😂حالا ک هنوز نزاییدم ک بیام از تجربیات زایمانم بگم . بزار از تجربم از باز کردن شرکلاژم بگم ....

من دیروز ۳۷ هفته و ۱ روز رفتم مطب دکترم واس چکاب ک گف دیگ بخیه هات باز کنم زایمان کنی از قبلش ک دقیقا نیم ساعت زیر ان اس تی بودم هی میومدن ی چی میگفتن و میرفتن منم ترسیده بودم تا اخرش گف خوبع ... تمام دست و پاهام میلرزید ولی گفتم چ‌کنم مرگ یبار شیونم یبار . بم گف برو امادع شو امادع شدممم دیذم گف خانم فلانی قیچی بیار اسپکلوم بیار منم نکا نمیکردم ک فقط استرسم بیشتر نشه . گف بزار ی نگا بندازم دیدم یهو اسپکلوم کرد داخل واژنم ی درد بدی گرف ی درد بدی گرففففففف ک مردممممم یعنی قشنگ مردمااااااا من از قبلش ادرار داشتم نگو قبلش باید مثانم خالی میکردم اصلا حس میکردم هر ان ادرار میکنم خیلی حس بدی بود بخیه کشیدنشو اصلا حس نکردم فقط حس اینکه قیچی میخورع ب داخل بدنم همونو فقط میفهمیدم ... اسپکلوم ک در اورد دردا‌ کلا رفتن ولی بعدش ک معاینه کردددددد 🥲 بازم مردم و نمردم خیلی تجربه بدی بود بزا اولین بار جوری ک ی دقع از بچه دار شدنم پشیمون شدم . ی بغضی هم گرفتم تا شوهرم دیدم ۲ ساعت کامل گریه میکردم درد نداشتما نمیدونم چم بود واقعا تجربه خیلی بدی بود و پشت دستم داغ کردم ک بعد این بچم دیگ اسم بچه نیارم تا زمانی ک امادگی همه سختیاش داشته باشم 🥲❤️✋

۱۳ پاسخ

اخ اخ منم قراره ۳هفته دیگه برم پیشش پساری و دراره و معاینم کرده🤦🏻خدا رحم کنه

الان دقیق چندهفته ای؟؟نگفت خوبه که چند وقته زایمان کنی؟!!

منم چند هفته دیگ میرم برای باز کردن سرکلاژ 😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐

هممون خیلی ازین حرفا میزنیمو توبه میکنیم ولی چیشدالان سومیو باردارم🙄

بخیه برای چی؟

عزیزم دردت رو حس کردم و گریه ام گرفت. چقدر سخته
قوی باش همه اینا میگذره و به قویتر شدنت کمک میکنه

خیلی دقیق توضیح دادی گلم کامل حس کردم من😂منم قراره برم سرکلاژ رو باز کنم ترسم بیشتر شد ولی درد اسپکلوم واقعا بده منم برای معاینه رفته بودم خیلی درد داره درک میکنم

چقدر بد .قشنگ درکت کردم‌چه حالی داشتی

عزیزم😢 ایشالا بسلامتی نینی میاد سختیارو میشوره میبره .
مامانایی که با سختی و استراحت بارداری میگذرونن خیلی مظلوم ترن❤️

عزیز دلم⚘⚘⚘⚘

اینجوری ک تو گفتی منم گریم گرفت😐😂💔😭

عزیزم منع رابطه هم بودی؟
دکترت نگفت از کی میتونی رابطه داشته باشی برا زایمان راحت تر؟

