پارت هفتم
من ترسیده بودم میگفتم حالا زایمان عجب غولیه
رفتم دیدم یه صندلی بزرگی هست
بلاتشبیه مثل منبر بود پله میخورد میرفت بالا
نشستم رو صندلی پاهامو باز کردم دکتر گفت موقع درد زور بزن که انجام دادم یه پرستاری گفت آفرین عالیه داره میاد میبینمش
که دکتر یه امپول کوچولویی بهم زد درد هیچ نداشت و یه قیچی برداشت
اون پرستاره گفت خانم دکتر یه فرصت دیگه بهش بده که دکتره تق زد و قیچی کرد پرینه رو بازم مطلقا دردی نداشت
یهو دیدم بچم جهشی پرید بغل خانم دکتر
همین؟ زایمان همین بود؟ ده دقیقه نشد
تازه فهمیدم همه درد من بخاطر بسته بودن رحمم بود وگرنه با رحم باز بسا کمتر اذیت میشدم
بچه رو انداختن رو سینه م حس خیسی و داغی داشت یه پارچه انداختن روش
خواستم ببینم بچم چشکلیه از ترس دکتره
یه کم پارچه رو دادم کنار رون دخترمو دیدم پرررر مو بود. خورد تو ذوقم
بچه گریه کرد زود بردنش
دکتر شروع کرد بخیه زدن یه ذره دردشو حس کردم. استرس گرفته بودن باز با خودم بلند بلند گفتم تموم میشه راحت میشی که دکتر خندید گفت تموم شد کجای کاری؟
جفت رو کشید بیرون باز حسش نکردم
گفتن پاشو بشین رو ویلچر
منو بردن اتاقی که بالاش نوشته بودن استراحت
دیدم یه بچه ناز کنار تخته از لباسای تنش فهمیدم بچه خودمه
گفتم بچه خودمه گفتن اره
باورم نمیشد اینقدر ناز باشه
اخه ربع ساعت نشده بود زاییده بودم
تمیز و مرتب بود و بهم زل زده بود
گفتمش مامانی ببخشید من برم خودمو بشورم لباس عوض کنم بعد بغلت میکنم.
راحت خودمو شستم یه دوش نصفه گرفتم و لباس پوشیدم بچه شیر دادم یه رژ زدم که شوهرم منو ببینه وحشت نکنه.

۸ پاسخ

دوستان اشتباه نکنید این بنده خدام تا دهانه رحمش واز بشه کلی عذاب کشیده ولی از وقتی فول شده تا نی نیش بیاد بغلش کوتاه بوده که خب عادیه همه همینن ولی بازم همون چند دقیقه اخرم دردش زیاده ولی چون کوتاهه به نظر راحت تر میاد

وای همشو خوندم یه جوری گفتی همین؟ دختر این همه درد کشیدی 😰من الان از ترس خشکم زده😂

اخی منم بهم چسبید این لحظهای اخر ک بچه رو بدنیا اوردی انقد با جزئیات تعریف کردی انگار خودم زاییدم بچه خودمو تو اتاق دیدم آرامش گرفتم

خب شما خیلی راحت زا هستی تو ۱۰ دقیقه،، کسایی که ۱۲/۱۳ ساعت تلاش میکنن درد میکشن و اخرشم نمیشه طبیعی،، خدارو شکر که شما راحت گذروندی

