۳ پاسخ

به من گقته بودن سرش کوچیکه چقد گریه میکردم ولی کاملا نرمال بود واقعا زهرمارم شد دو ماهه اخر بارداریم همش ب گریه گذشت

من دیشب تو اینستا ی پست دیدم. به یکی تو غربالگری گفته بودن.. نی نی معده نداره 😐بیچاره مادرش تا سونو مجدد بره چی کشید.. اتفاقا بچه معده خوبی هم داشت.

به من گفتن سر بچه ۴ هفته بزرگه
والله این اندازه ها میلی متریه ما فقط بیخودی استرس میکشیدیم

سوال های مرتبط

مامان دردونه مامان دردونه ۸ ماهگی
نی نی متولد تیر!
البته هنوز یه سال کامل رو طی نکردم، ولی نظر فعلیمو میگم.
قبلا فکر میکردم خوبه که بچه متولد تابستون باشه، چون قبل رسیدن به فصل سرد بزرگ شده و جون گرفته و نگرانی ندارم. ولی الان نظرم عوض شده (هرچند دقیقش دست خود آدم نیست ولی خوب)
چرا؟
چون وقتی به دنیا اومد تا واکسن دو ماهگیش من خیلی بیرون نرفتم، و خیلی هم کوچولو بود با کالسکه هم نمیشد رفت هواخوری، هوا هم اینقدر داغ بود اون موقع که اصلا شرایطش نبود، تو خونه هم کولر گازی مدام روشن و همش میترسیدم باد سرد بهش بخوره، تا یه ذره هم لباسش زیاد میشد سریع پاهاش میسوخت. باید مدام باز میذاشتم.
بعدش که بزرگتر شد و وارد فصل سرد شدیم، همش به خاطر سردی هوا و وارونگی و آلودگی هوا تو خونه ایم. بازم نمیشه بیرون رفت. اگرم بیرون برم به خاطر اینکه فصل بیماری هاست باید مراقب باشم جای شلوغ نرم.
داشتم فکر میکردم بهتر بود بچه اواخر پاییز یا تو زمستون به دنیا میومد. اینجوری دو ماه اولش با سردی هوا همزمان میشد و وقتی بچه بزرگتر شد و هوا خوب شد دیگه میشه مدام رفت پیاده روی.
نظر شما چیه؟ بچه تابستونی بهتره یا زمستونی؟
مامان سوین مامان سوین ۷ ماهگی
پارت ۳
شب حالم خیلی بدتر شد میوردم بالا
التماس میکردم مامانم بیاد تو ببینمش مامانم که اومد تو سالن منم رفتم فقط التماسش میکردم میگفتم من و از اینجا ببر 😑 از بس درد داشتم و حالم بد بود
یکی از ماما به مادرم گفت براش ماما همراه بگیرید (صبحشم به خودم گفته بود من گفتم شوهرم نمیگیره گفت مگ شوهرت قراره درد بکشه تو اینجا میخای درد بکشی )
مامانم دیگ زنگ زد به شوهرم و پول ریختن حسابشو ماما اومد جالب اینجاست که از ماماها خود بیمارستان بود 😅 چند دفه تو بارداری رفته بودم بیمارستان نوار قلب میگرفت
ماماعه ساعت ۹ونیم شب اومد و چن دفهج معاینه کرد گفت یک سانتی
و چند تا ورزش داد همینجوری ورزش میکردم و خونریزی و استفراغ ن
ینی یکی نبود منو ببر سنو بگه چرا از ظهر خونریزی داره ساعت ۱۲اونجاها بود من دیگ ناامید شده بودم فقط گریه میکردم میگفتم من نمیتونم من الان میمیرم
ماماهمراه همراه همینجوری سرپا که بودم ازم نوار میگرفت سرپا اشتباه نشون میده. و هی میگفت زودتر زایمان کن بچه هام امشب تنهاان
معاینه کرد شده بودم سه سانت
اون موقع هیچ کی دیگ نبود دستیار سال اول بود و ماما همراه همشون خابیده بودن