اره واقعا سخته🥲

سوال های مرتبط

مامان هانا مامان هانا روزهای ابتدایی تولد
سلام دوستای عزیز بلاخره من تونستم تایم خالی گیر بیارم و بیام تجربه زایمانم رو بگم من تاریخ انتی ما برا ۱۷ بهمن بود و من منتظر ک درد و ماه دردم شروع بشه اما دریغ از کوچیک ترین درد بهداشت و دکتر بهم گفتن ک باید هر روز ان اس تی بگیری ک مشکلی پیش نیاد من همه ان اس تی ها مو مطب دکتر انجام میدادم روز ۱۸بهمن ک پنجشنبه میشد از شانس ....... دکترم نبود و بهداشت گفت برو بيمارستان بگیر منم رفتم این اس تی هم نگرفتن و گفتن چون یک روز از تاریخ ان تی گذشته بستری باید بشی و اینطوی شد ک من بدون زره ایی درد بستری شدم و رفتم بخش زایمان ب اتاق ک رسیدم اومدن اولین معاینه رو انجام دادن و گفتن دهانه رحم هیچی باز نيست ی قرص زیر زبونم گذاشتن و اکسیژن وصلم کردن رفتن بعد یک ساعت اومدن و معاینه دومم انجام و یک سانت بودم😞از ساعت ۶عصر تا ۸شب من یک سانت بودم تو اتاق خودم ورزشم میکردم ک پیشرفت ک نکرد بعدش نمیدونم چی بود بهم گفتن بزار ی لوله برات بزاریم ک رحمت بدون درد باز بشه منم اجازه دادم و خیلی دردناک ک حتی ندیدم چی بود رو داخل کردن و گفتن تکون نخور ی سرمم وصل اون کردن ک ب داخل بود دردام شروع شده بود بی تاب بودم دلم میخواست راه برم نمیزاشتن از ۸تا۱۱شب با اون دستگاه دردناک شدم ۳سانت ک خودشونم تعجب کردن ....
مامان دیان😻 مامان دیان😻 ۶ ماهگی
پارت 4
من کلی زور میدادم اومدن نگا کردن گفتن افرین همینطور ادامه بده تا ی ساعت زایمان میکنی من همینطور ادامه دادم نیم ساعت نکشید ک زایمان کردم خیلی زور دادم اخرش ت تختی ک بستری بودم گف سرش دیده شد میتونی بری اتاق عمل گفتم اره پاشدیم رفتیم اتاق عمل ی چن دیقه زور دادم گفتن عالی هستی ادامه بده ادامه دادم و با ی فشار محکم زایمان کردم خیلی راحت ب دنیا اومد ینی 1ساعت نکشید ک درد زایمان بکشم ت بیمارستان همون دکتری ک بهم گف ت3سانتی بستری نمیکنمت منو زایمان کرد گف متوجهی ک چقد راحت و خوب زایمان کردی گفتم اره من هچ دردی زایمانی نداشتم بچه رو برداشتن از شکمم حالم خیلی خوب بود باهاشون حف میزدم گفتم وزن بچم چقدره گفتن۲۷٠٠بد ماما گف ت شوهرت انقد گریه کرده ک همسرم و مامانم فقد بیرون گریه میکردن من خوب بودم ولی
بعداش بخیه هامو زد خیلی کشید بخیه هامو بزنه درسته بی حسی زد حس نکردم ولی اخراش حس میکردم خیلی کشید برام تا بخیه رو بزنه خلاصه تم شد رفتیم بستری با بچم حالم خوب بود
پارت 5هم حس
مامان یسنا گلی مامان یسنا گلی ۶ ماهگی
و بلاخره منم زایمان کردم تو هفته ۳۸
شنبه صبح ک بیدار شدم ی ذره اندازه سکه خون دیدم تو کاسه توالت
رفتم بیمارستان معاینه کردن ی سانت بودم بعد یادم اومدم از صبح حرکاتش حس نکردم آن اس تی گرفتن ضربان قلبش انگار اوکی نبود دوباره گرفتن دومی خوب بود ولی بخاطر خون بستری کرد دکترم ک زایمان کنم
بعدش ساعت ۴ ک بستری کردن آمپول فشار زدن درد نداشتم هی میومدن نوار قلبشو چک میکردن پچ پچ میکردن میرفتن بیرون تا ساعت ۹ونیم اینا ک من شک کردم اینا چرا اینقد چک میکنن و پچ پچ میکنن ازشون سوال میکردم چیزی نمی‌گفتن تا اینکه زنگ دکترم زدم گفتم قضیه چیه گف نگران نباش نوار قلبش اوکی نیس هی ضربان قلبش افت میکنه باید اورژانسی سز بشی .گفتم نمیشه سز نکنیم گف نه ریسک داره اگه ۸سانت بودی باز ی چیزی ولی ۳ سانت شدی ریسکش خیلی بالاس
