تجربه زایمان ۱۱

همون شب نصفه شب بچه پیپی کرد مادرم رفت پرستارا صدا کرد گفتن ما فقط جیشو عوض میکنیم برای شستن پیپی خودتون باید عوض کنید 😂مای بیبی و اینام از قبل بهمون داده بود همون اول ک اوردنش ده تا دونه دادن ولی سایز ۲ خلاصه ک مامانم برد شستنی پیپیش مالیده شد ب لباسش 😂دگ اوردیمش از لباسایی ک خودمون اورده بودیم تنش کردیم ولی همون مای بیبی ۲ رو زدیم انداره کل هیکل بچه بود
صبح بعد از اوردن بچه یه چایی عسل برای من اوردن بعدشم یکم اب کمپوت گلابی خوردم و اومدن دستم رو گرفتن و از تخت پایین اومدم و راه رفتم چون ۲۴ ساعت از عمل گذشته بود خیلی سخت نبود ولی به هرحال درد داشت پمپ درد از گردنم اویزون بود فشار میدادم ک دردم قابل تحمل باشه دکترم بازم اومد بالا سرمون پرسید شکمتون کار کرد و گفتیم نه چنتا دارو نوشت و گفت فقط راه برید
خب من بیشتر از ۴۰ ساعت حتی ابم نخورده بودم چجوری باید شکمم کار میکرد ؟ 😐هرکاری بگید کردم دگ اخر دکترم گفت گیلیسرین بخرید انگشتتو بزن توش و بکن تو مقعدت سه تا شیاف و کلی شربت ملین و روغن زیتون و… انقدر راه رفتم ولی شکمم کار نکرد ک نکرد همه مرخص شدن من موندم تک و تنها بعدش مریضای جدید اومدن تختای کناریم
من گفتم تا غذا نخورم نمیشه واقعا اخرسر یواشکی کمپوت انجیر و گلابی رو باز کردم میوه هاشو خوردم و بالاخرهههه ۱۱شب شکمم کار کرد و کارای نرخیصمو انجام دادن و نصف شب مرخص شدم

۷ پاسخ

وزن بچتون چقدر بود؟

چرا نمیزاشتن کمپوت بخوری؟ تا چیزی نخوری که دستشویی نمیری... وای منم انقد میترسم اینجوری بشم

چه سخت گیری کردن
والا من ساعت ۸ونیم صبح زایمان کردم ساعت ۱۸ شد مجار به خودن شدم اونم اول گفتن نسکافه بعد گمپوت اینا بخور
منم خوردم کلا مایعات اینا نصف شب دستشویی ام گرفت تازه
ولی خدایی نامردیه چند ساعت نمیزارن آب هم بخوری

مبارکه قدمش الهی خیر باشه برات خیلی مراحل رو گذروندی عزیزگ اینکه اجازه ندادن چیزی بخوری همون

واا من ۸صبح همل شدم ۹شب گفتن میتونی بخوری منم اول با مایعات شروع کردم بعدش ۱۱شب اینام کمپوت خوردم،صبحم دفع داشتم

