تجربه سزارینم

من چند روز پیش بخاطر سرما خوردگی و فشار بالا بستری شدم خوب شدم برگشتم اما دوباره دو روز پیش فشارم رفت بالا محبوری گفتن ختم بارداری از شب ساعت ۱ انواع سرم و ابنارو بهم زدن سوند اصلا واسم درد نداشت فقط یکم حسش اولش بد بود از ۱۱ و نیم شب دیگه چیزی بهم ندادن تا صبح ساعت. ۸و نیم رفتیم اتاق عمل همون اولش گفتم بخاطر تنگی کانال نخاع بیهوشم کنین نامه برادسزارین داستم اما بیهوشی نه که دکتر گاو گوش نکرد بیحسم کرد خود سوزن بیحسی درد نداره اما من انقد ترسیدم و استرس داشتم بعدش بیهوشم کرد با اینکه اولش گفتم ترس از فضای بسته و تنگی دارم خلاصه عملم کردن اونجا بعدش چند بار شکممو فشار دادن که بیحس بودم اما اخری انقد درد داشت گریه میکردم بسته راه رفتن بعدشم‌سخته اما فشار دادن شکم از همه بیشتر
بعد سزارینم حس نفس تنگی داشتم اصلا نمی تونستم بخوام سرفه میکردم افتضاح درد میگرفت شکمم کلا شکممو گرفته بودم مینرسیم باز بشه تا که دیگه نتونستم حالم بد شد کلا تند تند سرفه از درد گریه میکردم تا دکتر اومد بعد کلی اکو و اینا گفت قبلا که سرما خوردی الان ترسیدی سرفه کنی خلط جمع شده ریه هات روهم‌خوابیدن مجبورم کردن بشینم یه دستگاه دادن توش فوت کنم فوت میکردم سرفه مرفت تند تند اونا پشتمو میزدن یعنی مردم فقط الانم هی یه سرفه میگیرتم شوهرم میزنه🥲🥲مجبور شم سرفه کنم. نیم ساعت شکمم درد میگیره اما بعد سرفه دردم خیلییی کم تر شد بیشترش بخاطر ریه هام بوده که سه روره گرفته بود درکل سزارین برام خیلی سخت ب‌د مخصوصا سرفه هاش‌