خلاصه ک هیچی دیگه سز اورژانسی شدم من دوتا طبیعی داشتم خیییییلی خیلی بهتر بود از سز
سزارین دردش خیلی بده ‌ولی طبیعی دردش همون دو س ساعت اوله
امیدوارم همگی ی زایمان خوب داشته باشین
اینم دخملی
مامان مهراناودلانا🍭 مامان مهراناودلانا🍭 ۲ ماهگی
بچها اومدم از تجربه زایمانم بگم
من شب قبل اینکه برم زایشگاه هی ازم ترشح میومد ک هی تاپیک میذاشتم ممکنه کیسه آب باشه یانه
ک باعث شد صبح برم مطب دکترم برا معاینه
وختی رفتم معاینم کرد گف۳سانتی برو یکساعت دگ دوباره بیا بستریت کنم من رفتم و ۳ساعت دگ رفتم بیمارستان دوباره معاینم کرد ۶سانت
گف ی نیم ساعتی تو تریاژ قدم بزن و اینا
بعدش آمادم کردن برم اتاق زایمان ک دکترم معاینم کرد گف عالی ۸سانتی منم تعجب گردم آخه بدون ذره ایی درد گف نوک سینه هاتو ماساژ بده دردت بگیره منم همینکار کردم ک دردام کم کم شروع شد و توی نیم ساعت بچه اومد زیاد سخت نبود
ولی برا بخیه زدنم بدنم بی حس نمیشد ۳بار بی حسی زد ولی من همشو فهمیدم با ی سوزن زدن جیغم درمیومد
و اینم بگم من تا ۳۶هفته و ۶روز استراحت بودم و کلا ۳روز بود کارامو آروم آروم میکردم (البته با وجود ی بچه یکساله نمیشه گف استراحت مطلق😅)
الانم دخترم خیلی در تلاش ابجیشو هی دست بزنه🥺😂
۳۷هفته و ۲روز زایمان کردم
اگ سوالی بود در خدمتم
مامان رایان مامان رایان ۱۱ ماهگی
سلام خانما خوبید میخوام تجربه زایمان طبیعی مو بگم بهتون با تاخیر ببخشید🫣دوستداشتم بگم ک چی گذشت بهم...اینم بگم ک من نامه سزارین گرفتم از دکتر ربیعی برای ۱۴م اسفند ک برم بوعلی ولی بعدازظهر روز ۱۱م زیر دلم و کمرم ی نمه نمه درد میکرد منم فک میکردم ک دردای کاذب چون توی ۳۸هفته و سه روز بودم..بعد دیگ توجه نکردم بهش تا غروب ک رفتم حموم تا موهای بدنمو بزنم هرچی ک میگذشت دردام منظم تر میشد ولی نمیخواستم ک باور کنم درد زایمانه😉تا اینک همونجا توی حموم ی لکه ی قهوه ای دیدم ک مطمئن شدم دردای زایمانه و باید برم بیمارستان معاینه شم..دیگ تا رفتم بیمارستان ساعت هشت شب بود معاینه کردن و گفتن ک یک سانت باز شدی برو خونه اگ دردات شدید شد بیا...منم رفتم خونه و دردامو ک هرچی میگذشت بیشتر میشد تحمل کردم تا ساعت ۳نصف شب ک دیگ خیلی شدید شد و تحملش سخت...ساعت ۳ رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن سه چهار سانت باز شدی و باید بستری بشی...دیگ بستری شدم رفتم داخل ی اتاق ماما بهم گفت ورزشارو انجام بده دوش آب داغ بگیر تا زودتر زایمان کنی...
دیگ من همونجا ورزشارو انجام میدادم و دردامم بیشتر و بیشتر میشد ولی من صدام در نمیومد تا ساعت پنج ک ماما اومد و کیسه آبمو پاره کرد تا زودتر زایمان کنم وقتی کیسه آبمو پاره کرد دردام خیلی بیشتر شد دیگ نمیتونستم تحملش کنم فقط جیغ میزدم بخاطر همین ماما اومد و دهانه رحمم تحریک کرد تا بازتر بشه و من فقط داد میزدم جوری ک صدام کل بیمارستان رو برداشته بود..دیگ نزدیکای ساعت شیش صبح بود ک سه چهار تا زور اومد سراغم ک دست خودم نبود با درد شدید ک باعث شد رایان کوچولوی من ساعت ۶صبح روز شنبه ۱۲م ب دنیا بیاد ک شیرین ترین و عزیزترین لحظه ی عمرم بود...