کدوم بیمارستان بودی

خوب کاری کردی خوردی عزیزم😅

سوال های مرتبط

آیلار آیلار قصد بارداری
ادامه تجربه سزارین
از ریکاوری که اومدم‌ بخش تو مسیر همراه هام و دیدم
من بیمارستان بهمن سزارین شدم اصلا از بیمارستان راضی نبود به هیچ عنوان
ولی دکترهاش خیلی خوبن دکتر بیهوشی عالی بود
وقتی رسیدم توی بخش دیگه ساعت ملاقات رسیده بود
بعد که ملاقات تموم شد اومدن گفتن باید راه برم
از تخت که اومدم پایین درد زیادی نداشتم ولی ولی ولی یک سطل ماست خونریزی کردم دلیلش شاید فیبورم هام بود بهم‌ گفته بود بعد عمل نباید چیزی بخورم تا ۸ساعت که دیگه وقتش که‌ رسید چایی با عسل بهم دادن چندین لیوان بعدش هم بیسکوییت ساقه طلایی و کمپوت گلابی و انجیر
بعد خونریزیم اومدن ماساژ دادن شکمم و درد داشت اندازه قابل توجهی ولی در حد مرگ نبود
وقتی ماساژ دادن مجدد همون اندازه خونریزی کردم
چند ساعت بعد باز گفتن‌ راه برو که دوباره خونریزی کردم
هر بار هم‌ خدماتی ها خودشون اومدن زیرم و تمیز کردن البته ما یه شیتیلی بهشون داده بودیم
اخرین ماساژ رحمی دیگه خونریزی نداشتم زیاد
تا ساعت ۱ شب درد نداشتم که سرم داشتم
سرم رو قطع کردن یکم درد داشتم ولی نه زیاد
فرداش هم صبحانه آوردن و اومدن اموزش شیردهی معاینه بچه ها
ولی من شکمم کار نکرده بود بهم گفتن مرخص نمیشم تا شکمم کار نکنه
دکترم بهم زنگ‌ زد گفت یه چیزی بخور تا شکمت کار کنه ولی پرستار نذاشت
خانمی که شما باشید ساعت شد ۲ظهر
مامان نیلا🩷 مامان نیلا🩷 ۳ ماهگی
تجربه سزارین اختیاری
من ۸ صبح رفتم بیمارستان ساعت ۱۲ ظهر منو بردن اتاق عمل. اول پرستار اومد بهم سرم وصل کرد و بهم توضیح میداد ک الان میخان چکار کنن بعد گفتن ک میخان سوند بزنن من خیلی میترسیدم ک گفتن اصلا متوجه نمیشی و باهام شوخی میکردن و بعد چند دقیقه ی ذره سوزش احساس کردم و اصلا درد نداشت اصلا نگران سوند نباشین بعد دکتر بیحسی اومد دو سه تا پرستار دستام و گردنمو گرفتن و دکتر بیحسی برام آمپول زد دردش نمیگم کم بود ولی اصلا غیر قابل تحمل نبود. بعد عملو شروع کردن و پنج دقیقه و بچه رو نشونم دادن و بهم ارامش بخش زدن منو از اتاق عمل با بچه بردن ریکاوری. یک ساعت داخل ریکاوری بودیم اونجا من لرز کردم ک پتو بهم دادن و بچه رو رو سینم گذاشتن بهش شیر دادم بعدش مارو بردن بخش. من پمپ درد داشتم دردی حس نمیکردم شیاف داخل بیمارستان استفادم نشد. ساعت ۱۲ شب اومدن گفتن اماده باش چنتا چایی عسل بخور ک باید راه بری . اول سوندم رو برداشتن ک من دردی حس نکردم بعد منو بلند کردن ک من چند بار پمپ درد رو فشار دادم از قبلش ک دردش زیاد نباشه بخاطر همین موقع راه رفتنم درد نداشتم. بعد رفتن سرویس رو تخت دراز کشیدم و تا صب دو دفه دیگ راه رفتم و خودم سرویس رفتم صبح برام صبحانه ی دونه بیسکوئت اوردن و گفتن شکمت اگ کار کرد بهمون بگو ک شکم من تا ظهر کار نکرد و من چون خیلی خسته شده بودم وقتی دکتر اومد گفتم شکمم کار کرده و گف پس مرخصی. ساعت دو و نیم ظهر مرخص شدم.