۳ پاسخ

فشارت چند بود ک ختم بارداری دادن و اینک چند هفته بودی؟؟؟

وای من عطسه میزدم خیلی وحشتناک بود

خداروشکر الان بهتری
چند هفته سزارین شدی
حال بچه چطوره

سوال های مرتبط

مامان پناه مامان پناه ۶ ماهگی
تجربه سزارین قسمت ۲:
و خب من دیگه چیزی نفهمیدم،یهو چشمام باز شد دیدم دارم خفه میشم و شدید سرفه داشتم و به خاطر درد شدید بخیه ها نمیتونستم تکون بخورم و سرفه کنم،به سختی بهشون فهموندم دارم خفه میشم و اکسیژن زدم تا ی ساعت بعد بهتر شدم و هنوز احساس میکردم دارم خفه میشم،بهم گفت با بینی نفس بکش و با دهن بده بیرون که بتونی زود بری پیش بچت،منم با تمام سختی تلاش خودمو کردم یکم بهتر شدم ،این وسط دوباره شکممو فشار دادن در حد ی ثانیه و دردش آنچنان نبود،شاید هم بود و من به خاطر نفس تنگی متوجش نمیشدم،دیگه رفتم بخش ولی شدیدا درد داشتم ،برام شیاف زدن و پمپ درد سفارش دادم و بعد بچه را آوردن
طرفای عصر کم کم دردم بهتر شد دستشویی رفتم و سعی کردم چند قدم راه برم سخت بود اما خب شدنیه،دوباره شب اثر شیاف ها که رفت درد کم کم برگشت ولی مجدد شیاف میزدن،سعی میکردم خودم به بچم شیر بدم اما هم کم بود هم بچه زیاد جون مکیدن نداشت و آخرش یکم شیر خشک دادیم که شکمش کار کرد و جیش کرد،شب تا صبح همراهم نتونست بخابه
صبح رفتم دستشویی و لباسم عوض کنم قند خونم افتاد و داشتم میمردم
مامان نخود مامان نخود ۹ ماهگی
تجربه زایمان
من پریروز سونو بیوفیزیکال دادم تنفس نمره نگرفت بردم زایشگاه گفتن ان اس تی خوبه چیزی نیست ولی گفتم زنگ بزن دکترم زنگ زدن دکتر گفت براش تکرار سونو بنویسید بفرستید اینسری زد حرکت نمره نگرفت برگشتم زایشگاه دکتر گفت بستری کنید برا زایمان بستری شدم گفتن سزارین اصلا نداریم اختیاری قبول نمی‌کنیم
دیگه بستری شدم معاینه کردن کاملا بسته بود
سروم زدن و آمپول فشار نزدیک دوساعتی موندن نه درد داشتم نه باز شدم گفتن ببرن سزارین که من گفتم با دکتر شیفت عمل نمیشم با دکتر خودم عمل شدم و موقع زایمان متوجه بندناف دور گردن بچه شد
خلاصه ساعت سه و چهلدوپپنج دقیقه ظهر پسرم به دنیا اومد خداروشکرر و من تو اتاق عمل فقط گریه میکردم و خداروشکر میکردم
از سوند براتون بگم درد آنچنان بدی ندارد و یه لحظس
تو اتاق عمل هیچ دردی متوجه نمیشین من تا چهار پنج ساعت بعدش هم هیچ دردی نداشتم و بعد هم باز جای عمل درد نمی‌کرد به خاطر زیاد به پشت خوابیدن کمردرد خیلی شدیدی گرفتم و کمردرد اذیتم کرد که با اولین راه رفتن از بین رفت ولی خب بعدش درد جای عمل یه مقدار داشتم که با شیاف خوب بود قابل تحمل بود فقط یکم راه رفتن درد داره الان هم بیشتر سوزش جای عمل دارم تا درد
و از فشار دادن شکم بگم که شکم منو سه بار فشار دادن که یه بار تو اتاق عمل و دوبار تو‌ریکاوری که هرسه بار بی حس بودم و متوجه نشدم
همینا فعلا تو‌ ذهنم بود
مامان ایلیا:) مامان ایلیا:) ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت اول
13آبان ماه من 37هفته کامل شده بودم که از شبش سردرد شدید داشتم که احساس میکردم فشارم رفته بالا صبح زود بیدار شدیم رفتیم درمانگاه بیمارستان اونجا فشارمو گرفتن 14بود سردردم خوب نمیشد گفتن برو اورژانس مامایی اومدم اونجام هر کاری کردن خوب نمیشد ولی فشارم اوکی شده بود بعدش ازمایشو اینا گرفتن خلاصه منو فرستادن بخش تا بستری بشم
شب ساعت یازده بود من یه لحظه یه درد دی پیچید تو شکمم و سفت شده بود اومدن ان اس تی گرفتن گفتن درد نشون میده بعدش اومد معاینه کرد گفت دوسانت باز شدی سریع بردنم زایشگاه منم فقط داشتم گریه میکردم خانوادم کلا شهرستان بودن تنها بودم اونجا
بعدش دوباره اومدن منو معاینه کردن اونم وحشتناک که نگم از دردش براتون همون دوسانت بودم
خلاصه من اون شبو با دوسانت تو زایشگاه بستری شدم تا صبح شد گفتن
هفتت بالاس باید ختم بارداری بدیم
دو روز بهم امپول فشار وصل کردن ولی هیج جوره باز نمیشدم بعد از کلی درد کشیذن شدم سه سانت
مامان فاطمه و حلما مامان فاطمه و حلما ۱۰ ماهگی
