من از روز اول زایمانم اشک ریختم تا دهم زایمانم
مشکلات خانوادگی پیش اومد
مادرم با مادرشوهرم بحثشون شد دعوا شد اصلا یک وعضی خودم کلا چون فشار جسمی روم بود از اینور روحی اصلا خیلی حالم بده الان گریه نمیکنم ولی حال دلم خوب نیست حس مادرانه ندارم به بچه هام و از این بابت عذاب وجدان دارم همین الان لاغر شدم

۴ پاسخ

الان کمک نداری؟؟
من ب قدری بعد زایمان اذیت شدم ک....
باید خودت بخای سر پا شی

خیلی مراقب خودت باش خودتو اذیت نکن سعی کن اختلاف سلیقه مامان ومادرشوهرتو خودت جمع کنی منم اوایل که مامانم بود اون یه چیز میگفت مادرشوهرم یه چیز بعد من جمعش میکردم🤣

درکت میکنم منم خیلی سختی کشیدم

عزیزم بخاطر خستگی و سزارین
ارده و شیره بخوره
کاچی بخور

مقالات مرتبط

آموزش خواب به کودکان
آموزش خواب به کودکان بدون گریه در سنین مختلف
گریه شدید نوزاد
علت‌های گریه شدید نوزادان
چرا حوصله بازی با کودکم را ندارم؟
چرا حوصله بازی با کودکم را ندارم؟
از خواب پریدن کودک با گریه
از خواب پریدن کودک با گریه نشانه چیست؟