پمپ درد خیلی خوب بود.
دردای من تو خونه تا ب الان که ۳ روز گذشته با شیاف قابل تحمله.
مامان قلب من(💙) مامان قلب من(💙) ۳ ماهگی
🤣😉خلاصه اومدم پایین و قدم اول. اصلا درد نداره فقط انقباض. مث وقتی ک غیرارادی بالا میاری اینم شکمم غیر ارادی سفت و شل میشد خم میشدم سمت جلو انگار دارم بالا میارم. همین تو اتاق دور زدیم و گفت بسه برگرد گفتم برم تو سالنم دور بزنم گفت دوس داری برو ولی فعلا بسه فشارت نیوفته. منم برگشتم ب تخت و گفتم اخیش از چیزی ک فک میکردم خیلی بهتر بود خداروشکر مرحله با موفقیت سپری شد. راستی قبل راه رفتن سوند رو دراوردن ک اصلا درد نذاشت چندش بود فقط همین. خلاصه شد ساعت 2 منم گفتم بیا راه برم میگن هرچی راه بری بهتره برا خودت. خودم تنهایی اومدم پایین و رفتم تو سالن دور زدن و برگشتن. اروم اروم میرفتم و همچنان اون انقباض حس میشد. انگار تو شکمم هنوز بچه بود و حرکت میکرد. اصلا خوابم نمیبرد حتی نیم ساعت نمیدونم واسه داروها بود یا چی. از ساعت 3 شرو کردم ب کمپوت انجیر و گلابی ک شکمم کار کنه برا فردا قبل ترخیص. شد ساعت 7 و اومدن شیاف بزارن من گفتم نمیخام 🤣🤣😉گفت باید بزاریم واسه کار کردن شکمتون. اینو در نظر داشته باشین من چ خدمه میومد چ نه خودم هر ۳_۴ ساعت ب شیاف میزاشتم. ک درد رو کم میکرد ولی قطع نه. خداییشم دردی نبود از لحاظ روانی تاثیر داشت فقط. از دردش اینو بگم ک ی فشار کمی رو بخیه حس میکنی از پریودی خیلییییی کمتر. ساعت ۷ شکمم کار کرد و اسهال شدم بس شیاف و کمپوت خورده بودم، 😂دیگ از 8 هم هی دکترا اومدن و چکاپ و اینا و ساعت 11 دکتر خودم اومد چک کردن گفتن مرخصی و همین. منم همش منتظر درد بودم روحیم خیلی خوب بود همه تشویقم میکردن.
مامان همتا مامان همتا ۱ ماهگی
تجربه سزارین (۵)
بعد مامانم و شوهرم خداحافظی کردن و رفتن مادرشوهرم موند پیشم که گفتن از ۱۱ امشب تا ۱۱ فردا باید هیچی نخوری سرم و همه چی رو وصل کردن و منم هیچ درد حس نمیکردم .ساعتای ۲و۳ صبح یه دردی مثل درد پریودی داشتم و قابل تحمل بود منم هر ۱۰ دقیقه پمپ درد رو فشار میدادم ‌ دیگه کم کم داشت دردم بیشتر می‌شد که گفتن اگر پاهاتو میتونی دولا کنی میایم برات شیاف میزاریم که پاهامو قشنگ جمع میکردم که اومدن شیاف گذاشتن درد داشتم ولی قابل تحمل بود مثل درد پریودی بود دیگه ساعت ۱۱ ظهر شد که گفتن چیزی میتونی بخوری چیزی خوردم و گفتن باید بلند بشی یکم راه بری .پرستارا اومدن کمکم کردن و من از تخت بلند شدم یکم سخت بود برام همش میترسیدم بخیه هام پاره بشه یا کاری بشم کمر خم راه میرفتم و یکم که راه رفتم گفتن برو دراز بکش دراز کشیدم و چیزی میخوردم دیگه هی سعی می‌کردم پاشم و زیاد راه برم تا سرپا بشم دردم قابل تحمل بود بیشتر از بخیه هام ترس داشتم دستشویی هم رفتم برا بار اول یه ذره سخت بود دیگه ۲ شب بیمارستان بودیم ظهر دکتر اومد گفت مرخصین .و اونجا هی میپرسیدن شکمتون کار کرده یا نه که من کار نکرده بود که یه شربت بهم دادن که همون روز شکمم کار کرد و ظهر مرخص شدیم اومدیم خونه و من رفتم دوش گرفتم و بخیه رو دیدم یکم برام سخت بود دیدنش همش میترسیدم که رفتم حموم و با شامپو بچه شستم و اومدن دراز کشیدم .