سلام منم زایمان کردم سه شنبه سزارین شدم قسمت همه منتظرا فقط سوند اذیت داشت برام اولش که وصل کرد یه ربع سوزش داشتم رفتم اتاق عمل میترسیدم داشتم میلرزیدم بهم گفتن برو رو تخت بشین نشستم اومدن امپول بی‌حسی رو زدن درد نداشت خیلی مثل امپولای معمولی که میزنیم بود دردش بعد سریع دراز کشیدم سردم بود رومو پر از از پارچه کردن و یه پرده زدن اولش احساس نفس تنگی داشتم نمیتونستم نفس بکشم ولی فقط دوسه دقیقه ی اول که بهم گفتن الان خوب میشی چند بارم آروم عق زدم ولی چیزی بالا نیاوردم پرستار گفت الان خوب میشی که واقعانم بهتر شدم پنج دقیقه نشد که بچه رو نشون دادن واقعا از سرعت عملشون تعجب کردم بهم نشون دادن بچه رو بعد پرستار گفت بهت امپول میزنم کمی بخوابی دیگه چیزی نفهمیدم یه دفعه دیدم دارن انتقال میدن ریکاوری کمی ام اونجا موندم بعد رفتم بخش اولش خوب بودم بی حسی که رفت دردا شروع شد درد داشتم دیگه باید تحمل میکردم چند بارم شیاف زدن بهم بعد گفتن راه برو درد داشت اما قابل تحمل بود راه که رفتم کم کم داشتم بهتر شد دردا دوروز نگه داشتن قانون بیمارستان بود بعد اومدم خونه الانم خوبم درد داشتنی شیاف میزنم خوبم
مامان دنیز مامان دنیز روزهای ابتدایی تولد
#تجربه سزارین پارت ۲
حالت تهوع شدید هم گرفته بودم ولی فقط حسشو داشتم بالا نمی اوردم بعد چند دقیقه دیگه صدای گریه بچه رو شنیدم اونموقع بود که انگار کل دنیارو بهم دادن و نا خودآگاه اشکام میریخت🥹بعدش تمیزش کردن و نشونم دادن و دیگه بردنش و بخیه هامم که دکتر زد تموم شد بردنم ریکاوری که نیم ساعت اونجا بودم که سردم نبود اما لرز داشتم تا نیم ساعت که بردنم تو اتاق و من پمپ درد هم خاستم که برام از اتاق عمل گذاشتن جابجام که کردن اومدم تو اتاق اصلا حرف نزدم و زیر سرم هیچی نگذاشتم چون اگه اینکارو نمیکردم بعدش سردرد شدید میگرفتی که خداروشکر من نداشتم
کم کم اثر بی حسی از بدنت میره ولی تا موقعی که بره یه حس عجیبی داشتم دوس داشتم همش پاهام سریع تکون بخوره
خلاصه اولی بود که دردم شروع شه سریع پمپ درد رو فشار میدادم حتما حتما پمپ درد بگیرین که خیلییی خوبه من فقط کل دردم تو این بازه زمانی یک روز بیمارستان اندازه درد پریودی بود راه رفتنش هم انچنان سخت نبود برام چون کم کم شروع کردم به بلند شدن نیم ساعتی طول کشید تا اروم بلندشدم دیگه خوب بود شما هم همینکار کنید حتما
مامان هديه خدا(ستیا😍) مامان هديه خدا(ستیا😍) ۱ ماهگی
تجربه من از سزارین
بخاطر دیابتم دکتر تاریخ زایمانم رو تو هفته۳۸(۳۷هفته و چهار روز) زد.صبح با مامانم و همسرم رفتیم بیمارستان رفتم زایشگاه ان اس تی گرفتن و برام سوند وصل کردن ،موقع وصل سوند سوزش داشتم تا ۴-۵دقیقه بعد برطرف شد ،بردنم اتاق عمل اول بیحسی زدن دکترم تا شروع کرد به برش دادن دیدم درد دارم دو سه بار خواست کارش رو شروع کنه درد داشتم که دکتر بیهوشی رو صدا کردن و دیگه یادم نمیاد تا چشامو باز کردم گفتن عملت تموم شد یه کوچولو درد داشتم قابل تحمل بود دخترمو آوردن کنارم .منو بردن تو بخش شیاف گذاشتن دردم برطرف شد
اما گلوم خشک میشد و سرفم میگرفت سرفه میزدم یه لحظه جای عملم درد میگرفت
از ساعت ۱۰ صبح که آوردنم تو بخش تا ۱۱ شب اجازه نداشتیم حتی آب بخوریم ،ساعت ۱۱شب گفتن مایعات مث چای کمرنگ یا نسکافه یا آب آناناس بخوریم و‌بعد بلند شیم راه بریم بلند شدم دردم در حدی نبود که خیلی اذیت شم اما هم اتاقیم به سختی بلند شد
به نظرم بدن با بدن فرق داره واسه همین نمیشه گفت همه درد وحشتناکی دارن من دردم قابل تحمل بود حس کشیدگی زیر شکم داشتم درد مث پریودی خفیف
مامان آوا مامان آوا ۶ ماهگی
تجربه زایمان ۳
خلاصه منو بردن اتاق خودم و دخترم هم بعدش زود آوردن پیشم دردام کم کم داشت شروع میشد ولی خب همش بهم مسکن میزدن و پمپ درد هم داشتم ولی فکرکنم تاثیر خاصی نداشت مسکن هایی که خود شخص دکتر میگفت و اونا میزدن تو سرم خیلی خوب‌ بودن.
راسی تو اتاق عمل شکممو فشار دادن که خب بیحس بودم هیچی نفهمیدم
ولی وقتی بی حسیم رفت تو اتاق دوسه بار دیگه هم فشار دادن که من مردم و زنده شدم دااااد میزدم از دردش ، شوهرم و مامانم دستامو گرفته بودن و پرستار فشار میداد ولی خب همین کار باعث شد کلا تا الان که خونه ام خونریزی خیلی کمی داشته باشم.
بعد یکی اومد منو بلندکنه راه بریم بلند که شدم خون ازم رفت و سرم گیج رفت و فشارم افتاد و از حال رفتم ولی درد اونجوری نداشتم فقط فشارم خیلی افتاد که پرستار بیخیال شد گفت بخواب بعدا دوباره میام
بعدش کلا درد خیلییی زیادی که نشه تحمل کرد نداشتم همه چیزم خوب بود بچم هم شیر میدادم که اولش خب‌ آغوز بود ولی از ۳۱ خرداد شیرم اومد کامل و بچم هم میخوره و سیر میشه خداروشکر
مامان جوجه مامان جوجه ۳ ماهگی
الان که خوابم نمیبره و بچه هم خوابه گفتم بیام تجربه زایمانو بگم 😄

