۶ پاسخ

از کجا فهمیدید ک قلبش سوراخه چ علائمی داشت؟؟

خدا بزرگه گلم
ان‌شاءالله بحق فاطمه ی زهرا هرچی زودتر سلامتیش رو بدست بیاره
الهی آمین 🤲

نگران نباش گلم مال دختر منم ۲ ماهگی که اکو قلب دادیم سوراخ بود دکتر گفت تا ۹ ماهگی خودش بسته میشه منم دیگه نرفتم سراغش

خداروشکر که کوچیک تر شده و این کم کم بسته میشه،شوهرت این حجم از استرس و نگرانی رو تنهایی تحمل کرده و به تو نگفته که نگران نشی
اینا از دوس داشتنه بنظرم
دیده تو شرایط خوبی نداری اون موقع بهت نگفته

سوراخ قلب چیزی نیس بچه ک بزرگتر بشه بسته میشه نگران نباش😘

خدا بزرگه عزیزم توکل کن به خدا انشاالله هیچی نمیشه

سوال های مرتبط

مامان آیهان مامان آیهان ۲ ماهگی
سلام امروز چهل روزگی پسر گلم هست😍 مبارکش باشه🌹 از تجربه زایمانمم بگم روز زایمانم با پسر بزرگم که پنج سالشه رفتیم ظهر پشت خونمون، یه تپه بود من بالا و پایین رفتم پنجشنبه بود و جلوی خونمونم یکم پیاده روی کردم شبم عروسی دختر عمه دعوت بودیم با پسرم باباش رفتیم من همون موقع یکم زیر دلدرد داشتم احساس می کردم که همون فردا زایمانمه بعد دیگه شب رفتیم عروسی،، آخر شب تو عروسی زیر دل درد کم داشتم وقتی اومدیم خونه لاکمو پاک کردم به شوهرم گفتم که من درد دارم شوهرم گفت فردا بعد از ظهر انشالله زایمان می کنی تا خوابیدم شد ساعت دو و نیم شب بعد خواستم بخوابم نتونستم دردم شروع شده بود دردمو ساعت گرفتم هر ده دقیقه یکبار بود دیگه از اتاق اومدم بیرون رفتم حمام یه چهل دقیقه هم تو حمام بودم اومدم پایین وسایلا رو که از قبل آماده کرده بودم گذاشتم دم در بعد دیگه نتونستم بار سوم بود که رفتم آوردم بالا رفتم سرویس بهداشتی ببخشید آوردم بالا بعد شوهرم اومد دیگه به مادرم مادرشوهرم زنگ زد رفتیم بیمارستان دکترمم توراه زنگ زدیم گوشیش خاموش بود اونجا که رفتم یه پرستار بد اخلاق بود پرستارم به خانم دکتر زنگ زد گوشیش خاموش بود بعد گفتم من دردامو خونه کشیدم گوش نمیدادن دیگه هفتو خورده ای بود بستری شدم هشت بیست دقیقه هم بچم به دنیا اومد یه دکتر دیگه اومد بالای سرم دکتر شیفت بود طبیعی بچمو به دنیا آوردم زود شد ولی هنوز میتونست زودتر هم بشه 😍
مامان آیه مامان آیه ۲ ماهگی
تجربه زايمان
قسمت دوم