سوال های مرتبط

مامان عسلچه مامان عسلچه روزهای ابتدایی تولد
حس عجیبی دارم. حال روحیم خوب نیست. از یه طرف نگران زایمانم هستن و از طرف دیگه نگران بچه داری و داستانهای بعدش. از اینکه زندگیم داده تغییر به این بزرگی میکنه دلهره گرفتم. با خودم فکر میکنم اصلا بچه دار شدنمون درست بود یا نه؟واقعا حالم خوب نیست ولی این حال بدم دلیل بر ناشکری هم نیست. خدا رو شکر بابت نعمت بزرگش
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان دریا مامان دریا ۱۲ ماهگی
خیلی حالم بده ، از بعد از زایمانم نتونستم به نفس راحت بکشم ، یکم به خودم برسم میگن ۴۰ روز اول بعد زایمان ۴۰ سال آینده آدمو می‌سازه، من تو این دوران نه استراحت داشتم نه تغذیه درست .همش بی اشتهام... اصلا فرصت ندارم به خودم برسم ضعف دارم و الان دوباره خونریزی ، شیر کم شده دکترم گف احتمالا پریودی ، چند روزه کارم همش گریه هست . یا با شوهرم دعوا دارم یا خانواده دعوا دارن ‌، مامان و بابام درست الان که حالم اینجوریه دارن از هم جدا میشن .بابام خیانت کرده .داغونم .امروز با بابام بد حرف زدم و عذاب وجدان دارم البته اونم خیلی باهام بد گت خیلی کارای بدی کرده دلم شکسته ... از طرفی شیر عصبانیت نمیتونم به لچه بگم دوشیدم دور ریختم
مشاهده ۱۷ پاسخ دیگر
مامان 🩵امیر مهدی🩵 مامان 🩵امیر مهدی🩵 روزهای ابتدایی تولد
ی سوال دارم ازتون
خواهشا قضاوت نکنید
شما ها از بدو تولد حس مادرانه دارین؟
من الان ۱۳ روزه زایمان کردم ولی هنوز ب بچه هیچ عادت نکردم
دوسش دارم بخدا دلم میره براش برای خنده های خوابش ،شیر خوردنش
ولی چجور بگم اون حس عمیق مادرانه رو هنوز نتونستم درک کنم 😔
مثلا وقتی گریه میکنه دست و پامو گم نمیکنم
ب مادرم یا مادرشوهرم میسپارم میگم آرومش کنید من بخوابم
خیلی عذاب وجدان دارم بخاطر این کارم
ولی بخدا از زور اول زایمان همه کاراشو خودم میکنم
زیرشو همش خودم عوض میکنم لباس هاشو خودم عوض میکنم
شیرمو میدم
میدونم اینا وظیفه مادرانه س
ولی چجور بگم هنوز درکی از اون حس ندارم من
اون روز رفتم بیرون برای کشیدن بخیه ولی حسی نداشتم بهش مثلا بگم زود برگردم. فکرم پیششه
خیلی عذاب میکشم خیلی دوسش دارم ولی انگار بچه مادرمه و من خواهرش و عاشقش هستم
من ینی خیلی مادر بی مسولیت و بدی هستم؟
همیشه اینجوری میمونم یا با مرور زمان درست میشم
خیلی عذاب وجدان دارم خیلی ...
مشاهده ۲۲ پاسخ دیگر
مامان علیسان🩵حسان مامان علیسان🩵حسان روزهای ابتدایی تولد
مرخص شدم بدون پسرم 🙂
پرستار دیروز اومد بهم آموزش شیر دادن بده دید بچم کنارم نیست رفت
چقدر حس بدیه تجربه این لحظه ها
فک کنم افسردی بعد زایمانم به همین راحتی و سریعی شروع شد
پر از اشک و گریه و دلتنگی ام
مشاهده ۱۷ پاسخ دیگر
مامان فندق مامان فندق ۷ ماهگی
من دیروز بعد از ۱۴روز اومدم خونه خودم . تا دیروز خونه مادرشوهرم بودیم البته خیلی با هم نزدیکم هروقت کمک بخوام زود خودشو میرسونه .تا الان چندبارم گفته که اگه سختم بود بازم بریم پیششون بمونیم ولی روم نمیشه آخه تاالان خیلی زحمتِ منو بچمو کشیده... روزا که تنهام خیلی دلم میگیره .دوس دارم چندساعت بشینم گریه کنم همش بغض دارم .اصلا دست خودم نیست.. از استرسِ زیاد تمام بدنم می لرزه. همش فکرمیکنم باید چیکارکنم. چجوری به خودمو بچه برسم .. زایمانم طبیعی بود خیلی دردکشیدم اما الان می بینم که این حالم صدبرابر از درد زایمانم بدتره.شوهرم که غروبا میاد آروم میشم .. اصلا دلم نمیخواست بیام خونه.. اصلا نمیخوام تنها باشم . بچمو خیلی دوس دارم ولی همش دوس داشتم تا یکی دوماه پیشِ بقیه بمونم ‌. بجز شوهرمو مادرشوهرم کسی رو ندارم . مامانِ خودمم مسنه از پس کارای خودشم خوب بر نمیاد . گاهی وقتا میشینم بخاطر بی کس بودنم کلی گریه میکنم . نمیدونم همه همینجوری ان.. توروخدا بگین چیکارکنم
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان رها🐤 مامان رها🐤 ۴ ماهگی
آخرین شبیه که مامانم پیشمه فردا بعد حمام دهم من میره از الان بغض کردم نمیدونم چرا من اصلا وابسته مامانم نیستم ولی الان اینجوری شدم دلم از همین لحظه تنگ میشه براش حالم اصلا خوب نیست دلم میخواد بلند بلند گریه کنم کاش بیشتر پیشم میموند
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان setin مامان setin ۲ ماهگی
بچه ها بچم از روز اول چون نوک سینه هام پهن بود نگرفتشون تا الان با هزار و یک بدبختی موفق شدم یکیشونو بش بدم بخوره ولی اون یکی سینمو اصلا نمیگیره ..تا خودش مک نزنه درست نمیشه از این بابت ناراحتم ... البته شیرخشکم بش میدم
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان آیسان خانوم مامان آیسان خانوم ۹ ماهگی
