۱۵ پاسخ

خدا حفظش کنه ایشالله یدونه خواهر بیاری برا علی آقا شوهرتونم به آرزوش برسه♥️

عین شوهر من تا زایمان کنم میگفت یه دختر باید بیاریم

عین شوهر من تا زایمان کنم میگفت یه دختر باید بیاریم

وای دقیقا شوهر منم میگفت دختره
الانم همش به کمیل میگه اسم ابجیتو چی بزاریم
و منی که دیگه جون ندااارم 🫠یه درصد اگ باردارشم بازم پسر باشه چی
برا همین قیدشو زدم 🤣😫

عجب شوهر منم ان تی گفته بود پسره
به همه میگفت ان تی گفته دختره
و هیم میپرسید ازم میپرسید ان تی چند درصد خطا داره منم با بدجنسی میگفتم ان تی دقیقه خطا نداره🤣🤣
انگار دنیا کلی دختر بدهکاره به شوهرا

دقیقا شوهر منم ابنجوریه همش سرشو میبره سمت اسمون میگه خدایا تو یه دختر بهم بدهکاری از بس این بشر عاشق دختره

برعکس شوهر من به همه مبگفت خانم من باردار بچشم پسرع میگفتیم بابا تو از کجا میدونی این هنوز فقط قلبش تشکیل شده میگفت مطمعنم پسرع اخرشم حدسش درس بود

عزیزم الهی -منم همش حس میکردم پسره بعد دکتر گف دختره همینجوری وا رفتم اخه مطمئن بودم‌پسره یهو دکتر گف دختره

ما هم بچه اولمون پسره بعد وقتی رفتم سونو انومالی برا دومی همسرم هم اصرار اصرار میخوام بیام تو اتاق ببینم بچه سالمه
ولی من میدونستم برا چیه وقتی داشت تو تلویزیون بچه رو میدید دکتر گفت بچه تون دختره جوری نیشش باز شد تا دندونای عقلش معلوم بود😂😂😂😂😂
بعد صداش کردم سریع خنده شو جمع کرد گفت البته مهم سلامتیشه😁

سلام خداروشکر خدا بهم اول دختر داد ۶ماهه بهم پسرم داده 🥰

شوهر منم آرزوش بود دختر شه بچمون پسر شد ولی

منم با کیک پروفایلم همه را خبردار کردیم
عزیزم الهی سایه ات هزار سال بالاسر خانواده ات باشه❤

ای جانم😂
زنده باشن پسرامون
منم فک میکردم بچم دختره😁🥺
خدا ب منم ی دختر بدهکاره

طفلی شوهر من که پنج ماهگی سونو میگفت دختره،لباس دخترونه هم خرید، به قول شما دنیا یک دختر به شوهرم بدهکاره😁

چقدر خندیدم تو تاپیک هام😂😂🤪🤪🤪

سوال های مرتبط

مامان موچی(کیان) مامان موچی(کیان) ۴ ماهگی
پارت سه

خیلی حسود زندگی من بود همش میگفت بپا بهت خیانت نکنه اینجوری کن اونجوری کن حالا شوهر خودش هفت خط روزگاره
بهم میگفت حالا من میتونم خودمو نجات بدم تو با یه بچه میخوای چیکار کنی هی بهم میگفت چاق شدی گنده شدی در صورتی که من روز آخر حاملگیم ۸۳کیلو بودم با ۱۷۰ قد خودش ۱۵۰ سانت و ۹۰ کیلو
گذشت و من زایمان کردم پسرم ۳ روز بستری بود که با شکم پاره بالاسرش بودم چه بدبختی که نکشیدم اومدیم خونه اومدن دیدنش نمیزاشت بچه رو آروم کنم میگفت گریش قشنگه دیگه رفتم شهر خودمون ۴۱ روزگی پسرم برگشتم اهواز که اومد خونمون بچمک بغل کرد گفت تپلم نیستی بهت بگم تپل قنداق فرنگیشو برداشت گف سگ دوستمم از این داره
هی شگ دوستشو با پسر من یکی میکرد
یه شب دیگه گف از فلان روز تا فلان روز بیکارم بچه رد بزار پیشم گفتم مگه خودم مردم؟گفت من خیلی بهتر از تو میتونم مراقبش باشم دیگه خونم به جوش اومد گفتم بهش خفه شو تا ننداختمت بیرون
بچم عادت داشت به پهلو بخوابه آروم باشه اینم نمیزاشت بخوابه میگفتم چته ولش میگفت اینجوری آرومه منم از دستش کشیدم رو به شوهرم‌گفتم این صب اومده داره منو اذیت میکنه اون برام چس کرد رفت یه گوشه

خیلی حسود زندگی من بود همش میگفت بپا بهت خیانت نکنه اینجوری کن اونجوری کن حالا شوهر خودش هفت خط روزگاره
بهم میگفت حالا من میتونم خودمو نجات بدم تو با یه بچه میخوای چیکار کنی هی بهم میگفت چاق شدی گنده شدی در صورتی که من روز آخر حاملگیم ۸۳کیلو بودم با ۱۷۰ قد خودش ۱۵۰ سانت و ۹۰ کیلو
گذشت و من زایمان کردم پسرم ۳ روز بستری بود که با شکم پاره بالاسرش بودم چه بدبختی که نکشیدم اومدیم خونه اومدن دیدنش نمیزاشت بچه رو آروم کنم میگفت گریش قشنگه دیگه رفتم شهر خودمون ۴۱ روزگی پسرمو
مامان علی جون مامان علی جون ۸ ماهگی
دقیقا یک ساله که از بهترین روز زندگیم میگذره، روزی که جواب مثبت آزمایش خونم اومد و معلوم شد من مادر شدم.
فراموش نمیکنم اون لحظه رو که همسرم از پشت تلفن عدد بتا رو میگفت و ناباورانه و با صدای لرزون میپرسید این یعنی‌مثبت؟!
منم میگفت آره مثبت و دوتایی باهم چنان گریه کردیم که تاحالا اینقدر خوشحال نبودیم🥲

هنوز هم از مرور خاطراتش اشک شوق میاد توی چشمام

من‌مسیر خیلی سختی رو طی کردم‌ تا مادر بشم، ولی با دیدن روی ماه پسرم، با صدای قهقه هاش، با تصویر خودم توی چشماش، با بوسیدن دستای کوچیکش، با بوییدن گردنش و درآغوش گرفتنش عمیقا میگم‌که ارزش این همه سختی کشیدن رو داشت.

خدایا حافظ پسر‌کوچولوم باش و واسمون نگهش دار و من و پدرش رو هم واسش نگه دار. الهی آمین

خدا خودش توی قرآن گفته که با صابرانه.پس اندکی صبر، سحر نزدیک است.

خدایا حسرت مادر و پدر شدن رو توی دل هیچکس نذار و به همه چشم انتظارها یه دسته گل بده و چراغ خونشون رو روشن کن.الهی آمین