۳ پاسخ

پسر اول من اول چهارماهگی دندونش زد بیرون

دختر منم داره
فکر کنم بخاطر شیر باشه

دندون نیس جاش
مال دخترمنم همینجوری
دختر بزرگم همین بود ۹ماهگی درومد بیرون

سوال های مرتبط

مامان نها🫧🤍 مامان نها🫧🤍 ۲ ماهگی
🌿 تجربه زایمان سزارین
پارت چهارم
دکتر دوباره اومد گفتم تورو خدا خانم دکتر هرچی بخوای بهت میدم فقط منو ببر سزارین 🥺
دکتر خندید و گفت خانم اینطور که نیست هرچی دلش خواست ببرمش سزارین باید یه دلیل داشته باشه 😶
منم میگفتم خب ضربان قلبش اومده پایین حالا هی میخواست بگه نه اون که نرماله طبیعیه
یه چیزی که یادم رفت این بود من گلاب به روتون هم روز زایمان هم روز قبلش هر چیزی رو که می‌خوردم استفراغ میکردم حالت نمی‌دونم چرا ؟!
ساعت۲دقیق یادم نیست چون درد داشتم که یه ماما اومد تو اتاق و گفت یه خبر خوب بهت بدم قراره بری واسه سزارین 😍
اون لحظه احساس کردم اون ماما یه فرشته بود که این خبر رو بهم گفت اصلا یه جوری خوشحال شدم فک کنم تو زندگیم هیچ وقت اینجوری خوشحال نشدم😅
از خوشحالی همون لحظه به ماما گفت خدارو شکر به خدا سال دیگه هم میام پیشتون ماما با تعجب بهم نگاه کرد و خندید و گفت دختر تو خیلی رو داری نگاه‌ کن الان داری جون میدی منم گفتم بخدا چون قراره از این به بعد سزارین بشم سال دیگه هم میام 😂
از اون روز تا حالا مامانم بهم میگه واسه سال دیگه هم باید واسه‌م نوه بیاری قول دادی 😑😂هی دارم بهش میگم اون موقع شک بهم وارد شد واسه همین گفتم میگه من کاری به اینا ندارم 😂😂
خلاصه رفتم واسه سزارین اورژانسی 💃💃
مامان نی نی مامان نی نی ۱ ماهگی
دیگه اوردنم جلو در اتاق عمل همسرمو صدا زدن گفتن خدافظی کن و بریم که من تا همسرمو دیدم زدم زیرگریه که همسرم گفت گریه نکن قراره بری با دخترمون برگردی و یه لحظه ام از پشت در مامانمو دیدم و بردنم دیگه اونجا تازه فهمیدم استرس یعنی چییی فقط گریه میکردم ولی خدایی کادر اتاق عمل خیلی باهام شوخی میکردن دستیار دکتر یه پسر جوون بود گفت چرا گریه میکنی گفتم استرس دارم گفت استرس نداشته باش دیگه از رو ویلچر بلندم کردن گفتن بشین رو تخت اتاق عمل بلند که شدم انداره دوتا پارچ ازم اب ریخت که همون پسره گفت وای سوند دراومد بعد پرستاره گفت نه کیسه ابش پاره شد پسره به من نگاه کرد و گفت نترس منم کیسه ابم پاره شده اونجا دیگه خندیدم همون لحظه دکترم درو باز کرد سلام کرد با من یه بای بای کرد رفت لباساشو بپوشه نگاه کردم به ساعت دقیق ساعت چهار بود دیگه پرده و وصل کردن متخصص بیهوشی گفت دستاتو بزار رو زانوت سرتم قشنگ بده پایین طوری که چونت بچسبه به سینت و خودتو شل کن اصلا تکون نخور من فک میکردم چقدر بیحسی درد داره اصلاااا متوجه نشدم یهو گفت درازبکش