واقعا تا حالا کسیو نفرین نکردم از خدا میخوام واقعا خدا عقلشون بده این مسولین کثا فتو یعنی تا مرز سکته رفتم امروز به خاطر قطعی برق.
هنوزم تپشش داره قلبم😭تازه هنوزم میترسم

ریموت پارکینگ برق نبود نرفت بالا شوهرم ماشینو بزنه پارکینگ
بعد رفته بود از در امده بود منم فقط صدای خش خش شنیدم صدای در نبود به سامیار گفتم برو ببین کی امده
هی صدا زد دید کسی نیس
نگو شوهر بود امده دو تا تقه زد به در و رفت😐(سندروم دست بیقرار داره انگار انتر )خلاصه منم هی رفتم راهرو صصدا کردن با شوهرم جواب نداد😐
نگو رفته پشت بوم
خلاصه منم تن ماهی گذشته بودم رو گاز اونم قلب قلب نمیدونم خیالاتی شدم هی حس میکردم در میزنن 😪 خلاصه زنگ زدم به خاله ام پایین خونمون اون ارایشگاه داره گفتم تورو خدا فقط بیا من دارم میترسم یکی خونمونه انگار😫
اونم امد تو راهرو شوهرمو دید چنان جیغی زد
که تا خود همین الان شاش بندم😐😐

وایی یعنی بازم حس میکنم یکی میگم تو خونس😐😕😕

۴ پاسخ

والا حق دارى

عزیزم درسته خیلی ترسیدی
ولی مارو هم کلی خندوندی😂😂😂😂

😂😂😂چه ماجرایی داشتی

نه بابانترس خیرنبییندبااین برق قطع کردناشون سوره والعصرابخون ودستتا بزارروی قلبت کمی گلاب بخوره چیزی نیست خواهرمن

سوال های مرتبط

مامان نازگل و نارگل مامان نازگل و نارگل ۱۲ ماهگی
من برای غِظت خونم آسپرین میخوردم و آمپول قرار بود این هفته قطع کنم ۳ هفته بعد زایمان کنم که بتونن تو جراحی جلو خون ریزی بگیرن
من امروز قطع کردم دارو هارو ،،فرداش بود درد پریودی داشتم خیلیی کم ،گفتم مگه میشه این درد زایمان باشه ماه درد ،اهمیت ندادم تا شب ،به دکتر پیام دادم اونم گفت شدید شد بیا ،منم هیچ تغییری نکرده بودم ،رفتم حموم کار هامو کردم ،اومدم به شوهرم گفتم بریم گاندی میخواد ۳،۴ تومن پول بگیره بگه برو استراحت کن بریم یه جا دیگه اونم گفت وقتی درد نداری بزار فردا پس فردا ،گفتم حالا بریم ببینم در چه وضعیتیه، رفتم ضیائیان، اونجا ماما دید سر پام گفت برو نیم ساعت دیگه بیا من سزارین اورژانسی دارم گفتم باشه، رفتم نشستم ،نیم ساعت بعد رفتم  دستگاه و بست و رفت ۱۰ دقیقه بعد اومد گفت خانوم درد نداری گفتم نه گفت بچه داره به دنیا میاد چه جوری درد نداری ،باید معاینه بشی و سریع اتاق عمل، نزاشتم گفتم من اینجا نمیمونم، گفت رحمت داره پاره میشه نمیرسی به بیمارستان ،زنگ زدم دکتر گفت فقط بیا منم دارم میام، خلاصه اوج ترافیک ۸۰ دقیقه تا بیمارستان گاندی ،رسیدم و اونجا هم گفت این رو از رو نفس هات گرفته باید خودم بگیرم، مگه میشه سرپا باشی تو ،دستگاه و بست همون موقع دکتر هم اومد ،تا دستگاه و بست داد زد بدویید داره به دنیا میاد، در عرض ۵ دقیقه اصلا پرونده اینا تشکیل نداده اتاق عمل، بچه به دنیا اومد و خداروشکر دستگاه نرفت
مامان جوجو علی🧸😅 مامان جوجو علی🧸😅 ۸ ماهگی
پارت 3

خلاصه ساعت هفت و نیم بود دیدم کلا زیرم خیس شد تا ملافه بالا زدم دیدم بعله زیرم پر خونه🫤
ماما و دکترا و صدا زدم اومدن بالا سرم دکتره تا حال منو دید اکسیژن وصل کرد
خودش معاینه کرد گفت دختر جون تو که سه سانتی چرا بستری کردن فقط اون لحظه دلم میخواست موهاش و بکنم😅🤣
خلاصه کیسه ابم و پاره کرد گفت بچه آن مدفوع کرده نمیتونی طبیعی بزایی باید بری سز اونم اورژانسی منم از بس گریه میکردم همش باهام دعوا میکرد خلاصه اومدن ازم آزمایش بگیرن منم چون لج کرده بودم میگفتم تا مامانم نیاد نمیزارم ازم آزمایش بگیرین دیدن من خیلی لجباز و ی دنده تشریف دارم مامانم اومد اونم گریه منم گریه میکردم و بگم بخاطر این گریه ها نوار قلب بچه خوب نمی‌زد دیگه سریع سوند وصل کردن که اصلا چیز وحشتناکی نبود سوار ویلچر شدم و راهی اتاق عمل وارد اتاق عمل که شدم عموی همسرم چون دکتر همون بیمارستان زنگ زد که این مریض عروس داداشمه اون لحظه بود که رفتارا باهام صدو هشتاد درجه فرق کردخلاصه دوتا آقا بلندم کردن گذاشتم روی تخت و یکی کمرم و گرفت که آمپول بی حسی زدن من خودم درخواست بیهوشی داشتم اما قبول نکردن آمپول که زدن پاهام داغ شد پرده رو کشیدم جلو روم و بهم گفتن صحبت نکن 🙃
ی دفعه ای انگار نفسم راحت شد دیدم صدای گریه میاد منم با گریه نیکان گریم گرفته بود آوردن گذاشتن روی شکمم که بهترین حس دنیا بود و قلب من ساعت ۸و بیست دقیقه روز ۱۱اردیبهشت ب دنیا اومد 💃💃💃🧸🖤
مامان دوتا گوله برف مامان دوتا گوله برف ۱۳ ماهگی