تو از بندگان برگزیده‌ خدایی

آخیییی چ راحتتت

ای خدا کی بشه منم این حس رو تجربه کنم زایمان راحتی هم داشته باشم 🥲🥲

راس میگی چند هفتت. بود

سوال های مرتبط

مامان نازنین ودوقلوها مامان نازنین ودوقلوها هفته سی‌وهفتم بارداری
پارت چهارم زایمان طبیعی
هر ۱۰ دقیقه درد پریودی خفیف میاد سراغم و اون دستگاه کنارم شروع میکنه بوق زدن
دو ساعت گذشت تا مخم کار کنه و فهمیدم انقباض گرفتم و اون دستگاه نوار درد منو گزارش میده
یه پرستار اومد یهو بی دلیل سرم داد زد گفت شنیدم با دکتر همکاری کردی و یهو دست کرد تو واژنم. گفتم تو رو خدا با پماد معاینه کن خشک خشک درد داره. گفت اینجا پماد مماد نداریم و چون پرستار چاق بود انگشتهاش هم تپل بودن و کوتاه خیلی زور میزد که دستشو برسونه رحمم و باز فشار فشار فشار. منم چون ترسیده بودم یهو با صدای بلند به خودم گفتم عزیزم تحمل کن تحمل کن تموم میشه تموم میشه بخدا تموم میشه. یهو دلش سوخت گفت عزیزم میدونم درد داره منم دارم کمکت میکنم. اره عزیزم تموم میشه میری خونه.
ساعت ۱۱ شب اومدن سرم رو از دست من و اون دختر کشیدن
گفتن شبها آمپول فشار ب زائو نمیزنیم.
یه پرستار برام یه توپ گنده اورد گفت میخوام امشب فول بشی ها
گفت نیم ساعت موقع درد رو توپ بپر بپر کن و موقعی که درد تداری هی باسنتو بچرخون
از اونجا که من ساعت نداشتم به جای نیم ساعت سه ساعت رو توپ این حرکت رو انجام دادم. و اون پرستار رفت گرفت خوابید .
که یهو جیغ های اون دختر شروع شد
با تموم وجودش جیغ میزد
بی وقفه جیغ زد خودشو محکم میزد
پرستارا اومدن بهش گفتن حقته تا پریود میشی میری شوهر میکنی. از مادرت میپرسیدی درد زایمان چجوریه بعد حامله میشدی.
هر کی اومد یه چیزی بارش کرد
یکی گفت اینو ببین کنارت نشسته جیکش در نیومده هر دوتا سه سانت هستید
ولی اون خودشو به دیوار میزد
دلم براش سوخت بلند شدم یه لیوان آب دادم دستش.
مامان نیکو مامان نیکو ۸ ماهگی
مامان عرشیا و دلنیا مامان عرشیا و دلنیا ۷ ماهگی
تا ماما خیرندیده به خودش بیاد سر بچه تو دستم بود😟 یادم میاد با چه پوزیشنی رفتم رو تخت خندم میگیره😂 ماما اومد گفت با انقباظ زور بزن من زور میزدم ولی خب از اینجا به بعد نمیومد کتف بچه گیر کرده بود ک کفت محبورم قیچی کنم بچه تو فشاره فیچی ک زد خون زد بیرون ولی خداوکیلی اون بریدنع درد نداشت 🤔
بجه رو کشید بیرون و گزاشت رو سینم
ای خدااااا بچم میلرزید سردش بود کولرا روشن بود تا بچه دراومد تماممم دردا یهو خاموش شد دریغ از کوچک ترین درد حتی بخیه هم ک میزد نفهمیدم مامانم اومد داخل و بچه رو گرفت گزاشت تخت بغل لباساشو پوشوند 😍 قشنگ ترین و لذت بخش ترین درده دنیا بود اماااا تا قبل این ک شکمموببینم😩 چشمم ک افتاد به شکمم دیدم واااایی ددممم چروووک سیاههه اصن یه وضعیییی ها داغان چقد گریه کردم ماماهه بهم میخندید میکفت جمع میشه .فرداش اول صبح اومدن معاینه من خبرنداشتم کلی گاز استریل تو رحمههه اومد معاینه کنه دیدم هی یه جیزی ازم میکشه بیرون کشید کشید انقذ کشید بخدا سه چهارمتر گاز تو رحمم بود🤔😐 درد نداشت البته بعداونم مراقبتای بچه انجام شدووو تامامم با عشق جونم برگشتیم خونه😍
مامان گل پسرا،گل دختر مامان گل پسرا،گل دختر ۸ ماهگی
خاطره زایمان
(قسمت سوم)
ساعت ۶ دکتر اومد دوباره معاینه کرد گفت فول شدی فقط بچه هنوز کامل نیومده پایین هروقت احساس فشار کردی بگو
من چند دقیقه بعد احساس دستشویی داشتم 😁 گفتم میخوام برم دستشویی ماما دکتر و صدا زد گفت وقتشه بخواب رو تخت
حالا من اصرار که اول برم دستشویی اصلا نمیتونم دکتر که بخواب این بچه اس فکر میکنی😂
دیگه خوابیدم با اینکه خیلی تو کلاسا یاد گرفته بودم چجوری زور بزنم اما بازم خوب زور نمیزدم و دکتر میگفت انرژیتو داری هدر میدی.
این لحظه ی اخر یه کم طول کشید و‌من دیدم چشام سیاه شد به دکتر گفتم چشمام سیاه شد یه دفعه ماما گفت قلب بچه افت کرده
من با شنیدن این حرف حالم بدتر شد
شوهرم که اون لحظه با دستای یخ زده کنارم بود و از ترسش هیچی نمیگفت تا شنید قلب بچه افت کرده حالش از من بدتر شد به کتر گفت یعنی چی که پرستارا اومدن به بهونه کارای بیمارستان بیرونش کردن و دیگه نذاشتن بیاد (بعدا شوهرم به من گفت بهش میگفتن خانومت گفته نمیخوام بیای که اون اصرار نکنه)