امروز چهل روزگی دخترم بود و من هنوز خونریزی شدید دارم ،،زایمانم طبیعی بود ، دکترم گفته یک هفته بعد از چهل روز برم مطبش ولی حالم خیلی بده افتادم و جون ندارم بچمو نگه دارم 😭 چهل روز خونریزی ، کم نیست به خدا ، از این می ترسم اتفاقی برای رحمم افتاده باشه 😭 به نظرتون زودتر برم ؟اومدم خونه مادرم چون کنار خونریزی ، مسموم هم شدم
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان جوجه🐥 مامان جوجه🐥 ۱ سالگی
خانما من از زایمانم تا الان خونریزیم کم بود وچن روز قطع شد ولی امشب خونریزی شدید دارم طبیعیه؟
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان آنیسا مامان آنیسا ۴ ماهگی
بعد زایمانم خیلی شدید خونریزی کردم بهم خون وصل کردن ولی خیلی تاثیر نداشت به شدت وزن کم کردم حتی از قبل بارداری هم کمتر شدم هنوز خونریزیم شدیده روزی چنتا نوار میذارم ،میوم داشتم اونم داخل رحمی فک کنم تو همین بارداری بوجود اومد چون قبلش نداشتم ،چند روز پیش داروی فرنجکت زدم چهار ساعت زیر سرم بودم حالم انگار بهتر شد ولی خونریزی شدیدتر شد دوباره امروز رفتم دکتر اینبار یه دارو دیگه برام نوشت، خیلی خسته و ناامیدم حس میکنم عمرم به دنیا نیست حس خوبی ندارم بچم گناه داره شیر خشکی شد من اصلا توان ندارم بچمو جمع و جور کنم روزای اول بعد زایمان هیچ حال نداشتم اصلا نفهمیدم کی شب شد کی روز. مامانمو خواهرم بچمو جمع و جور کردن ولی آخه تا کی،
دلم‌میخواد حالموخوب بشه بچمو نگه داری کنم
اگه پیاممو خوندید برام دعا کنید من خیلی خستم خیلی ناتوان شدم بچم کولیک شدید داره و این حال منه ، می بینم گریه میکنه و کاری از دستم برنمیاد حالم بده
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان بارین مامان بارین ۱۰ ماهگی
سلام خانما، چند روز اول چون شير نداشتم مجبور شدم شيرخشك بهش بدم. امروز رفتم مركز بهداشت از بس سرزنشم كردن الان عذاب وجدان گرفتم. واقعا شيرخشك اشتباهه؟ حالم خيلي بده از ظهر دارم گريه ميكنم.
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان آیهان مامان آیهان ۱۰ ماهگی
مامانا من از لحاظ روحی ریختم بهم …همش گریه میکنم ..به همه ی ادمای اطرافم حساس شدم …اصلا دوست ندارم کسی به خودم و بچم نزدیک بشه ..با اینکه شوهرم دورم میتابه و اینا ولی بازم حس کم بود توجه دارم …خیلی حساس شدم …این حالات عادیه ؟
با اینکه خانواده شوهرم درکم میکنن و اصلا زیاد نمیان تا من راحت باشم بازم بهشون حساسم …🫠 خیلی ناراحتم …😭
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان دلانا مامان دلانا ۴ ماهگی
خانوما حس میکنم اصلا بچه داری از،دستم برنمیاد تا الان پیش مامانم بودم حس میکنم برم خونم هیچی کاری نمیتونم بکنم نمیدونم چیکار کنم حالم خیلی بده افسردگی هم از،لین نمیره نمیدونم چون پیش شوهرم نیستم اینجوریم یا بچه داری کم تحملم کرده حس میکنم مادر خوب و صبوری نیستم انگار دارم کم میارم عذاب وجدان داره میکشتم کسی،مثل من هست؟
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان ماهلین🧚👶🫀 مامان ماهلین🧚👶🫀 ۶ ماهگی
خانوما من دخترم دیگه کاملا شیرخشکی شد و انقد سینمو نگرفت که شیرم خشک شد من همه تلاشمو کردم ولی نشد😞من خیلی حس بدی دارم حس میکنم من اصلا مامان خوبی براش نیستم حس ناکافی بودن تمام روانم بهم ریخته همین الان دارم با اشک مینویسم من اصلا حالم خوب نیست و افسردگی که تو بارداری داشتم بعد از زایمان بیشتر شده همش غمگینم رو بچم بشدت حساس شدم هی نفساشو چک میکنم هی میترسم بچم خدای نکرده چیزیش بشه اصلا حال و حوصله ی هیچی رو ندارم و فقط کارم شده گریه حتی حال ندارم برم دکتر با اینکه شوهرم خیلی خوبه خیلی هوامو داره خیلی دلداریم میده و همش داره سعی میکنه از این حال درم بیاره ولی بازم من حالم خوب نمیشه و حس میکنم ن میتونم مادری خوبی برای بچم باشم ن همسر خوبی واسه شوهرم و اینکه دیگران هی نظر میدن که چرا داری ب بچت شیرخشک میدی چرا تو اینجوری میکنی مگه فقط تو مادری و بچه اوردی و.... این درک نشدن از طرف دیگران هم بیشتر کلافه م میکنه و حس بوچی میکنم ولی بخدا که دست خودم نیست کاش یکی بود درکم میکرد😔
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان آدرین مامان آدرین روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت سوم
با کلی درد و فشار زیاد بعد ۶ ساعت بسیار سخت بود زایمانم و بچم موقع به دنیا آمدن یکم بی حال بود چون زیاد فشار آوردم هم به خودم هم به بچه ،بچم بی حال بود من خیلی ترسیدم چون بچه گریه نکرد و از پیشم بردن خلاصه تا مونو بخیه میزدن من فقط حال بچم برام مهم بود و گریه می کردم نه از درد ترسیدم چون بچه اصلا گریه نکرد بی حال بود ،بعد صدای بچم و شنیدم از اتاق دیگه یکم خیالم راحت شد ،و وقتی بچم و آوردن کنارم که شیر بدم گریه کردم از خوش حالی ،برای تمام مامان ها هم دعا کردم که به سلامتی زایمان کنن
مشاهده ۲ پاسخ دیگر