت دنیا اومده

بقیش هم بزار عزیزم

سوال های مرتبط

مامان لنا💕 مامان لنا💕 ۳ ماهگی
مامان شاهان🩵 مامان شاهان🩵 ۲ ماهگی
مامان زینب سادات مامان زینب سادات ۲ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی قسمت اول
زایمان اولمو بچه هم دختر هستش
نمیدونم ولی قبل از زایمان و حاملگی میخواستم فقط تحت هر شرایطی بچه رو طبیعی بیارم بخاطر همین پیش یکی از دکترایی که خیلی به سختی مگر واقعا جون بچه یا مادر در خطر باشه سزارین میکنه
قبل زایمان دیگه از هفته ۳۴ به بعد یکمی دلهوره و اینا داشتم ولی سعی کردم بهش فک نکنم و ورزشامو پیاده رویام به طور کامل هر شب بعد ۳۶هفته ی کامل انجام میدادم دیگه پزیرفته بودم ولی اصلا ادم تا زایمان نکنه نمیدونه که چجوریه
۳۸ هفته و۴ روزم بود یکمی بعد از ظهرش درد داشتم ولی اصلا درد زایمان نبود مثل درد پریود بود و کمرم درد میکرد یکمم دلم صبحونه رو خیلی دیر خورده بودیم دیگه شام و زود خوردیم ساعت ۶ونیم ۷ بود شام و خوردیم بخاطر دل دردم هنوز سفره رو جمع نکرده بودیم کامل نشستم ۳ ۴ دقیقه ای رفتم به حالت سجده و ۴دستو پا که یکم دلم اروم بگیره یهو یه تپ صدا کرد و کیسه ابم پاره شد و سریع رفتم سمت حموم و پاهامو شستمو استرس شدیدی گرفته بودمو گریه میکردم
مامان ماهلین مامان ماهلین ۳ ماهگی
مامانا من بعد زایمان ام هیکل ام از قبل از بارداریم لاغر تر و بهتر شده . دلیلش هم خیی جالبه . من تو بارداری که تست قند دادم قند ام لب مرز بود و باید رژیم میگرفتم . این شد که من به صورت واقعی نون و به خصوص قند رو کامل حذف کردم به جای نون سفید هم نون تست پروتئین میخوردم و وعده های غذاییم رو چند تا کردم . خدا شاهده تولد هم دعوت شدم چندین بار اصلا کیک نخوردم ... یهو دیدم وزن ام هی داره میاد پایین . مرغ و گوشت و ماهی هم بیشتر خوردم . دیگه وزن ام هی میومد پایین ولی وزن بچه خوب میرفت بالا جوری شدم که هفته های آخر بارداریم هر کی میدید میگفت چقدر لاغر شدی و الانم نسبت به قبل بارداریم ۷ کیلو لاغرتر شدم .
کلید اش فقط اینه که کامل قند رو حذف کنید حتی خرما و آبلیمو هم نخورید و وعده اتون رو چند بار بخورین مثلا ناهار رو یه بشقاب کشیدین نصف کنین و نصف اش رو عصرونه بخورین و اینکه چون یه جور رژیم گرفتن هستش و بچه باید وزن بگیره حتنا پروتئین بخورین صبحا تخم مرغ آب پز و تو وعده شام یا ناهار هم گوشت و یا مرغ داشته باشین . اصلا اصلا گشنگی نکشین چون یهو آدم با سر میره تو بشقاب ☺
به امید اینکه همتون بعد زایمان خوش هیکل تر از قبل بشین 💕💞
مامان 𝑨𝒓i𝒂❤️ مامان 𝑨𝒓i𝒂❤️ روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۱
یه چند روزی بود ک درد داشتم ساعت ۸ شب بود رفتم مطب دکتر معاینه تحریکی کرد گفت ک ۲ساعت ورزش کن دیگه برو زایشگاه.من ساعت ۳صبح رفتم زایشگاه درد داشتم ولی هنوز همون ۱سانت بودم هر کاری میکردم بیشتر نمیشد پرستار گفت برو  تو حیاط قدم بزن۷ صبح بیا دوباره معاینه بیخیال شدم رفتیم خونه ۳روز گذشت تو این ۳ روز هر روز حموم آب داغ میرفتم زیر دوش اسکات میزدم پله میزدم خاکشیر.تخم کتان با گل گاو زبان مرتب استفاده میکردم پیاده روی هم میرفتم ولی اصلا دردم بیشتر نمیشدشب بود ک دردام کمتر شدن اصلا مثله اینکه هیچ دردی نداشتم خودمم تعجب کرده بودم گرفتم تخت خوابیدم فقط همین ک هر ۱ساعت میرفتم دستشویی اعصابمو خورد کرده بود.ساعت۴:۳۰بود ک یهو احساس کردم یه آب داغی ازم اومد اولش فک کردم شاید دستشویی نرفتم ادرار کردم بلند شدم رفتم سرویس لباسمو عوض کردم اومدم ک بخوابم دیدم دوباره کل شلوارم خیس شد چند دست لباس عوض کردم همشون خیس میشدن فهمیدم ک کیسه آبم پاره شده نوار گذاشتم راه رفتم و سرفه کردم دیدم بله نوارمم خیس خیس شد