شوهرم که رفت بیرون دکتر گفت وسایلای عمل اماده کنید وقت نداریم که سریع چندتا پرستار با کلی وسایل اومدن داخل اتاق
دکتر گفت تا ۵ دقیقه دیگه بدنیا نیاد جراحیت میکنم😭😭😭
من اون لحظه اصلا برام مهم نبود دکتر چیکار میخواد بکنه فقط گفتم یا زهرا بچه م سالم بمونه 😭
دکتر گفت دختر خوب دستتو بگیر زیر پاهات با این انقباض بالاترین زورت و بزن به خاطر بچه ات
من همون کار و کردم و ساعت۶:۳۰ با انقباض اخر یه یازهرا گفتم و یه زور قوی زدم و پسرم مثل ماهی سر خورد اومد بیرون به ثانیه ای تموم دردام تموم شد انگار تا الان هیچ دردی نبوده 😊
مامان نازنین ودوقلوها مامان نازنین ودوقلوها هفته سی‌وهفتم بارداری
پارت سوم زایمان طبیعی
منو مستقیم بردن اتاق که بالاش نوشته بودن اتاق درد
سه تا تخت داشت
سه تا خالی
منو برد تخت وسط
ساک و وسایلم رو گذاشتم تو کمد و منتظر نشستم رو تخت استرس داشتم و بی دلیل گریه م گرفته بود
یهو رفتم یه پلاستیک خالی از ساکم در اوردم که اگه بالا بیارم خودمو کثیف نکنم.
یه مستخدمی اومد گفت بهتره شلوار تو دربیاری منم مثل یه بره حرف گوش کن شلوارمو دراوردم تا کردم بالا سرم
گفت پایین رو لخت کردی روسری برای چیه اونم دربیار. درش ادردم گذاشتم تو ساک
غروب شده بود . پرستار اومد زیرم یه پد نوار بهداشتی گذاشته بود منم دراز کشیدم که دیدم بخاطر فشاری که به رحمم اورده بودن ترشح خونی ازم میاد‌
برام شام یا بهتره بگم آخرین وعده غذایی آوردن
ماکرانی بد‌مزه
کنار همون پد کثیف نشستم و دو قاشق خوردم حالم بهم خورد رفتم انداختم سطل آشغال
و آبمیوه و کیک خوردم .
و اومدن بهم سرم وصل کردن
و یه دستگاه به شکمم وصل کردن برای نشون دادن انقباض رحمم‌
در سکوت دراز کشیده بودم که یه دختر ۱۶ ساله زائو به اتاق باهام ملحق شد
و تخت کناریم دراز کشید.
و من کم کم درد پریودی اومد سراغم.