امیدوارم به دردتون خورده باشه تجربه زایمانم ❤️❤️
مامان رادین مامان رادین ۳ ماهگی
تجربه سزارین#پارت_۵
پسرمو گذاشتن رو سینم و منو راهی بخش کردن دوتا پرستار اومدن و لباسامو عوض کردن و لباس بخش رو پوشوندن و شکمم فشار دادن که تنها دردی که تو سزارین حس کردم همین بود که تا نیم ساعت بعدش حس اون فشار رو تو شکمم داشتم که اومدن بهم مسکن زدن که آروم شدم
بعد چند ساعت بهم اجازه دادن که مایعات بخورم که من از قبل انجیر خیس کرده بودم و آب اونو خوردم با کمپوت گلابی این شروع تغذیم بود که بعدش نسکافه و چای کم رنگم خوردم
شب پرستار اومد گفت اومدم کمکت کنم از تخت پیاده بشی ک من گفتم میخوام مامانم کمک کنه گفت نمیشه اعتماد کن بهم و آروم آروم رفتم کنار تخت و اومدم پایین ک آسون تر از چیزی بود ک فک میکردم باهاش رفتم سرویس و پاهامو شست و دوتا شیاف برام گذاشت بعدشم پد جدید گذاشت ک من گفتم حس دسشویی بزرگ دارم گفت اشکال نداره بریم تخت اگه ادامه داشت صدام بزن باز که ۵ دقیقه بعد رفتنش شدیدا حس دسشویی داشتم ک مامان کمکم کرد برم پایین و کارمو انجام بدم دیگه بعد اون راحت با کمک بقیه میومدم پایین و تنهایی قدم میزدم ولی تنهایی میترسیدم از تخت بیام پایین 😂😂 ولی شبش دسشویی داشتم هرچقدر مامان و همسرم و صدا کردم نشنیدن خواب بودن 🤦‍♀️😂 مجبور شدم خودم برم پایین
مامان هیلدا مامان هیلدا ۲ ماهگی
زایمان سزارین پارت ۲
بعداینکه بچه ب دنیا اومد و صداشو شنیدم ی حسی داشتم ک اصلا نمیشه توصیف کرد فقط اشک بود ک از چشمام میومد..تو اون لحظه همه رو دعا کردم..بعدش اوردنم ریکاوری یکم سردم بود هیچ دردی نداشتم اصلا حس میکردم فلج شدم😅 ساعت ۶ اوردن بخش منو.تا ساعت ۱۰ ۱۱ هیچ دردی نداشتم بعد کم کم بی حسی رفت و من دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود در حد درد پریودی..اوردن بهم چای عسل دادن گفتن بخور اگ حالت تهوع نداشتی کم کم غدا بخور.اونو ک خوردم چنددیقه بعد گلاب ب روتون یهو بالااوردم فقط اون لحظه خیلی اذیت شدم و بخیه هام تیر کشید.دگ لباسام و همه چی کثیف شد پرستار اومد گف باید پاشی بریم عوض کنم همه چیتو.منم بلندشدم اروم راه رفتم.اونقدری ک من ازاولین راه رفتن شنیده بودم وحشت داشتم ولی واقعا دردش واس منی ک خیلی کم طاقتم قابل تحمل بود.خلاصه ک همه چیمو عوض کردن و اومدم دراز کشیدم دردم زیاد بود شیاف گذاشتن یکم بهتر شدم دگ کم کم غذا خوردم خیلی کم خوردم میترسیدم باز حالم بد شه.خرما و ابمیوه خیلی خوبه حتما بخورید.اخرشب ام سوند رو کشیدن یک لحظه درد داشت فقط.فرداشم ساعت ۱۲ مرخص شدم.
مامان آوین کوچولو🩷 مامان آوین کوچولو🩷 ۶ ماهگی