مامان ماهلین مامان ماهلین ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت سوم :
دیگه من بدبخت رو اورژزنسی بدون رضایت بردن اتاق عمل دکترم هم اومده بود و بعد من رو گذاشتن رو تخت جراحی و دکتر بیهوشی اومد گفت بشین شونه هات رو شل کن نفس عمیق بکش ، حس کردم چند با سوزن خورد رو فقرات کمرم درد اش کم بود بعد خوابیدم و بعد چند دقیقه پاهام کامل بی حس شد و بعد دیگه عمل شدم و نی نی اومد و بهم نشون دادن و ساعت ۵.۱۰ دقیقه رفتم اتاق عمل ۵.۲۰ دقیقه بچه به دنیا اومد و نزدیک ۶ اومدم بیرون چون دوختن شکم ام و برداشتن نخ سرکلاژ طول کشید. دیگه بعد اون هم رفتم تو ریکاورب بعدش با نی نی رفتیم بیرون سمت آسانسور که بریم بخش شوهرم اومد و رفتیم بخش . یه خانم تو بخش میومد شکم ام رو فشار میداد که ببینه میزان خونریزیم چقدر هستش . حتما یه همراه خانم داشته باشین . دیگه اومدن و به همراه ام یاد دادن چجوری بچرو بزاره کنارم و شیر بده و بچرو پوشک کنه و آروغ بگیره و کلی میومدن باهام صحبت میکردن هم پزشک اطفال هم روانپزشک و مشاور هم ماما و دکتر بخش و ....تخت کناریم که طبیعی بود راحت به کاراش میرسید و بچه اش رو بغل میکرد و مینشست ولی من کاملا انگار فلج از هر کاری بودم بهم سوند وصل بود و صاف خوابیده بودم تا اینکه یکم بهتر شدم و چالش بعدی مدفوع کردن بود که کلس طول کشید و پدرم درومد چون تا مدفوع نمیکردی نمیزاشتن غذا بخوری منم که کلی گرسنه ام بود . فقط کمپوت انجیر و گلابی میخوردم. یک هم میومد مجور میکرد راه برم واقعا راه رفتن کمک میکرد که زودتر روده ام حرکت کنه . این هم تجربه زایمان ام . الان هم نصفه شبی نی نی تو بغلم داره شیر میخوره شیر دهی هم چالش بعدی 🤣ایشالا همه به سلامتی نی نی شون رو بغل بگیرن
مامان فندوق مامان فندوق روزهای ابتدایی تولد
شبش از بس گریه کرده بودم دیگه نا نداشتم ، قبلش هم دکتر اومده بود برام معاینه تحریکی انجام داد یکمی ترشحات خونی داشتم دیگه تو اتاقه هم تنها بودم اجازه ندادن مامانم پیشم بمونه مامانم از روز اول بستری پیشم بود تا روز مرخص شدنم ولی شبا نمیزاشتن ، خلاصه که ساعت یک و نیم دیدم ی پرستار اومد گفت بخواب آن اس تی بگیرم تا گفت سرش داد زدم که نمیزارم ولم کن خستم کردی گفت قول میدم اخریشه دوباره نیم ساعت تحمل کردم به محض اینکه تموم شد گفتم درو ببند می‌خوام بخوابم خواهشاً کسی دیگه تو اتاق نیاد ، ولی اینو بگما پرستارای بیمارستان دنا واقعا پیگیر و مهربون هستند ولی تنها ایرادش اینه که خیلی مقرراتی و رو اصول هستن اکه ی بیمارستان دیگه رفته بودم سریع سز میکردن ، دنا میگه تا زمانی که بدونیم طبیعی میشه طبیعی ، خلاصه ما شب خوابیدیم صبح ساعت شش دوباره شروع کردن به آمپول فشار همون درد ها شروع شد همون درد های کاذب گفتم دکتر کی میاد گفت هشت اینجان ، دکتر ساعت هشت اومد معاینه کرد باز گفت میگم حس نکردی کیسه این می‌ریزه گفتم نه گفت نشتی داری گفت باید کیسه اب رو بزنم منم گفتم فقط ی کاری کن من راحت شم اومد کیسه اب رو سوراخ کرد نگمدبراتون که چقدر حجم آب زیاد با ی بوی خیلی بدی داشت کیسه ابم که خالی شد تمام تنم مخصوصا پاهام افتاد به لرزیدن آنقدر می‌لرزید که گفتم کنترلش دست خودم نیست ، چون از قبل هم به سیاتیکم فشار اومده بود بخاطر اون بود ، ولی کیسه اب رو که زدن زیرمو عوض کردن دردهای اصلی خودم شروع شد حالا آمپول فشار بود درد خودم بود دستگاه هم وصل بود رو کمر بودم درد ها اول از ده دقیقه به ده دقیقه بود درد ها مثلا ی دفعه همزمان کمرت داغ می‌کنه و میزنه به پاهات همراه با فشار زیاد که با هر دردی میمیری و زنده میشی