از حدود یک شب دردام شروع شد و شبیه درد پریود بود
منم توجهی نکردم چون اصلا اذیت نبودم
از طرفیم سرما خورده بودم همش سرفه میکردم که باعث میشد ترشحاتم زیاد بشن
تند تند میرفتم دستشویی و پد عوض میکردم
دردام یکم بیشتر شده بود ولی بازم اصلا شدید نبود دوقطره ترشح نارنجی رنگ رو پد دیدم که فک کردم ادراره و توجه نکردم بعد نیم ساعت ترشحات صورتی رنگ دیدم و دردامم داشت مثل انقباض میشد که هر چند دقیقه درد میگیره ...اینجا هم کلی سوال کردم که ببینم اینا درد زایمانه یا نه 😅
پدمو دو سه بار عوض کردم و همنان چون سرفه میکردم تند تند ترشح داشتم و دیدم باز ترشحات صورتی ادامه داره و رفتیم بیمارستان
فک میکردم الان معاینه میشم و میگن برو هنوز زوده برا زایمان
میخواستم حتی مدارکو پرونده هامم برندارم 😑
وقتی رسیدیم بیمارستان ساعت سه بود ...برا اولین بار معاینه شدم و گفت دهانه رحمت سه سانت بازه زنگ زدن به دکترم و گفتن نزدیک چهار سانته اونم گفته بود بستریش کنین
برام لباس بیمارستانو اوردن و عوض کردم و از استرس کلی حالت تهوع داشتم و بالا اوردم 😑
مامان جوجولو مامان جوجولو ۸ ماهگی