مامان لیا💕🐣 مامان لیا💕🐣 ۵ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
#پارت_شش
خلاصه گذشتو‌ مامانم خیلی خسته بود گفتم تو بخواب من خودم بچرو شیر میدم میخابونم‌
مامانمم‌ بیهوش شد بنده خدا
و همون لحظه پرستار اومد یه شربت داد گف بخور با آب ک آب کنارم نبود و دستشوییمم‌ گرفته بود 😐🫠
مامانمو‌ صدا کردم ولی خوابه خواب بود دیگ مجبوری خودم به سختی از تخت اومدم پایین و تنها تا دستشویی رفتم و شربت رو خوردم و اومدم دوباره دراز کشیدم😌🫡💪
این دو مین باری بود ک از تخت اومدم پایین
البته کار اشتباهی بود چون ممکن بود سرم گیج بره و بخورم زمین و بخیه هام باز بشه اما چاره نداشتم و در حال ترکیدن بودم🤣
خلاصه صبح شد و بدبختی و درد اصلی من اینجا شروع شد
همچی خوب بود
فقط کتفم‌ درد‌ میکرد اومدن برام امپول زدن اوکی شدم‌
اومدم راه رفتم تو سالن تا شکمم کار کنه ک مرخص بشم‌
ولی هرکاری میکردم کار نمیکرد وا مونده
دوباره بهم شربت دادن و گفتن برات شیاف هم میاریم
تا اینکه خیر ندیده تخت بغلیم گفت یکم شیر و اب هویج بخور
من کم عقلم گفتم آره من هروقت شیر سرد میخورم شکمم کار میکنه
زرتی زنگ زدم همسرم خرید برام اورد
اومدم تو راه رو و داشتم شیر رو سر میکشیدم ک پرستار دید و دعوام کرد ک تو شکم تو پر از نفخ و گازه‌ شیرم میخوری روش؟؟؟؟ خلاصه نزاشت آب هویج هم بخورم پ شیر و نصفه خوردم
من تو دلم گفتم این چی میگه بابا
ولی پنج دقیقه بعد ب عذاب بدی دچار شدم
رفتم دستشویی و شکمم کار کرد ولی دیگ این شکم ول کن نبود🤣🤣
دل پیچه و دل‌درد شدید گرفتم و گلاب ب روتون‌ اسهال شدید
حالم خیلی بد بود خیلیییی
میترسبدم ب پرستا ر بگم اخرش مامانم رفت ب پرستار گف اونام مامانمو
دعوا کردن ک چرا سر خورد شیر خورده
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
پارت سوم تجربه زایمانم🤚🤱
دیگه رفته رفته بیشتر می‌شد دردم و ماما همراهم هم اومد دید درد ندارم رفت چند ساعت دیگه اومد ک یه کوچولو درد داشتم دیگه ورزش رو شروع کردیم ک ساعت ۴/۵ اینا بود ک شدم ۵ سانت اومدن کیسه آب رو پاره کردن و دردام بیشتر شد ولی چون من دردهای پریودیم شدید بود برام درد جدیدی نبود ولی از درد پریودی ک خودم داشتم داشت دردش بیشتر می‌شد ولی در کل همون درد بود دیگه رفتیم رو ورزش سجده ک خیلی عالی بود برا من و سر دوساعت فول شدم دیگه رفتم تو مرحله زور زدن ک خیلی سخت بود برا من نمیدونم چرا بلد نبودم زور بزنم😐زور میزدم ولی اونا میگفتن اون زوری ک باید بزنی اینجور نیست و باید زور رو بدی ب مقعدت و من نمیتونستم یه چند بار انجام دادم تا دستم اومد چجوریه گفتن باید جوری زور بزنی ک مدفوع کنی من خیلی زور میزدم ولی مدفوع نمیکردم دیگه دیدن نمیشه یکم برش دادن و یکی اومد رو شکمم و فشار میداد منم چند تا زور محکم و بالاخره سرش رو دیدن و بازم برش دادن😬 تا بالاخره ساعت ۸:۱۵دقیقه گل پسرم بدنیا اومد🥹
مامان کنجد(آرشا)🩵🤱 مامان کنجد(آرشا)🩵🤱 روزهای ابتدایی تولد