مامان أوستا🤰👶 مامان أوستا🤰👶 ۴ ماهگی
سلام مامانای گل
خوبین
بعد از هفت روز بیکار شدم اومدم ک تجربه زایمانم بگم
خوب من وارد ۳۸ک شدم شب ک میشد دردای زایمان ب سراغم میومد ۲شب اینجوری بودم ک صبح از طرف بهداشت زنگ زدن ک باید بیای چکاب بشی یعنی چند روز بود زنگ میزدن ولی من نمیرفتم ک روز سوم رفتم
وقتی شکمم دید گفت اومده پایین و گفتم ک درد دارم ک گفت اگر نرفتی سزارین بشی تا فردا دیگ زایمان طبیعی رو کردی .ما هم دیگ اومدیم خونه آماده شدیم وساعت ۴رفتیم بیمارستان
اول چکاب کردن بعدش گفتن مشکلی نداری .و گفت بخاب تا معاینه کنم وقتی معاینه کرد گفت ۲سانت باز شده رحمت .‌
اینم بگم ک معاینه خیلیییی درد داره اصلا قابل تحمل برام نبود
دیگ اول گفتن تو لاغری و قدت بلند خیلی راحت میتونی زایمان طبیعی کنی .من گفتم نه فقط سزارین .چون معاینه هم ک کردن خیلی درد داشت گفتم اصلا
دیگ با یه سختی راضی کردیم ک سزارین کنه
سوند وصل کردن برام ک دردش قابل تحمل بود
بعدش دیگ بردنم اتاق عمل سوزن بی حسی زدن ک اصلا درد نداشت هیچ حس نکردم ک سوزن زدن برام .همه میگفتن درد داره ولی اصلا نداشت
ساعت ۸:۵۵صدای نی نی شنیدم ک دنیا اومد
اصلا نترسیدم از اتاق عمل .همه میگفتن ما ترسیدیم فلان همش فکر میکردم منم میترسم ولی انقد لحظه شماری میکردم ک نی نی رو ببینم اصلا نترسیدم
۳۷هفتع و ۲روز زایمان کردم
باز هم برگردم عقب فقط سزارین خیلی راضی بودم هستم
دردای بعدش هم بنظرم قابل تحمله با شیافت میشه خیلی کم کنی دردارو
مامان دختر کوچولوم مامان دختر کوچولوم ۵ ماهگی
خب اومدم با تجربه زایمانم 🥴🫠 من ۳۸ هفته ۵ روز زایمان طبیعی انجام دادم
من از هفته ۳۷ بارداری درد های پریودی داشتم از پنچشنبه صبح ک بلند شده بودم شکم درد داشتم خیلی کم بود رفته رفته هی دردهام فکر میکردم بیشتر میشه میگفتم حتما باز درد پریودی خوب میشم دگ من موندم تا ساعت ۶ عصر ک رفته رفته کمتر میشد فهمیدم درد زایمانمه گفتم بزار بمونم خونه رفتم بیمارستان اذیت نشم ساعت ۲ شب بود ک دگ نمی‌تونستم تحمل کنم رفتم دوش گرفتم رفتم بیمارستان معاینه شدم که کلا ی سانت هم نمی‌شدم با اون همه درد دگ بستریم کردن گفتند برات آمپول فشار میزنیم سرم وصل کردن من ساعت ۷صبح ک معاینه شدم گفتند ۲ سانتی ولی سر بچه خیلی پایینه من دگ جونی نداشتم گفتم آمپول بی دردی می‌خوام گفتند باشه هر وقت ۵ ۶ سانت شدنی خلاصه من ورزش میکردم توی وان آب گرم میشستم هی معاینه میشدم ی سانت ی سانت اضافه میشدم من ۵ سانت ک شدم دگ داشتم از حال میرفتم ماما گفت برم بگم بیان آمپول بزنن رفت اومد گفت ی دور دگ معاینه کنم همین ک دستش رفت گفت ۶ ۷ ۸ سانت شدی من گفتم فقط آمپول می‌خوام اومدند تزریق کردن بعد اون میگفتن شکمت سفت شدنی فقط زور بده من ک دگ درد نداشتم آروم بودم خیلی خوب بود اون لحظه با چند تا زور رستا خانم منم ساعت ۱۱ صبح ب دنیا آمد من سونو ک رفتم گفت ۳۲۰۰ی روز قبلش فردا ک زایمان کردم ۳۸۵۰ بود من واقعا اذیت شدم 🥲