۵ روز گذشت ولی خبری نشد یعنی دردام شروع نشد ولى كم و بيش انقباض هاي نامنظم بدون درد داشتم،
روز ۵ ام از غروب حس کردم تکون های دخترم کم شده
ساعتاي ده يازده شب بود كه شام خورديم و رفتيم به سمت بيمارستان ،
نميدونم به دلم افتاده بود ديگه برم ممكنه زايمان كنم بخاطر همين تمام وسايل هامو هم با خودم برداشتم
رفتيم بيمارستان و ازم ان اس تى گرفتن و خداروشكر ضربان قلب خوب بود ، ماماي بخش گفت بايد معاينه ات هم بكنم چون هفته ات بالاست، ازم پرسيد درد نداري گفتم درد ندارم ولي انقباض نامنظم دارم
معاينه ام كرد و در كمال ناباوري گفت دهانه رحمت ٤ سانت باز شده و بايد بستري بشي…
كار اشتباهي كه كردم اين بود بيمارستاني كه دكترم بهم براي اونجا نامه داده بود نرفته بودم و رفته بودم بيمارستاني كه مسيرش بهم نزديك تر بود كه البته دكترم توي هر دوتا از اين بيمارستان ها زايمان انجام ميدادن.
بايد از اول ميرفتم همون بيمارستاني كه براش نامه داشتم
بهشون گفتم كه من براي اين بيمارستان نامه ندارم ميخوام برم بيمارستاني كه از قبل قرار بود زايمان كنم،
دليل اين خواسته ام هم اين بود كه اون بيماريتان خصوصي بود و اتاق ال دي ار داشت براي زايمان طبيعي، و اين بيمارستان دولتي بود و از موقع ورود من با بلوك زايمان صداي جيغ و ناله هاي خانوم ها واقعا تمركز منو بهم ريخته بود و منو ترسونده بود، بخاطر همين دوست نداشتم اونجا بمونم
گفتن كه ما نميتونم اجازه بديم بري، خلاصه با كلي امضا و تعهد ار من و همسرم و هماهنگي با دكترم رضايت دادن كه من برم، منم در عرض ده دقيقه سريع خودمو رسوندم به بيمارستاني كه قرار بود زايمان كنم
مامان کیانا مامان کیانا ۳ ماهگی
بعد از کم شانسی۱۰ کیلومتر به کاشمر ماشینمون خراب شد دیگه شوهرم یک ماشین گرفت منو مادرم فرستاد بیمارستان خودش موند برای ماشین وقتی به بیمارستان رسیدیم ساعت یک شده بودخانم دکتر باقری گفت دکتر رمضانی بامن هماهنگ کرده برو بخواب تا نوار قلب بگیرم و معاینه کنم هرچه میخواست ضربان قلب رو گوش کنه نتونست تا معاینه کرد گفت دهانه رحمت کلا بسته شده و خونریزی به لخته تبدیل شده بود گفت اکسیژن به بچه نمی‌رسه ضربان قلب افت کرده فوری زنگ بزن شوهرت خودشو برسونه برای امضا دیگه تا موقع مادرم رفت برای تشکیل پرونده منو آماده کردن سوند وصل کردن که درد نداشت سرم وصل کردن خون ازم گرفتن گذاشتن روی ویلچر که شوهرم اومد دیگه راهی اتاق عمل شدم رفتم اتاق عمل تموم کادر پزشکی خانوم بودن روی تخت نشستم که به کمرم بی حسی زدن که اونم درد نداشت کم کم پاهام بی حس شدن دراز کشیدم پرده جلوم گذاشتن دکتر تا وارد اتاق عمل شد بسم الله کرد خیلی خانوم دکتر مهربون بود خداخیرش بده تا شروع کرد من تند تند صلوات می‌فرستادم و آیه الکرسی میخوندم
مامان سورنا مامان سورنا ۲ ماهگی
سوال:سلام خانما میخوام تجربه زایمان طبیعیمو بگم. بعد از دو ماه😁
شب رفته بودم دکتر برای معاینه تحریکی که گفتن رحم دو سانت بازه اما بچه تو لگن نیومده و احتمالا هفته بعد زایمان میکنم، صبح ساعت 9 بود از خواب بیدار شدم برای خودم نیمرو درست کردم که حس کردم لباسم خیس شده، رفتم سرویس اما فکر نمیکردم کیسه آبم باشه، رفتم صبحانمو خوردم و موقع بلند شدن یهو یک عالم آب ازم ریخت ، به مامای خودم زنگ زدم گفت برم بیمارستان دولتی چون اونجا مریض داره منم قبول نکردم رفتم خصوصی و اون گفت نمیتونه بیاد، خیلی حس بدی بود که زیر حرفش زده، به بیمارستان خصوصی زنگ زدم و گفتن اونجا خودشون ماما همراه دارن، وقتی وارد بیمارستان شدن ساعت یک ربع به یازده بود، اصلا درد نداشتم، معاینه کردن و گفتن لگنم عالیه و انقباض هام شروع شده ، ساعت دو ظهر هفت سانت شده بودم و ساعت پنج عصر زایمان کردم، از ساعت دو تا پنج برام خیلی سخت بود، دردش اینجوریه که دوس داری سرتو بکوبی تو دیوار و اینکه خسته کننده اس، مامای همراهم خیلی خوب و مهربون بود ، فقط اینکه با اینکه من سر جوش خوردن بخیه هام خیلی اذیت شدم و هنوزم درد واژن دارم. اما خود زایمان اونقدرا هم که تصور میکردم سخت نبود فقط خسته کننده بود، اینم بگم بند ناف دور گردن نینی بود و نمیتونست دنیا بیاد بخاطر همین بیشتر طول کشید و خیلی بخیه خوردم
پسرم تو سی و هشت هفته و سه روز با وزن 3/400 دنیا اومد